خاطراتِ طبیبِ محرومان؛ «9 سال است حقِ ویزیتم 500 تومان است»

تا همین دو روز پیش کمتر کسی او را می‌شناخت؛ اما حالا پس از فوتِ (شهادت) او فیلمی چند دقیقه‌ای از او در فضای مجازی منتشر شده و همه جا دست به دست می‌شود؛ فیلمی که نشان می دهد دکتر محمد آقایی میبدی با حق ویزیت ۵۰۰ تومانی از بیمارانش گره گشایی می کرد! بله همان ۵۰۰ تا تک تومانی که الان حتی یک بستنی با آن نمی‌شود خرید! هرکسی داشت، ویزیت را می‌پرداخت و هرکسی هم نداشت، نه! حساب و کتاب دکتر با بیمارانش همین‌قدر ساده بود؛ حالا نگاهها و توجهات به سوی این دکترِ فداکار که سرانجام زندگی اش هم به جان باختن در راه سلامت مردم ختم شد و به جمع شهدایِ سلامت پیوست، بیشتر جلب شده تا از انگیزه و زندگی و خاطرات او بیشتر بدانند. یک سالِ پیش (18 تیر 1398) روزنامه جام جام گفتگویی با دکتر آقایی منتشر کرده که او در ادامه بازنشر این مصاحبه را می خوانیم:

آقای دکتر اهل کجا هستید؟

اهل میبد یزد… من سال ۱۳۲۷ در میبد به دنیا آمدم و تا همین الان هم در این شهر زندگی می‌کنم و افتخارم این است بعد از این‌که پزشک شدم برگشتم به شهر خودم .

اصلا چطور شد پزشکی را انتخاب کردید؟

به پزشکی علاقه داشتم و با این‌که کسی نه در خانواده ما و نه در محله ما سراغ این رشته نرفته بود من رفتم دنبال پزشکی. البته پدرم هم مشوقم بود با این‌که خودش کار آزاد داشت؛ یعنی اول در کار سرامیک‌سازی بود و بعد هم رفت سراغ آجرپزی و بعد هم نانوایی و بقالی، من را تشویق کرد این رشته را با وجود مشکلاتی که بود دنبال کنم.

کجا درس خواندید؟

در دانشکده علوم تندرستی درس خواندم؛ دکتر محسن ضیایی، داماد مرحوم دکتر قریب بنیانگذار این دانشکده بودند. بعد از انقلاب این دانشکده تحویل دانشگاه شهید بهشتی شد و من آنجا درسم را تمام کردم.

از چه سالی طبابت را شروع کردید؟

رسما از سال ۵۸ رفتم درمانگاهی در اردکان به اسم درمانگاه عقدا و بعد از سال ۶۷ هم مطب داشتم. سال‌های زیادی، هم در بیمارستان کار می‌کردم و هم در مطب و بعد از بازنشستگی هم صبح و ظهر در مطب هستم؛ مطبم هم خانه پدری من است و این یکی از افتخاراتم است.

چرا؟

چون اینجا بافت قدیمی میبد است و همه می‌دانند که اینجا خانه پدری من است. هر وقت هرکسی برای معاینه و ویزیت می‌آید یک خدابیامرز برای پدر و مادرم می‌گوید و همین برای من کافی است.

پس بیشتر مریض‌ها شما را می‌شناسند.

بله اینجا شهر کوچکی است. البته از خارج از میبد هم مریض دارم. مثلا یکی تعریف کرده من رفتم پیش این دکتر دستش خوب بود زود حالم خوب شد، یا این‌که می‌گویند ویزیت کم می‌گیرد، همین باعث شده که مریض از جاهای دیگر هم بیاید.

شما از اول همین‌قدر کم ویزیت می‌گرفتید؟

من از همان اول مبنا را بر این گذاشتم که مراعات حال مریض‌ها را بکنم. یادم هست مثلا وقتی که همه ده تومان ویزیت می‌گرفتند، من پنج تومان می‌گرفتم. بعد که همه ۲۰ تومان می‌گرفتند من ده تومان می‌گرفتم بعد که همه ۵۰ تومان می‌گرفتند من ۲۰ تومان ویزیت می‌گرفتم.
یعنی همیشه سعی می‌کردم کمتر بگیرم تا بیمارانی که وضع مالی‌شان خوب نیست به مشکل نخورند و بالاخره یک جایی برای آمدن داشته باشند. الان هم ۹ سال است که ویزیتم همین ۵۰۰ تا تک تومانی است و بیشتر نشده!

چرا زیادش نکردید؟ ۵۰۰ تومان امروز با ۵۰۰ تومان ۹ سال پیش قابل مقایسه نیست.

بله همین‌طور است که می‌گویید، اما اگر ما همه بخواهیم این‌طور فکر کنیم پس تکلیف انسانیت چه می‌شود؟! ببینید همه آدم‌ها پول را دوست دارند رفاه را دوست دارند من هم از این قاعده مستثنا نیستم، اما وقتی با خودم فکر می‌کنم می‌بینم که همه اینهایی که مریض من هستند یک جوری در زندگی‌شان مشکل دارند، در این مشکلات اقتصادی درآمدشان هم زیاد نشده و واقعا ممکن است به خاطر حق ویزیت به دکتر نروند، پس وقتی امورات زندگی من با همین ۵۰۰ تومان می‌گذرد، چرا بیشتر بگیرم؟!

واقعا با همین ۵۰۰ تومان امورات‌تان می‌گذرد؟ از نظر قانونی چقدر باید ویزیت بگیرید؟

بله می‌گذرد… ببینید از نظر قانونی تا پارسال ما باید برای ویزیت هر مریض، از هرکسی که دفترچه بیمه داشت ۱۶۵۰۰ تومان و از کسی که بیمه نداشت ۲۲۵۰۰ تومان می‌گرفتیم که الان اگر بیشتر شده من خبر ندارم، اما من همین ۵۰۰ تومان را می‌گیرم، البته حق فرانشیز دفترچه بیمه‌ها از بیمه را هم دارم و همین کافی است.

یعنی حدودا چقدر درآمد دارید؟

درآمد من به اندازه‌ای است که زندگی‌ام بچرخد، فکر کنم حدود ماهی ۵ میلیون تومان به طور متوسط درآمد دارم و همین کافی است… به‌خصوص الان که همه بچه‌ها ازدواج کرده‌اند و سرخانه و زندگی خودشان هستند و فقط من مانده‌ام و همسرم.

ویزیت ۵۰۰ تومانی یعنی پول خرد، این همه پول خرد از کجا می‌آورید؟

از کمیته امداد می‌گیرم، با آنها صحبت کردم و ماهانه آنها به من پول خرد می‌دهند مثل سه روز پیش ۴۰۰ هزارتومان ۵۰۰ تومانی از آنها گرفتم. البته فقط بحث ۵۰۰ تومانی نیست… من باید ۲ هزارتومانی و هزارتومانی هم جداگانه از بانک بخرم. چون بعضی از بیمارانی که به مطب می‌آیند، مثلا ۱۰ هزارتومانی می‌دهند یا تراول ۵۰ هزارتومانی می‌دهند و من باید ۴۹ هزار و ۵۰۰ تومان به آنها برگردانم.

اگر کسی بیشتر از این مقدار ویزیت بدهد چه کار می‌کنید؟

برمی‌گردانم… اصلا نگه نمی‌دارم… واقعا اموراتم با همین مقدار می‌گذرد. ماشین من از سال ۸۵، یک پژو ۴۰۵ است که برایم کافی است و واقعا نیاز به عوض کردنش ندارم. گوشی تلفن همراهم یک گوشی سامسونگ کشویی است که فکر کنم هشت سال پیش ۱۱۰ هزارتومان خریدم و الان هم کارم را راه می‌اندازد.

یعنی هیچ‌وقت فکر نکردید مثلا آیفون بخرید یا یک گوشی با سیستم عامل بهتر؟

نه واقعا… البته دلیل هم دارد. یکی این‌که بلد نیستم با این گوشی جدیدها کار کنم. دوم این‌که وقتی این گوشی کارم را راه می‌اندازد نیازی به چیز دیگری ندارم.

پس کلا در فضای مجازی و اینترنت هم نیستید؟

فضای مجازی که نه اصلا… اینترنت هم در حد نیاز، چون نسخه بیماران تامین اجتماعی الکترونیکی شده من در همین حد با اینترنت کار می‌کنم.

با این تفاسیر خیلی شبیه بقیه دکترها زندگی نمی‌کنید. خانواده هیچ‌وقت نسبت به این سبک زندگی شما اعتراض نکرده؟

گلایه شاید بوده، اما زیاد نبوده… من همیشه برای بچه‌هایم یک حکایت و یک شعر را تعریف می‌کنم که درباره عمر‌بن‌عبدالعزیز است. می‌گویند عمربن‌عبدالعزیز انگشتر گرانقیمتی داشته که هیچ‌کس نمی‌توانسته روی نگین آن قیمتی بگذارد و برایش هم خیلی عزیز بوده، اما یک‌سالی به علت خشکسالی و قحطی، وضع مردم منطقه خراب می‌شود و عمربن‌عبدالعزیز هم نگین انگشترش را می‌دهد و می‌گوید خرج مردم کنید تا از گرسنگی نمیرند. بعد هم این شعر را گفته که: «مرا شاید انگشتری بی‌نگین/ نشاید دل خلقی اندوهگین» این شعر همیشه در ذهن من است و یک جوری انگار سرلوحه کار من شده و معتقدم اگر سطح زندگی من کمی پایین‌تر باشد بهتر است تا این‌که در نزدیکی‌ام مردمی باشند که به خاطر مشکل مالی نتوانند به دکتر مراجعه کنند.

این ویزیت پایین باعث نشده صدای بقیه پزشک‌ها در میبد در بیاید؟

واقعیتش این است که وقتی من کارم را شروع کردم در میبد چهار نفر پزشک بیشتر نبودیم که از نسل ما دو نفر از دنیا رفتند و یک نفر هم بازنشسته شد و خبر ندارم کجاست و الان من فقط مانده‌ام. بیشتر دکترهایی که الان در شهر ما هستند، همگی کسانی هستند که وقتی بچه شیرخواره بودند توسط من ویزیت شده‌اند و الان اصلا رویشان نمی‌شود به من درباره این ویزیت ۵۰۰ تومانی چیزی بگویند.

برای این کار خیر الگو هم داشتید؟

الگوی من در زندگی اول از همه پدرم بود. پدرم وقتی دکان نانوایی داشت اگر می‌دید کسی پول ندارد نان بخرد، نان رایگان به او می‌داد، وقتی هم که بقالی زد، باز جنس‌هایش همیشه از همه مغازه‌ها ارزان‌تر بود و هیچ‌وقت هم به خاطر این اتفاق ضرر نکرد و من هم این سبک زندگی را از ایشان یاد گرفتم. البته در دورانی که پزشک شده بودم درباره دکتر مرتضی شیخ، پزشک مشهدی هم شنیدم که می‌گفتند یک تشتی داشته و ویزیت‌ها را مردم در این تشت می‌ریختند، هرکس هرچقدر داشته ویزیت می‌داده و هرکسی هم نداشته از این پول برمی‌داشته؛ کاری که باعث شده الان با این‌که سال‌ها از مرگ این پزشک می‌گذرد، اما اسمش به نیکی بین مردم باقی بماند. یک دکتر صادقی نامی هم در سیرجان همین رویه را داشت و شب و روز در خانه‌اش به روی مریض‌ها باز بود… او هم حالا از دنیا رفته و واقعا این نام نیک است که از او به جا مانده… اصل هم همین نام نیک است.

تاریخ درج مطلب: سه شنبه، ۶ آبان، ۱۳۹۹ ۱:۰۳ ب.ظ

دسته بندی: خاطرات علم، صنعت و فناوری

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *