جهان‌آرای موصل

روزنامه جام جم نوشت: تقدیرش بر شهادت بود اما نه در هشت سال دفاع مقدس و نه حتی در جنگ‌های داخلی عراق یا در کنیا و سومالی؛ بنیانگذار سازمان بدر، جانشین فرمانده گردان امام سجاد(ع)، جانشین فرمانده گردان حضرت علی‌اکبر‌(ع) در لشکر 10 سیدالشهدا و رئیس ستاد لشکر بدر در هشت سال دفاع مقدس زنده ماند و 5 خرداد سال گذشته، حین عملیات مستشاری در موصل برای مبارزه با داعش، به سوی یاران شهیدش پرکشید تا برای همیشه به عنوان جهان‌آرای موصل در قلب‌ها زنده بماند.
حاج شعبان نصیری اول فروردین ماه 1337 چشم به جهان گشود. در کودکی به همراه خانواده عازم تهران شد و از دوران نوجوانی، مبارزه در خط حضرت امام راحل(ره) را آغاز کرد. حاج شعبان، پس از انقلاب، بیدرنگ به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی پیوست و به خاطر سوابقی که در کرج داشت، در تشکیل سپاه کرج نیز نقشی بسزا ایفا کرد. شاید از آنجا که خودش در نوجوانی قدم در راه مبارزه گذاشته بود، به نقش نوجوانان و جوانان در ادامه روند انقلاب، ایمان داشت و تشکیل بسیج نوجوانان کرج از یادگارهای ماندگار اوست. شهید نصیری از ابتدای انقلاب دغدغه کادرسازی برای نظام مقدس اسلامی را داشت و تا آخرین لحظات عمر نیز در این وادی کوشید.

یاران عراقی عزادار فرمانده ایرانی

جنگ تحمیلی که آغاز شد، حاج شعبان به سوی مناطق عملیاتی شتافت؛ در چندین عملیات و نیز در قرارگاه فوق سری نصرت حضور داشت و فعالیتهای گوناگونی در کنار فرماندهان این قرارگاه از جمله سردار محمد باقری و سردار شهید علی هاشمی به انجام رساند. بعد از آن به لشکر 9 بدر عازم شد و مدتی در این لشکر به فرماندهی شهید اسماعیل دقایقی فعالیت کرد. حاج شعبان با شهادت این سردار در عملیات کربلای 5، در جایگاه رئیس ستاد لشکر 9 بدر به فرماندهی حاج محمدرضا نقدی مشغول فعالیت شد.
اخلاق نیکو و پسندیده اش، مجاهدین عراقی را شیفته خود کرده بود، چنانچه بعد از شهادتش نیز سردار نقدی تصریح کردند: یاران او در عراق، عزادارتر از یاران ایشان در ایران هستند. حاج شعبان نصیری لحظه ای آرام و قرار نداشت چون بنا نبود لشکر 9 بدر در برخی عملیات از جمله عملیات والفجر 8 شرکت کند، او به همراه تعدادی از همرزمانش، به لشکر 10 سیدالشهدا (ع) رفت تا از فیض حضور در این عملیات بینصیب نماند.
حضور حاج شعبان در جبهه های جنگ حق علیه باطل، فقط به نبرد و مبارزه محدود نمیشود. برای او آموزش و تربیت نیروهای مجاهد یک دغدغه همیشگی بود حتی در سالهای دفاع مقدس. به همین سبب در آموزش نیروهای قدس سپاه پاسداران نقش ویژه ای ایفا میکرد و تجربیات خود در زمان جنگ را در اختیار نیروهای تازه نفس میگذاشت.

صلح، خیریه و فرهنگسازی

جنگ تحمیلی عراق علیه کشورمان، ظاهرا پایان یافته بود اما جنگ نرم، عرصه تازهای بود برای دشمن که با انقلاب اسلامی مقابله کند. این چنین شد حاج شعبان لباس رزم از تن خارج کرد و در قامت یک نیروی فرهنگی، آستین بالا زد و مشغول شد.
همزمان با هشدار رهبر معظم انقلاب مبنی بر خطر تهاجم فرهنگی، فورا دست به کار شد و با تعدادی از فرزندان شهدا، موسسهای فرهنگی تاسیس کرد و در قالب این موسسه، خدمات فرهنگی و تربیتی گسترده ای به خانواده شهدا و جامعه ارائه داد.
در این سالها حاج شعبان از فعالیتهای خیریه نیز غافل نبود. او همیشه برای یاری به مستضعفان پیشقدم بود؛ از دوستان، آَشنایان و همرزمان نیز کمک میگرفت و به محرومان رسیدگی میکرد. فعالیتهای سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و خیریه این شهید بزرگوار تا آخرین روزهای حیاتش ادامه داشت و حتی جهت روشنگری جوانان و مردم در زمینه انتخاب اصلح در دوره های مختلف انتخابات ریاست جمهوری، مجلس و شوراهای شهر نیز از هیچ کوششی دریغ نمیکرد.

یاری کننده ای هست؟

صدور انقلاب یکی از دغدغه های اصلی حاج شعبان بود. سردار شهید از دیگر کشورهای اسلامی هم غافل نبود و هرگاه یاری کننده ای نیاز بود، آستین همت حاج شعبان بالا میرفت. او سال 1390 برای کمک به مردم مظلوم کنیا و سومالی، عازم موگادیشو شد و با آغاز درگیریهای سوریه نیز دوباره لباس رزم را به تن کرد و راهی دمشق و حلب شد. در همین دوران بود که راهی کربلا و سامرا شد. آشنایی قدیمیاش با مجاهدان عراقی و تسلط او بر منش و رفتار آنها کمکی بود تا فعالیتهایش را در مبارزه با داعش در عراق متمرکز کند. همرزمان او در جنگ تحمیلی و در لشکر 9 بدر حالا با تشکیل حشد الشعبی، مشغول مبارزه با داعش در عراق برای آزادسازی مناطق اشغال شده توسط داعش بودند و بهترین موقعیت فراهم شده بود تا رئیس ستاد لشکر بدر این بار در کنار نیروهایش در قامت مستشار، تمام تجربیات و دانسته هایش را در طبق اخلاص قرار دهد.
شجاعت کمنظیر و تجربه نظامی عظیمش در طراحی عملیات و همچنین رفاقت با فرمانده دلاور نیروی قدس سپاه، سردار حاج قاسم سلیمانی باعث شده بود از مشورتهای او نیز در عرصه های مختلف، استفاده کنند.

جام شهادت برای جهان آرای موصل

شهید نصیری حدود 9 ماه قبل از شهادت، پس از رشادتهای فراوان در عملیات سخت و سرنوشتساز الخالدیه مورد اصابت گلوله های مستقیم داعش قرار گرفت و از ناحیه سر، کتف دست راست و پا بشدت مجروح شد.
مداوایش در بیمارستانهای عراق ممکن نبود و به همین دلیل به ایران اعزام شد. کمی بعد با همان دستی که حالا قدرت بالا آمدن نداشت، با وجود منع پزشکان عازم عراق شد و مبارزاتش را ادامه داد تا این که منطقه عمومی تلعفر در غرب موصل، مقتل او شد. شهید مظلوم، در 59 سالگی در شب اول ماه مبارک رمضان 1438، مطابق با عصر جمعه 5 خرداد 1396، در آستانه آزادسازی شهر موصل، پس از دلاوری و از خودگذشتگی فراوان در جریان شناسایی در کمین تله انفجاری داعش افتاد و به سوی یاران شهیدش پرکشید. به همین سبب او را «جهان آرای موصل» لقب داده اند.

مسلط به فنون نظامی

طیب بابایی، زمانی با شهید نصیری آشنا شد که گردان حمزه لشکر 10 سیدالشهدا به گردان امام سجاد(ع) تغییر نام داد و حاج شعبان نصیری بهعنوان قائم مقام این گردان انتخاب شده بود.
بابایی که خودش سابقه فرماندهی بسیج اشتهارد را در عملیات کربلای ۴ و ۵ داشت، درباره نقش موثر شهید نصیری در گردان امام سجاد(ع) میگوید: فرماندهی گردان با آقای رنجی بود، اما فرماندهان کارهای زیادی دارند مثلا باید در جلسات شرکت میکردند، در نتیجه این آقا شعبان بود که گردان را سازماندهی میکرد و آموزش میداد. در این زمینه هم تجربه زیادی داشت؛ هم در جنگهای کلاسیک، هم پارتیزانی و جنگهای نامنظم.
طیب بابایی، آموزشهای گردان را به خاطر دارد؛ جهت یابی در شب، ستون کشی، رزمشب، خشم شب و مواری از این دست.
به گفته این رزمنده پیشکسوت، شهید نصیری درباره نقشه های جنگی نیز اطلاعات زیادی داشت و خوب میتوانست نیروها را توجیه کند. او درباره آموزشهای شهید نصیری توضیح میدهد رده فرمانده دسته را برای شناسایی منطقه به کنار اروند رود برده بود؛ جایی که خط مقدم جبهه بود و فقط 800 متر با عراقیها فاصله داشتند و از آنجا افراد را توجیه کرد محور عملیاتی کجاست، معبر کجا زده میشود و حتی از آنها میخواست جای تانکهای عراقی را یاد بگیرند که اگر شب شد بدانند چه باید بکنند.
به گفته طیب بابایی، گردان امام سجاد(ع) که شهید نصیری قائم مقام آن بود، در عمل خطشکن عملیات کربلای ۵ شده بود.
یار و همرزم قدیمی شهید نصیری، سالها بعد از جنگ وقتی دفاع از حرم مطرح شد، به شهید نصیری و سردار میرنقی پیامک زده بود که به جمع مدافعان حرم بپیوندد، اما حاج شعبان گفته بود فعلا امکانش نیست. طیب بابایی میگوید: ارتباط ما از طریق تلفن و فضای مجازی ادامه داشت تا این که روزی چهار عکس از کشته های داعشی برایم فرستاد و نوشت دیروز آنها را به درک واصل کرده اند. در اطراف موصل عملیات داشتند و تعدادی داعشی را در کمین غافلگیر کرده بودند.
طیب بابایی از همرزم قدیمیاش برای ارسال این تصاویر تشکر کرد اما بیشتر از همیشه نگرانش شد. چند روز بعد برایش پیامی فرستاد اما جوابی نگرفت. دو شب بعد در خبرها شنید حاج شعبان نصیری به درجه شهادت نائل شده است.

از نگاه سردار

شهید نصیری یکی از اولیای الهی بود که در جامعه ما مخفی بود و جامعه ما عطر و بوی او را حس نمیکرد؛ مانند بطری عطری بود که باید درِ آن برداشته میشد تا این عطر در عالم منتشر شود، تا همه استشمام کنند عطر و بوی چنین شهیدی و خصوصیات او را.
ثمره شهادت سردار نصیری در عراق منجر به یک جشن بزرگ در جهان شد که آن تمام شدن پرونده خلیفه ناحق در جهان است.
شهید نصیری یکی از اولیای خدا بود که در جامعه ما گمنام و مخفی بود.
نقش شخصیتهای مختلف در این پیروزی ثمربخش بوده است، شهید شعبان نصیری بهعنوان شیخ شهیدان شناخته شده است.
نویسندگان و هنرمندان ما این دین بزرگ را ادا کنند و صحنه های بزرگی را که اتفاق افتاده است با قلمهای خود و هنری که دارند به نمایش بگذارند. این وظیفه بزرگ هنرمندان و نویسندگان ماست.
شهید نصیری را از روز اول در تکریت احساس کردم که ایشان بزودی شهید میشود.
اصرار ایشان در عمل به گمنامی بی نظیر بود.
خداوند این شخصیت را در قلب همه جوانان ما جای دهد.

جاذبه خاص حاج شعبان

حاج شعبان نصیری، یک مدیر تبلیغاتی و فرهنگی تمامعیار بود. خاطرات حاج سعید شجاعی گواه این گفته است. او از سالهای دور، شهید نصیری را میشناسد، از وقتی در آستانه نوجوانی به کانون میلاد پیوست و با حاج شعبان از نزدیک آشنا شد.
حاج سعید همراه دو برادر شهیدش وحید و مسعود شجاعی از بچه های کانون میلاد بود. در این کانون عمدتا کارهای فرهنگی میکردند مثل اجرای تئاتر و جالب این که نمایشنامه ها را معمولا شهید نصیری مینوشت. برای حاج سعید شجاعی که در آغاز راه نوجوانی بود، شهید نصیری حکم یک قهرمان را داشت. او تعریف میکند: آقا شعبان جاذبه خاصی داشت و بسادگی با آدمها ارتباط میگرفت، البته با هر کسی به شیوه خاصی. هم میتوانست با یک پیرمرد 80 ساله باب رفاقت را باز کند و هم با یک کودک دو ساله. تا پایان عمرش همین طور بود.
برادران شجاعی از دوستان و شاگران شهید نصیری بودند، اما او دغدغه اش، نوجوانانی بود که به جنبشهای چپ گرایش پیدا میکردند. به گفته حاج سعید برای نوجوانان و جوانان کرج وقت میگذاشت که مبادا به مجاهدین یا سایر گروهکها گرایش پیدا کنند.
منزل پدری حاج شعبان در محله امامزاده حسن(ع) کرج بود و کانون میلاد در اتاقهای بالای مسجد تشکیل شده بود. به گفته حاج سعید شجاعی، اعضای کانون و بخصوص حاج شعبان همیشه در کانون بودند و مشغول فعالیتهای فرهنگی. از این کانون، بجز حاج سعید و برادرانش خیلیهای دیگر هم جذب انقلاب و سپاه شدند و بعدها در جنگ تحمیلی برای کشور جانفشانی کردند.
حاج سعید شجاعی معتقد است مهم ترین خروجی کانون این بود که نوجوانان را از گرایش به گروهکها باز میداشت و از افکار و اندیشه هایشان مراقب میکرد. او تعریف میکند: وضع خیلی خراب بود؛ مثلا روزنامه های مجاهد را به بچه های کانون دادند که آنها را بفروشند، اما حاج سعید در مقابل این کار ایستادگی کرد. نه فقط مجاهدین که سایر گروهکها هم تلاش میکردند نوجوانان را به سمت خودشان بکشانند و مقابل آنها این کانون بود که با هدایت حاج شعبان کار فرهنگی میکرد.
بچه های کانون با کمیته پیوند داشتند تا این که یک روز حاج شعبان برایشان از سپاه پاسداران انقلاب اسلامی گفت و در واحد تبلیغات سپاه، بسیج نوجوانان را شکل داد. حاج سعید به عنوان یار قدیمی و همراه همیشگی حاج شعبان، مثل بسیاری از بچه های کانون میلاد، جذب بسیج شد و در اردوهای مختلف شرکت کرد.
از این به بعد تقریبا کانون میلاد به بسیج نوجوانان تغییر شکل داده بود و آمادگی برای دفاع از وطن جایش را به تئاتر و پلاکارد و کلیشه ساختن و کتاب فروختن داده بود.

مدیر پاسخگو

رضا دهقان اولین بار شهید نصیری را سال ۱۳۵۹ دیده بود. او درباره اولین خاطراتش از شهید نصیری میگوید: آقا شعبان سپاهی بود و سپاهی برای ما عظمت و شأن ویژه ای داشت. اولین باری که با ایشان برخورد کردم در روابط عمومی سپاه فعالیت میکرد و کارش جذب نیرو برای سپاه بود. دوست و همرزم شهید نصیری اگرچه در آن زمان او را خوب نمیشناخت اما به یاد می آورد حاج شعبان در کنار جذب نیرو برای سپاه، همتش را صرف جمع آوری زندگینامه و وصیتنامه شهیدان کرده و با مدیریت او مجموعهای ارزشمند از وصایای شهدا فراهم شده بود. رضا دهقان و شهید نصیری در سالهای جنگ تحمیلی برای دفاع از این مرز و بوم در یک جبهه جنگیدند اما بعد از جنگ بود که او بیشتر از گذشته با حاج شعبان آشنا شد؛ هر دوی آنها در بنیاد مستضعفان و جانبازان مشغول شده بودند. شهید نصیری، معاون اجرایی بود و تمام وقتش را به پاسخگویی به خانواده های جانبازان اختصاص میداد. دهقان میگوید: تمام امور اجرایی جانبازان به عهده حاج شعبان بود و واقعا انرژی و توان غیر قابل وصفی می گذاشت تا پاسخگوی خانواده جانبازان باشد. حجم مکالمات ایشان و نامه هایی که امضا میکرد غیر قابل باور بود. هیچکسی پیش از آقا شعبان نتوانسته بود اینقدر زمان بگذارد و این طور دلسوزانه کار بکند.
همکاری در بنیاد مستضعفان و جانبازان به رابطه خانوادگی رضا دهقان و شهید نصیری منجر شد. دهقان و خانواده اش بارها و بارها به سفر رفتند و در کنار هم زائر امام هشتم(ع) بودند. از این دوران چیزی که در خاطر رضا دهقان درباره شهید نصیری ثبت و ضبط شده، سختکوشی و پاسخگویی این شهید بوده است. دهقان میگوید: مشکلات کم نبود و برخی جانبازان شرایط خاص داشتند اما آقا شعبان اجازه نمی داد آنها ناامید برگردند. هر کاری که مقدور بود برایشان انجام میداد و اگر مقدور نبود با آنها حرف میزد و متقاعدشان میکرد.

نویسنده: ام البنین دیوسالار

منبع: روزنامه جام جم، سه شنبه 1397/2/25

تاریخ درج مطلب: سه شنبه، ۲۵ اردیبهشت، ۱۳۹۷ ۸:۴۷ ق.ظ

دسته بندی: خاطرات شهدا و دفاع مقدس

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *