حاشیه نگاری شب خاطره با حضور مقام معظم رهبری

چه بهانه ای بهتر از سوم خرداد تا یارانی را که هر کدام با خود یادگاری از دوران جهاد و کوله باری از خاطرات ناگفته دارند، در حسینیه امام خمینی (ره) گردهم جمع کنی.
سومین شب خاطره این حسینیه با سومین روز خرداد، تقارن خوش یمن و معنا داری را نشان می دهد؛ اگر بفهمیم. بزمی که می توان در آن ریشه های اقتدار و ایستادگی یک ملت که نه، بلکه یک تاریخ را به نظاره نشست و از شهد آن کام خود و مستمعین را شیرین کرد، این حقیقت را لکنت صدای «علی خوش لفظ» تایید می‌کند. اصلاً جنس این نمایش یک جور دیگری است. روایت ها از تاریخ پرافتخار ملتی مقاوم و مظلوم آن قدر جذاب و پر کشش است که فکر پایان یافتن آن هم رنجت می دهد. عشق در این محفل فلسفه را هم به چالش می کشد. اجتماع نقیضین محال است؛ اما «چشم گریان و لب خندان» حاضران این قاعده و معادلات آن را به هم ریخته است.وارد حسینیه امام(ره) که می‌شوم، ابتدا کلام امام(ره) که با خطی زیبا و درشت در پشت جایگاه نمایان است، چشم را می‌نوازد: «خرمشهر را خدا آزاد کرد.» جمله ای که یک کتاب، تفسیر درون خود دارد. بعد هم نخل‌هایی که نماد استقامت و ایستادگی را فریاد می زند. قاری خوش ذوق هم آیات ابتدایی سوره فتح را برای مطلع این برنامه انتخاب کرده است؛ إِنَّا فَتَحْنَا لَکَ فَتْحًا مُبِینًا …
مجری برنامه از برگزاری ۲۸۰ شب خاطره می‌گوید و می‌گوید که سه تا از این برنامه‌ها در حضور آقا اجرا شده است. و بعد هم نماهنگی پخش می شود از راویانی که حالا دیگر همنشین ملائک اند. یکی از آنها شهید دکتر رفیعی است که در شب خاطره سال ۸۴ در حسینیه اشعاری خواند که این چنین از سوی آقا توصیف شد: «شعرهایی که آقای دکتر رفیعی خواندند، با آن دهن گرم و نفس گیرایی که داشتند، انصافاً شعرهای برجسته خیلی خوبِ مضمون دارِ خوش ساختی بود. ما این طور شعرها و آثار هنری را در بیست سال پیش نداشتیم؛ اینها به تدریج دارد بروز می کند.» و یا شهید صیاد شیرازی که حالا دیگر پسر جای خالی پدر را در این مجلس پر کرده است.

تجلیل رهبری از توصیف سرهنگی برای خرمشهر

مرتضی سرهنگی، مدیر دفتر ادبیات و هنر مقاومت، هنر خود را به عنوان سخنران با تعبیری هنری از سوم خرداد نشان می‌دهد: «تبریک می‌گویم این روز قشنگ را که توانستیم خرمشهر را مثل یک قالیچه خوش رنگ از زیر پای بعثی ها بیرون بکشیم و…» آقا هم با تعبیر « خیلی خوب، خیلی قشنگ» سرهنگی را همراهی می‌کنند.
نوبت به حاج ابوالفضل کاظمی خالق «کوچه نقاش‌ها» می‌رسد. با بیانی خاص از همرزمان شهیدش می گوید. از شبی که سیصد نفری به خط زدند اما ۶۰- ۷۰ نفر برگشتند. از فرمانده شهید حسین قوجه ای می گوید که از غم و شرم از دست دادن نیروهایش حاضر به عقب نشینی از میدان نشد تا اینکه همراه با یاران شهیدش آسمانی شد. رزمنده هنرمندی که پای ثابت فیلم‌های حاتمی‌کیاست، با اعلام مجری پشت تریبون می‌رود. اصغر نقی‌زاده از خیبر و روضه علی اکبر گفت و گفت که عکاس جنگ بوده و تا مدت ها هر کسی را که او عکسش را می گرفته، بی برو برگرد به شهادت می رسیده است. نوبت به احمد متوسلیان می‌رسد تا بانویی ایثارگر فصل رشادت‌های او را ورق بزند. ابتدا گزیده‌ای از فیلم ایستاده در غبار پخش می‌شود که در آن مریم کاتبی ماجرای جالب بیمارستان احمد متوسلیان را روایتگری می‌کند. خانم کاتبی هم پرستار و امدادگر بود و هم رزمنده. او می گفت در ابتدای جنگ از ترس اینکه به پاوه نرود، مریوان را انتخاب می کند اما خاک جبهه چنان او را نمک گیر می کند که در پایان جنگ تحمل ترک جبهه را نداشته است.
حلاوت سرود «ارغوان» که گروه سرود «نسیم قدر» در وصف مجاهدت مدافعان حرم به صورت زنده اجرا می کنند، کام حاضران را شیرین‌تر می‌کند:
ز کودکی خادم این تبار محترمم
چونان حبیب مظاهر مدافع حرمم
و آقا با بغض از نونهالان خواننده این گروه که همه لباس نظامی به تن دارند، تشکر می‌کنند.
مهدی طحانیان آن نوجوان ۱۴ ساله ای که در دوره اسارت شرح مصاحبه اش با خبرنگار بی حجاب شهره جهانی یافت امروز خالق اثر «سرباز کوچک امام» و راوی بخشی از برنامه شب خاطره هاست. از تلخی ها و شیرینی های دوره اسارت گفت و گفت که چگونه بچه بسیجی های خمینی در اسارت پرچم اسلام را برافراشتند و دشمن بعثی را در اردوگاه های جهنمی شان درمانده کردند. حسن ختام روایتش نیز ماجرای توسل او به امام زمان(عج) بود که در سخت‌ترین و مرگبارترین شرایط نجاتش داده است و ادامه داد: امروز هم مقابل دشمن چنان می ایستیم که نتواند به این ملت نگاه چپ بیندازد. ماشاءا… شاهمرادی هنرمند و رزمنده طناز مشهدی راوی دیگر شب خاطره بود. سخنان او بیشتر از همه لبخند بر لبان آقا و حاضران نشاند. می گفت: «در دوران جنگ به من «سخنران جهنمی» می‌گفتند و هر جا که قرار بود کسی سخنرانی کند اما نمی‌آمد، میزبانان مراسم می‌گفتند: به جهنم! حالا که کسی نیست تو سخنرانی کن!»

حماسه سازان پاوه

ماموستا ملاقادر قادری امام جمعه اهل سنت پاوه قرار بود راوی ایثارگری های حماسه سازان پاوه باشد، اما ترجیح می دهد که کتاب ۸۰۰ صفحه ای خاطراتش از دوران دفاع مقدس را معرفی کند و اینکه مردم منطقه پاوه دو افتخار را توامان دارند؛ هم شهروندند و هم مرزدار جمهوری اسلامی ایران. و وقتی مجری از او می‌خواهد که روایتگری کند با تواضع پاسخ می‌دهد که «من هنرمند نیستم یک طلبه‌ام. خاطرات دیگران را بیان می‌کنم» بعد نسخه اولیه کتاب خود را به آقا هدیه می کند.
وقتی مهتاب گم شد
نوبتی هم که باشد نوبت رزمنده‌ای است که این روزها از او بسیار شنیده ایم، علی آقای خوش لفظ که کتاب «وقتی مهتاب گم شد» شرح روایت‌های اوست. او طوری با عشق و شور از یاران و همرزمانش می‌گوید که زمان از دستش در می‌رود. جماعت با صلوات فرصت کوتاه را یادآور می‌شوند. اما آقا از او می‌خواهد که به سخنانش ادامه دهد. از خط شکنی احمد بابایی و گردان مالک می گوید که با چند تا بچه بسیجی، با امداد غیبی توانستند از وسط خط بعثی ها عبور کنند و از پشت، خط دشمن را بشکنند.
علیرضا مرادی سرهنگ بازنشسته ارتش و فرمانده تیم اطلاعات و عملیات نیروهای نوهد نیز میهمان این محفل است که به بیان خاطراتش از شهیدان صیاد شیرازی و آب شناسان می پردازد. از ماموریتی که قرار بود نقشه های عملیات را به شهید آبشناسان در خط مقدم برساند و البته هنگامی به آبشناسان می رسد که مجروح شده بود و در حال برگشت به پشت خط بود.

غبطه حاتمی‌کیا به خاطرات علی خوش‌لفظ

آخرین راوی شب خاطره حسینیه امام خمینی(ره)، ابراهیم حاتمی‌کیاست. کارگردان فیلم‌های دفاع مقدس می‌گوید: من اگر یک هزارم خاطرات آقای خوش لفظ را داشتم خیلی بیش از اینها می‌توانستم تصویر بسازم». بعد هم ماجرای دستان مجروح رزمنده شهیدی را روایت می کند که هنگام عقب نشینی از خط، پای او را گرفته بود. دستانی که حاتمی کیا می‌گفت: احساس می کنم بعد از سه دهه از جنگ هنوز پای من را رها نکرده است. حسن ختام این برنامه توصیه های مکرر آقا بر لزوم زنده نگه داشتن یاد شهید و شهادت بود و تاکید ایشان خطاب به ملت که « دفاع مقدّس را، شهادت را، جهاد را، زنده نگه دارید؛ این خاطره ها را قدر بدانید؛ که اینها بسیار باارزش است…. حقیقتاً این خاطرات، یک ثروت ملّی است و متعلّق به آن شخص خاطره گو و راوی هم نیست، بلکه مال همه ملت است.»

تاریخ درج مطلب: یکشنبه، ۷ خرداد، ۱۳۹۶ ۸:۵۶ ق.ظ

دسته بندی: خاطرات فرهنگی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *