راز زدن محمد رضا زائری چیست؟ / می گفتند «زائری نجس است و نمی شود در خانه اش چیزی خورد»

محمد رضا زائری رئیس و موسس “خانه روزنامه نگاران جوان” که تقریبا حدود ۱۲ سال پیش به طور رسمی منحل شده، از ماجرای جنجالی تهاجمات علیه خانه و بستن و دادگاهی و فشار علیه خودش می گوید. ماجرایی که پشت پرده ای داشته و زائری به آن اشاره می کند. آنچه میخوانید بخشی از یک گفتگوی اوست که در کتاب تاریخ شفاهی “خانه روزنامه نگاران جوان” به چاپ رسیده است:

جناب زائری با تغییر مدیر عامل چه اتفاقی در خانه افتاد که منجر به نوشتن مقالات آقای ده نمکی و در نهایت تعطیلی خانه شد.

آقای ده نمکی و دیگران به خاطر اینکه من اهل لابی نبودم، تلقی شان این بود که باید به من فحش دهند. تصور آن ها این بود که من آدم ضد انقلاب لیبرالی هستم که قصه کفش هایم کو از من چاپ شده و در جلسات سه شنبه حاج منصور کسی من را ندیده و جزء حلقه آن ها نیستم. از سوی دیگر جریان سیاسی خاصی می دید که ما حرف گوش کن نیستیم و زیر بار نمی رویم و لذا باید زده شویم. اما فراتر از این ها لایه ای عمیق تر در پشت صحنه به این نتیجه رسیده بود که خانه در حال بر هم زدن فضای دو قطبی کشور است. آن زمان خیلی ها به دنبال این بودند که این فضای دو قطبی تشدید شود و لذا طبیعی بود که با کار خانه موافق نباشند. شکل ظاهر، ارتباط ها و دیالوگ خانه در چنین فضایی در برخوردها بسیار متفاوت بود.
ما در خانه عضوی ارمنی داشتیم که در مسابقه نامه به رهبر انقلاب در قالب دل نوشته برنده می شد. فضای کار ما فضایی بود که خانم قاضی زاده که الان مجری بی بی سی فارسی است در مجله ما مطلب بلند در باره سفر رهبر انقلاب به هرمزگان نوشت که از قضا بسیار هم جذاب و خواندنی بود. خانه داشت به ما یاد می داد که می شود همه با هم باشیم و زندگی کنیم. این معادلات را به هم می زد.
خانه می گفت به جای فیلتر کردن ماهواره باید به شکلی آموزش داد که بشود مخاطب انتخاب کند که ماهواره را نبیند. ما با فضای غوغا سالاری مخالف بودیم و در مقابل عده ای می خواستند آنرا تشدید کنند. همه این ها در حالی بود که رهبر انقلاب به فعالیت خانه بسیار اظهار لطف می کردند.

ولی مخالفان جریان کار شما هم همگی خود را منتسب به رهبری می دانستند.

شاید. ولی از حمایتهای آقا بی اطلاع بودند. ما هم بنا نداشتیم در زمان فعالیت این مسئله را علنی کنیم. از سوی دیگر سیاسی هایی که از پشت صحنه، ماجرا را تحریک می کردند اصلا این مسئله برایشان مهم نبود. مثلا شخصی مانند قاضی مرتضوی که به آن شکل می خواست مشکلات را حل کند و جاسوس بگیرد، به خود من می گفت که بنویس از فلان جا هدایت شدم و به من کمک شد تا من مشکل تو را حل کنم . من البته زیر بار این دروغ نرفتم و بعدا فهمیدم که روش کارش این بود که از افراد چنین کاغذی می گرفت و همان را سند می کرد و مبنای محاکمه فرد قرار می داد.

با مرتضوی سر جریان همان نامه معروف منتشر شده در نشریه سر و کله زدید؟

بله. ما در معارف به شبهه های نسل جوان پاسخ می گفتیم. در یک شماره از مجله نامه ای از یک خانم دانشجو منتشر شد که سوالاتی در باره حضرت امام و توضیح المسائل و سلمان رشدی پرسیده بود و به نظرش رسیده بود این شبهه متعلق به همه است. این چاپ شد و در فاصله تهیه و درج پاسخ این سوال عده ای شلوغ کردند و کار بالا گرفت. این تا حدی بود که وقتی پیش آقای دری نجف آبادی، وزیر اطلاعات وقت، رفتم می گفت که چند روز است وی را تحت فشار گذاشته اند تا حکم من را بگیرند.
برخی گفتند زائری نجس است و نمی شود در خانه اش چیزی خورد. آقای ری شهری که از بازی های کودکی در منزل ایشان خاطره دارم و با وی رفت و آمد خانوادگی داشتیم، وقتی به حضورش رسیدم من را راه نداد و رویش را به سوی دیگر کرد. آقای یزدی که همه خانواده من را می شناخت در نماز جمعه آن طور سخنرانی کرد.
بعدا کسی به پدر من گفته بود خدا را شکر کن که پسرت را بردند زندان؛ وگرنه زنده نمی ماند. یادم هست آقای رازینی با لحن نامناسبی صحبت می کرد که این دخترک فلان را معرفی کن و خودت را خلاص کن. به او گفتم به عنوان مدیر مسئول پذیرفته ام که حافظ وی باشم. وقتی مصاحبه می کنم و روبان قیچی می کنم باید فکر امروز را هم بکنم. بعدا دیدم که همه مدیر مسئول ها این کار را می کنند و فقط فائزه هاشمی در ماجرای کاریکاتور جنجالی زن روز این کار را نکرد. با اینکه به ایشان هیچ ارادتی ندارم، این کارش ستودنی بود.

رهبر انقلاب در این زمینه وارد نشدند و کاری نکردند؟

تنها کسی که در آن دوران مایه دلگرمی و آرامش من بود، شخص ایشان بودند. این موضوع را تا به حال جایی مطرح نکرده ام؛ اما ایشان زمانی که در زندان بودم برای من یک جلد صحیفه سجادیه فرستادند و با آن پیغامی دادند که فلان ادعیه این صحیفه را بخوان. تنها دلخوشی من همین بود.
با این وجود یکی از چیزهایی که خیلی به ما کمک کرد تا این غائله را رفع کنیم این بود که خود ما رفتیم سراغ کسانی که به این ماجرا دامن زده بودند و با آن ها حرف زدیم. از ده نمکی تا سازور را حضوری دیدم و با آن ها گپ زدم. دفاعیه ام در دادگاه هم خیلی موثر بود. یادم هست وقتی آن را می خواندم مرحوم عسگر اولادی در دادگاه گریه می کرد و خیلی از نگاه ها را عوض کرد. بعدا خیلی از مسئولان که من را می شناختند، گفتند که قضیه این طور که عنوان شد نبوده است. جو خیلی بدی بود. خیلی ها انتظار اعدام من را داشتند و خیلی ها جرئت به خود را ندادند. حاصل، هر چه بود به تعطیلی خانه منجر شد و شما امروز می بینید که غفلت ها و ضعف کاری ما برای مخاطب کودک و نوجوان چه در حوزه نشریات، چه در آموزش و پرورش و چه در حوزه اخلاق و دین چه فاجعه ای به بار آورده است. خانه سعی داشت مهارت های زندگی را بیاموزد. امروز را ببینید. دیگر روزنامه دیواری در مدارس داریم؟ وضع انشاخوانی ما چطور است؟

منبع: خانه روزنامه نگاران جوان، امیر محزونیه، نشر آرما

تاریخ درج مطلب: سه شنبه، ۱۳ شهریور، ۱۳۹۷ ۹:۲۹ ق.ظ

دسته بندی: خاطرات فرهنگی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *