روایتی از 14 سال زندگی مخفی شهید اندرزگو!

از مادر که شرایط آن سال ها را می‌شنویم به این پی می‌بریم که شرایط سختی حکم‌فرما بوده است. سال 56 شرایط به جایی رسیده بود که شخص شاه برای دستگیری پدرم 60 میلیون جایزه گذاشت. دلیل اهمیت پدر، گردش‌کاری بود که ساواک از مدت‌ها به آن پی برده بود. وضعیت انقلابیون نیز در اواخر بسیار حاد شد و فشار مضاعفی به دوستان و نزدیکان پدرم برای دستگیری وارد می‌شد. ازاین رو پدر مجبور شدند که برای فرار از دست ساواک به شهرها و کشورهای فراوانی نقل مکان کنند. از جمله کشورهایی که پدرم به آن سفر کردند، انگلیس بود که در این سفر، شهید‌ محمد‌منتظری نیز پدر من را همراهی می‌کرد. شرایط مبارزاتی سال به سال برای ایشان سخت‌تر می‌شد به گونه‌ای‌که مجبور بودند اسامی متعددی را از ابوالحسن نحوی تا دکتر حسینی برای گریز از ساواک انتخاب کنند. در طول این سال‌ها ما از ایشان عکسی نداریم که عمامه سیاه به سر داشته باشند. همیشه به مادرم می‌گفتند که کی می‌شود که من بتوانم سیادت خودم را به مردم نشان دهم. ساواک با تمام آموزش‌هایی که از موساد و … گرفته بود در نهایت نیز نتوانست پدر را زنده دستگیر کند. در طول این 14سال، تمام دوستان ایشان دستگیر شدند. به مادرم می‌گفتند که در خانه هر کدام از دوستان رفتم، دستگیر شده بود. آن اواخر وضعیت سیاسی شاه به جایی رسید که کشورهای حامی او پشتش را خالی کردند و با تضعیف شاه، کارایی مبارزات فرهنگی، مهم تر از قبل شده بود و از این رو در سال‌‌های پایانی زندگی شهید اندرزگو، مبارزاتش کمتر مشی مسلحانه داشت. لحظه شهادت نیز برخلاف آنچه که در فیلم تیرباران مشاهده‌می‌کنیم، شهید اندرزگو مسلح نبود. شرایط به جایی رسیده بود که مبارزان را با خانواده دستگیر می‌کردند. از دلایلی که بسیاری از مبارزان به خاطر آن به زندان و زیر شکنجه رفتند، ردیابی پدر من بود. شرایط اندرزگو به جایی رسید که ایشان مجبور شدند با خانواده دایم به سفر بروند چراکه مطمئن بودند اگر ساواک، همسر و فرزندان‌شان را دستگیر می‌کرد، از آن‌ها به عنوان اهرمی برای فشار و تسلیم‌شدن پدر استفاده می‌کرد.

راوی: سید محسن اندرزگو

منبع: روزنامه قانون، شماره 1006، شنبه 1396/6/4

تاریخ درج مطلب: یکشنبه، ۵ شهریور، ۱۳۹۶ ۱۲:۳۲ ق.ظ

دسته بندی: خاطرات تاریخ معاصر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *