حکایت کودکان روستای فاطیما در پرتغال که حضرت زهرا برایشان تجلی یافت.

در ۱۳ مه ۱۹۱۲ میلادی، ۳ کودک پرتغالی با نام‌های «ژاسینتا مارتو»، «فرانسیسکو مارتو» و «لوسیا دوس سانتوس» به‌هنگام کار در مزرعه‌ای واقع در منطقهٔ روستایی «فاطیما» در غرب پرتغال، تن نورانی زنی را با لباس سفید مشاهده کردند. آنان در توصیف مشخصات این زن گفته‌اند که او می‌درخشید و از پرتو همان نوری که در آسمان می‌درخشید، پدیدار شد. زن سپیدپوش گفته‌بود که از بهشت آمده‌است و از بچه‌ها خواسته بود که سیزدهم هر ماه به آن‌جا بازگردند.
به‌زودی ساکنان منطقه از این خبر مطلع شدند و در نخستین روز سیزدهم ماه مه سال بعد، جماعتی برای تماشا گرد آمدند. با این حال، تنها همان ۳ کودک، ژاسینتا، فرانسیسکو و لوسیا بودند که زن را می‌دیدند ولی مردم تنها وقایع حیرت‌انگیز جوی را مشاهده می‌کردند.
تا ماه سپتامبر بیش از ۲۰ هزار نفر این پدیده را مشاهده کردند. به‌گفتهٔ شاهدان، گوی درخشانی در میان آسمان از شرق به غرب به حرکت در می‌آمد.


در سیزدهمین روز ماه اکتبر، بچه‌ها دقیقاً به‌هنگام ظهر، پیکر این زن را مشاهده کردند. در حالی که جمعیتی حدود ۷ هزار نفر به عینه ناظر این واقعه بودند، یکی از دختر بچه‌ها گفت که خانواده مقدس را در آسمان می‌بیند. جماعت به آسمان نگاه کردند آنان شاهد بودند که خورشید در هوا به چرخش در آمده‌است. در ابر باران‌زایی که در آسمان دیده می‌شد، روزنه‌ای پدیدار شد. قرص خورشید همچون یک صفحه مدور چرخان، تابش و گرمای عظیم خود را به سوی زمین فرستاد و سپس با حرکتی دورانی رو به بالا بازگشت. پس از ماه اکتبر نمودهای بصری برای همیشه متوقف شدند.
کودکان هم‌چنین ادعا می‌کنند که بانوی درخشنده سپید پوش که همواره تسبیحی در دست داشت خودش را فاطمه و دختر پیغمبر خاتم معرفی کرد و حوادثی از آینده را با آنها در میان گذاشته‌است. یکی از پیش‌بینی‌هایی که از طریق کودکان انتقال یافت، مربوط به واقعه قریب‌الوقوع انقلاب روسیه بود و دیگری به جنگ جهانی دوم مربوط می‌شد و پیش بینی سوم که متن آن تا مدت‌های مدید در پاکتی مهرو موم شده در واتیکان نگهداری می‌شد سرانجام در سال ۲۰۰۰ میلادی افشا شد. یکی از مواردی که در پیش بینی شرح داده شده بود ماجرای اقدام به قتل پاپ ژان پل دوم توسط محمد علی آغچا بود که در سال ۱۹۸۱ به وقوع پیوست.

منبع: کانال ارتباطات شیعه، @Shia_Communications

تاریخ درج مطلب: چهارشنبه، ۴ اسفند، ۱۳۹۵ ۷:۱۰ ق.ظ

دسته بندی: خاطرات مذهبی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *