اصرارهای یاسر عرفات به مقامات ایران برای پذیرش آتش بس

محسن رفیق دوست در کتاب خاطراتش، برای تاریخ می گویم، می نویسد: خدا ابو عمار [یاسر عرفات] را بیامرزد. با من خیلی رفیق بود. قبل از انقلاب اسلامی مرحوم شهید محمد صالح حسینی ما را با هم آشنا کرده بود. من، چند سال پیش از انقلاب، در سازمان فتح دوره دیده بودم. بعد از انقلاب هم با من رفیق بود. هر وقت به سوریه یا لبنان می رفتم، حتما یک ناهار یا شام مهمان شخص عرفات بودم. بعد از حمله صدام به ایران، ابوعمار و هیئت سازمان کنفرانس اسلامی به ایران آمدند و به امام اصرار کردند که آتش بس را قبول کند. امام آنها را تحویل نگرفتند و آنها رفتند. عرفات، بعد از آن، یکی دو بار به نفع صدام صحبت کرد که باعث شد ارتباط جمهوری اسلامی با عرفات قطع شود. در عین حال سفیرشان در ایران بود و دعوا نداشتیم؛ ولی دیگر او را تحویل نمی گرفتیم. عرفات یکی دو دفعه درخواست کرد به ایران بیاید؛ ولی اجازه ندادیم. تا اینکه ابوخالد را پیش من فرستاد و گفت که ابوخالد می آید و گزارشی از کمیته صلح اسلامی -که آن موقع در جده برگزار شده بود- می دهد و خلاصه تو پا درمیانی بکن که اجازه بدهند به ایران بیاییم؛ ولی باز هم اجازه ندادیم.

نامه نوشته نشد؟

نخیر. گفتیم که از مواضعش بر گردد تا ما نامه بنویسیم.

تاریخ درج مطلب: شنبه، ۲۳ آذر، ۱۳۹۸ ۵:۰۰ ب.ظ

دسته بندی: خاطرات شهدا و دفاع مقدس

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *