برشی از خاطرات جنگ کاوه گلستان
حمید قزوینی، محقق و نویسنده تاریخ شفاهی نوشت: جنگ که شروع شد خیلیها برای دفاع از کشور بسیج شدند اما بیشتر، تصویر آنهایی دیده شد که سلاح در دست داشتند. درحالی که دفاع، وسعتی به گسترهی ایران و همه ساکنان آن داشت. اتفاقاً در میان همه آنها که به جبهه رفتند، یک گروه تلاش بیشتری برای دیده شدن دیگران از خود نشان دادند و خودشان هیچگاه دیده نشدند و بعضاً مظلومانه به شهادت رسیده و یا به شرف جانبازی و آزادگی هم نائل آمدند. و آنها خبرنگاران و عکاسان و تصویربرداران بودند.
به همین مناسبت با تجلیل از خدمات عکاسان و خبرنگارانی مانند شهید «سعید جان بزرگی»، شهید «داریوش گودرزی کیا»، شهید «غلامرضا رهبر»، «سعید صادقی»، «بهمن جلالی»، «آلفرد یعقوبزاده»، «اکبر ناظمی»، «علی فریدونی» و دیگران، بخشهایی از خاطرات مرحوم «کاوه گلستان» به نقل از کتاب « کاوه گلستان؛ عکس ها و یک گفتگو» که تدوین آن برعهده اینجانب بود را میخوانید.
کاوه گلستان، فرزند نویسنده و هنرمند سرشناس ایرانی ابراهیم گلستان است. او سال 1382 در حالی که مشغول تصویر برداری از حمله آمریکا به عراق بود، در کردستان عراق کشته شد. او یکی از برجستهترین عکاسان ایرانی بود که تصاویر مهمی از انقلاب و جنگ را ثبت کرده است.
▪️تفاوت عکاسان با رزمندگان این بود که آنها معمولاً در چند عملیات شرکت میکردند ولی عکاسان در تمام نبردها شرکت میکردند…
▪️من با حداقل وسایل به جبهه میرفتم و سعی میکردم کیف و وسایل همراهم را در هتل یا جایی که مقر بود بگذارم. با چهار دوربین کار میکردم. یک ساک کوچک کمری داشتم که در آن فقط فیلمهایم قرار داشت. عکاس در جنگ، باید کاملاً سبکبال باشد تا بتواند شیرجه برود، بپرد و بدود…
▪️محدودیت زیاد بود. مقداری از این محدودیتها قابل قبول بود. اما از محدودیتهای منفی که مانع انتشار عکسهایمان بود، بسیار ضربه خوردیم. ذهنیتهای شخصی و فردی سعی میکرد عکسهای ما را خوب و بد کند. کسانی که این کار را میکردند صلاحیت نداشتند، اصلاً آشنایی با این کار نداشتند و به همین خاطر مقدار زیادی، جنگ تبلیغاتی را باختیم…
▪️موقعی که عکس میگرفتم تنها چیزی که برای من اهمیت داشت مساله انتقالش به بقیه مردم دنیا بود. یکی از وظایفی که ما در مقابل خودمان داشتیم مخصوصاً زمان جنگ و در طول انقلاب… این بود که بتوانیم حرف مردم خودمان را به دنیا برسانیم… برای من این اهمیت داشت که درد و رنج مردم و جنایت صدام را مردم دنیا ببینند و به اصطلاح هم احساس بشوند با مردم ایران در خشمی که نسبت به این متجاوز داشتند…
▪️مساله مرگ و برخورد انسان با آن! برخورد جوانان با مرگ. اینکه چطور حاضرند مرگ را بپذیرند تا به یک فکر والاتر برسند، میخواستم این را منعکس کنم… من به دنبال این لحظات ناب بودم و همچنین به طور کلی نشان دادن ارزشهای نهفته درون انسان…
▪️هرکجا کشت و کشتار جریان داشت، میرفتیم و عکس میگرفتیم و جنازهها را جمع میکردیم. خودم را با مرگ همراه کرده بودم. دچار بحران روحی شده بودم. مدام فکر میکردم چرا او میافتد، من نمیافتم. صداهای انفجار، دیگر مرا نمیترساند… یکباریک خمپاره زدند، پریدم در یگ سنگر، در آن سنگر چند جنازه باد کرده و بنفش شده سربازان عراقی افتاده بود و من مجبور شدم شش ساعت در آن سنگر بمانم…
منبع: کانال تلگرام حمید قزوینی، @H_Ghazvini