بی ریا مردا که دکتر احمدی بود

احمد جلالی، سفیر در یونسکو در یادداشتی درباره مرحوم دکتر احمد احمدی می نویسد: خبر را الآن دیدم. غیر منتظره بود. استادی وارسته و خدوم، و دوست و برادری بزرگتر، و مشاوری غمخوار و خیرخواه را از دست دادیم؛ دکتر احمد احمدی را. غرض از این نوشته کوتاه، شرح خدمات و زحمات او نیست بلکه عرض احترام و ادای دینی است از برای حق صحبت سال‌ها. بی ریا مردی بود او. بی ریا نوشته‌ای بادا این:‏
هم عالم دین بود و هم استاد دانشگاه و هم صاحب سمت‌های ممتاز در نهادهای شاخص در حکومت اما نهایتا همان روحانی مرد پاک طینت و پاک دست و متواضع ملایری باقی ماند که درد مردم داشت و دین را دستمایه خدمت می‌دانست. استادی شریف و ایران دوست که با همه وجود به امر آموزش و اصلاح رفتارها و کارها در جامعه در حد توان اهتمام ورزید. ‏
این شخصیت بزرگوار و خوش محضر را در سال‌های نیمه اول دهه پنجاه در قم شناختم. چه شب‌ها که در منزلش در قم، میهمان این میزبان گشاده روی و فهیم بودم. از قضا، علامه طباطبایی را اولین بار در جلسه‌ای در شب جمعه‌ای در منزل ایشان زیارت کردم. او شیفته علامه بود. بنده در حد اصحاب آن محفل شب‌های جمعه با حضرت علامه نبودم ولی در معیت استادم شهید مطهری آن توفیق دست داده بود. رسم آن جلسات در آن ایام که علامه توان جسمی گذشته را نداشت این بود که ایشان حدیثی یا نکته‌ای را مطرح می‌فرمود و به آن می‌پرداخت و وقتی خسته می‌شد جلسه را ترک می‌کرد و فضلای حاضر بحث را ادامه می‌دادند. آن شب، پس از رفتن حضرت علامه، بنده هم به رسم شور و حال و بی باکی ایام جوانی ـ که البته مطلوب استاد مطهری هم بود ـ مباحثی چالشی را با بعضی فضلای حاضر در میان نهادم و به اندازه توان خود با آنان در پیچیدم و دکتر احمدی هم با خوشرویی و تواضع پذیرای آن روحیه و علائق چالشی بود. این رویه و رویکرد همچنان در ایشان تا به آخر ادامه یافت. در سال‌های دانشجویی‌ام در فوق لیسانس فلسفه در دانشگاه تهران در خدمتشان شاگردی کردم. در سال‌های بعد، بسیار اتفاق افتاد که وقتی به قم می‌رفتم، شب را در منزلشان می‌ماندم و ساعت‌ها با این مرد خوش قلب و پرحوصله به بحث می‌گذشت و بهره‌ها می‌رسید. حیف که در این سال‌ها، کارم در غربت از این توفیق کاست. دلم برای آن روزها و آن حال و هوا بسیار تنگ است. امروز دیگر نه فقط آن روزها که خود دکتر احمدی هم رفته است. این قافله عمر عجب می‌گذرد! ‏
او در آموختن بسیار زحمتکش و با پشتکار و مقاوم بود. یک روحانی عیالوار و فعال در قم که برای امرار معاش هم کار می‌کرد، توانست دوره‌های دانشگاهی را نیز تا دکتری طی کند، و در کنار تسلط بر زبان عربی، زبان انگلیسی و آلمانی را هم به خوبی چنان بیاموزد که بتواند متون انگلیسی فلسفی را درس بدهد، یا به این زبان متن جدی بنویسد، یا متون فلسفی را به آلمانی بخواند و ترجمه کند و در این میان با زبان فرانسه هم آشنا شود. کسب این توانایی‌ها در موقعیت زندگی و امکانات کسی مانند او آسان نیست و پشتکاری فوق‌العاده می‌خواهد. ناگفته نماند که سابقه انس و ممارست و علاقه‌اش به متون کلاسیک زبان فارسی به خصوص شاهنامه فردوسی به دوران نوجوانی‌اش باز می‌گشت. نه فقط در آموختن که در آموزگاری و شاگردپروری هم بسیار صبور و با انرژی و متعهد بود. اما از همه این‌ها مهم‌تر و دشوارتر این که از دورویی و تملق و تظاهر و دنیاطلبی به دور بود. با آنکه هم موقعیت دانشگاهی و هم مناصب حکومتی داشت، از جهت مردمداری و رسیدن به درد و داد مردم همچنان در زی یک روحانی ساده و بی غل و غش باقی ماند. تکبر در وجودش راهی نداشت و زرق و برق‌های محیط‌ در او تاثیری نگذاشت. من که سال‌ها او را می‌شناختم از او حتی ترک اولای اخلاقی ندیدم. انسان بود و به کرامت انسان باور داشت. محک خلوص او همان تجربه زندگی‌اش بود:
در خلوص منت ار هست شکی تجربه کن
کس عیار زر خالص نشناسد چو محک
این احوال و اوصاف که عرض کردم فقط گفتنش آسان است. اما بنده به رسم تعارفات عرض نکردم. او واقعا اینطور بود. و چه کمند اینان!‏
می دانم که همه معاشرین دکتر احمدی با من هم داستانند که از شیرینی‌های محضر او، عبرت‌ها و حکمت‌هایی بود که در قالب امثال و حکم یا حکایاتی از خطه با صفای ملایر به تناسب بحث عنوان می‌کرد که معمولا با این جمله آغاز می‌شد: در ملایر ما….!
اگر بخواهم از زبان روایات معصومین(ع) استفاده کنم، همان توصیف مجمل اما جامع و فاخری را بر می‌گزینم که حضرت علی (ع) در وصف یکی از یارانش فرمود: وَأَنْتَ یَرْحَمُکَ اللَّهُ فَلَقَدْ کُنْتَ خَفِیفَ الْمَؤونَهِ کَثِیرَ الْمَعُونَه. خدا تو را رحمت کند که هزینه تو برای جامعه کم بود اما فایده‌ات بسیار. دکتر احمدی هرگز باری بر دوش خلق خدا نبود اما بارهای بسیار را به قصد خدمت به خلق و قربت به خالق بر دوش کشید. باربرداری بردبار. یَرْحَمُکَ اللَّهُ. ‏
فقدان این دانشمند پاک و خدوم را به خانواده محترم و همکاران و دوستان و شاگردان ایشان از صمیم دل تسلیت عرض می‌کنم و به راستی خود را در اندوه آنان شریک می‌دانم. یادش همواره زنده و گرامی باد.
صبح شنبه ۱۹ر۳ر۱۳۹۷، یونسکو، پاریس

منبع: روزنامه اطلاعات، دوشنبه 1397/3/21

تاریخ درج مطلب: دوشنبه، ۲۱ خرداد، ۱۳۹۷ ۶:۲۵ ق.ظ

دسته بندی: خاطرات مشاهیر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *