خاطره یک مصافحه دیپلماتیک با یک خانم؛ «به جاى مصافحه، همدیگر را ببوسند؟!»

روزنوشتهای آیت الله هاشمی رفسنجانی، 21 شهریور سال ۱۳۷۵

اول وقت آقاى على حسن اموینى، رییس‏ جمهور سابق تانزانیا آمد. خودش اهل زنگبار است و توصیه کمک به زنگبار را داشت. گفت سى هکتار زمین دارد و مردم بعد از دوره ریاست جمهورى، پنجاه رأس گاو به او داده‌اند. به کشاورزى و دامدارى مشغول است. با او گرم گرفتم و دعوتش کردم که به ایران بیاید. سپس جمعى از اعضاى شوراى عالى اداره مسلمانان آمدند و درخواست نمودند که براى چاپخانه و بیمارستان و حمل و نقل مبلغان و دانشگاه کمک‌شان کنیم؛ وعده کمک به طور محدود دادم.
با [آقای ویلیام مکابا]، رییس‏ جمهور، جلسه خصوصى داشتیم. برنامه‌هاى سفر را مرور کردیم. مشکلات به جاى مانده از دوران استعمار انگلیس را توضیح داد که مثلاً در سال استقلال، فقط چهارده نفر فارغ‌التحصیل دانشگاه داشته‌اند. آلمانى‌ها بهتر از انگلیسى‌ها بوده‌اند. عمده خط راه‏آهن شرقى ـ غربى را آلمانى‌ها ساخته‌اند و گفت اکنون بعد از اینکه رژیم سوسیالیستى را کنار گذاشته‌ایم و کارخانه‌هاى دولتى را به بخش خصوصى عرضه کرده‌ایم، استقبال کمى مى‌شود و اکثر کارخانه‌ها یا تعطیل‌اند و یا با ظرفیت کم کار مى‌کنند و ضرر مى‌دهند. مثلاً 12 کارخانه فرآورى بادام هندى دارند که همه تعطیل‌اند و بادام هندى قبل از فرآورى، به قیمت 75 سنت براى هر کیلو به هندوستان فروخته مى‌شود و آنها بعد از فرآورى، هر کیلو را پنج دلار مى‌فروشند.
در جلسه دوم مذاکرات هم با اشاره این را گفت و از ایران خواست با خریدن سهام و آوردن سرمایه در گردش، اینها را فعال کنند. من هم برآمادگى خودمان تأکید کردم و گفتم،کار باید از پرداخت طلب ما شروع شود. قیمت عمده آن را سهام بدهید و بخشى را شیلینگ و کمى را هم ارز و براى دانشگاه، جهت تربیت نیرو ساختمان بدهند. توافق نامه‌ها بر سر میز امضا شد.
طرف آقاى قائم‏ مقامى، معاون وزیر راه و ترابری، یک خانم بود. مطابق عُرف جارى، می‎بایست پس از امضا و مبادله اسناد، مصافحه کنند که چون ایرانى‌ها دست زنان را نمى‌توانند لمس کنند، بدون مصافحه انجام شد؛ قدری خندیدیم. به مزاح گفته شد که به جاى مصافحه، همدیگر را ببوسند؟!
به سوى فرودگاه حرکت کردیم. در مسیر هم سئوال و جواب زیادى داشتیم. از تحصیلاتش پرسیدم. گفت در رشته هنر و ادبیات است و قبلاً روزنامه‌اى تأسیس کرده. آدم روشن و پُرانرژى و مطلعی است. چون جدیداً رییس‏جمهور شده و مسئولیت گذشته را ندارد، خیلى راحت ضعف‌ها و عقب‏ماندگى‌ها را مى‌پذیرد و در صدد علاج است. تعجب است از رییس‏ جمهور سابق که چنین نکرده. با رییس‏جمهور سابق رفیق‏اند، او هم از ایشان در انتخابات حمایت کرده، چون خودش نمى‌توانسته انتخاب شود.
در فرودگاه با تشریفات نظامى ساده‌تر و رقص بدرقه کردند. ساعت ده و نیم به سوى حراره، پایتخت زیمبابوه پرواز کردیم. در راه آقاى نعمت‌زاده، [وزیر صنایع] و آقاى آل‏ اسحاق، [وزیر بازرگانی]، مذاکرات و تصمیمات را گزارش دادند. آقاى فروزش، [وزیر جهادسازندگی] را هم گذاشتیم که موارد موردنظر را ببیند و راهکار اجرایى را مشخص کند؛ منجمله دیدن محل سدهاى پیشنهادى و نقشه‌ها و کارخانه‌هاى بادام هندى. آقاى نعمت‌زاده، چند کارخانه را دیده و کارخانه‌هاى شکر را مناسب مى‌داند. آقاى آل‏اسحاق، پیشنهاد تأسیس نمایشگاه دایمى و انبارهاى کالاهاى ایرانى را در دارالسلام شبیه زنگبار دارد.
نزدیک ظهر وارد فرودگاه حراره شدیم. مثل دیگران استقبال گرمى داشتند. سان و سرود و رقص و شلیک 21 تیر توپ که در اوگاندا و سودان و تانزانیا هم داشتیم و اُبهت زیادى به مراسم مى‌دهند. در تانزانیا و زنگبار خیلى نزدیک بودند و بوى باروت و دود به ما مى‌رسید.
جمع زیادى از زنان و مردان مسلمان در فرودگاه جمع شده بودند و خیلى گرم با سرود و شعار الله‏ اکبر و هلهله استقبال کردند و آقاى [رابرت] موگابه، رییس‏جمهور هم تحت‏تأثیر گرمى آنها قرارگرفت. غیرمسلمان‌ها به صورت رقص و طبل اظهارشادمانى مى‌کردند.
به سوى شهر حرکت کردیم. در راه سئوالات زیادى از وضع کشورش کردم که بعضى جواب‌ها را نمى‌دانست؛ به بعد موکول کرد. به اقامتگاه مخصوص آمدیم. عفت و همسر موگابه و دکتر ولایتى و محسن و فائزه و بدرى‏خانم هم رسیدند. مدتى در یک اتاق نشستیم و صحبت‌هاى دوستانه داشتیم. اخیراً همسر جوانى از خانواده متوسط گرفته و مى‌گویند وقت زیادى صرف او مى‌کند. سفیرمان هم بود و کارهاى مورد نظر در همکارى را توضیح داد. آقاى موگابه، خیلى مشتاق ساخت پالایشگاه توسط ایران است.

تاریخ درج مطلب: شنبه، ۲۲ شهریور، ۱۳۹۹ ۹:۵۸ ق.ظ

دسته بندی: خاطرات سیاسی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *