امام جمعه‌ای که برای راحت شدن کار مردم سخت‌ترین کار را کرد!

تابستان ۷۷ برای سیاحتی به همراه تعدادی از دوستان به دره گنجنامه همدان رفتیم. متوجه شدیم با توجه به جمعیت زیاد حاضر، مردم برای قضای حاجت مشکل دارند و به ما هم سرایت کرد چون سه چشمه توالت موجود در گنجنامه گرفته بود و کاسه آنها پر و لبریز از کثیفی شده بودند.
ما که قصد داشتیم آنجا تا غروب استراحت کنیم با این وضع ممکن نبود. تصمیم گرفتیم کمی در تپه ها و باغات پیاده روی کنیم و برگردیم. ساعاتی بعد که به محل پارک ماشین ها کنار توالت های غیر قابل استفاده برگشتیم متوجه صف مردم برای قضای حاجت و وضو گرفتن بعضی مردم شدیم.
تصور کردیم شهرداری یا سازمان گردشگری که پول ورودی میگیرند، بالاخره به وظیفه معطل مانده خود عمل کرده اند. اما در بین مردم صحبت از یک شیخ محترم بود که می گفتند به اینجا آمده برای دیدن گنجنامه و کار را ایشان درست کرده اند.
راننده ما که آنجا مانده بود برایمان نقل کردند که یک روحانی آمد و وضع مستراح ها و مشکل مردم را که دیده اول سراغ مسئولین را گرفته و کسی حضور نداشته و به راننده و همراهانش گفته کاری بکنند و آنها هم دیده اند پر از تعفن و اشیاء هستند و به ایشان گفتند خیلی بوی بد میدهد و ابزاری نداریم و شیرهای آب هم خراب هستند و نمیتوانیم کاری بکنیم ولی ایشان خودشان رفتند اوضاع را دیدند و لباس روحانی را در آوردند و آستینها را بالا زدند و دستهایشان رادر کیسه های پلاستیک میوه که در ماشین بود قرار دادند و خواستند هرچه کیسه پلاستیک در ماشین ها هست بیاورند .
وی پارچه ای روی دهان و بینی خود بستند و شخصا تمام اشیاء و لجن ها و … را با دست از کاسه توالت ها بیرون کشیده و در کیسه پلاستیک ها ریختند و از راننده و محافظ ها که حالشان بهم میخورد خواستند که فقط از دره با دبه ها آب بیاورند و پس از تخلیه و باز کردن گرفتگی ها همه توالت ها را شسته و آماده استفاده مردم کردند.
خرابی لوله ها و شیرهای آب را هم برطرف کردند و بعد خود را طاهر کرده و وضو گرفته و در گوشه باغچه ای در آن نزدیکی به نماز ایستادند.
مایل شدم بروم و ایشان را ببینم و بدانم کدام روحانی هستند، از دور به ما نشانش دادند و تا آمدیم به ایشان برسیم سوار خودرو شده بودند، ماشین دور زد و از کنار ما رد شد و دیدم آیت الله حائری شیرازی نماینده ولی فقیه و امام جمعه شیراز است.

منبع: خبرگزاری آنا

تاریخ درج مطلب: شنبه، ۲ دی، ۱۳۹۶ ۴:۲۱ ب.ظ

دسته بندی: خاطرات اجتماعی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *