روایت احمد توکلی از جلسه حکمیت بین شهید رجایی و بنی صدر!
آنچه میخوانید بخشی از گفتگوی روزنامه شهروند با احمد توکلی است:
بنیصدر از شما هم شاکی بود! حتی از شما گلایه کرده بود که چرا به عنوان نماینده مخالف علیه او سخن گفتهاید.
بله، او به من گفت تو نخستین نمایندهای هستی که علیه من در مجلس صحبت کردی. من هم در جواب گفتم آقای بنیصدر اگر شما به جای یازده میلیون رأی سیمیلیون رأی هم میآوردید، ولی از امام حکم تنفیذ نمیگرفتید ما از شما اطاعت نمیکردیم. به او گفتم زمانی که ما انقلاب کردیم، شما فرانسه بودید ما انقلاب کردیم تا شاه نداشته باشیم و هر چه در موردش میخواهیم بگوییم شما هم باید پاسخگو باشید. درنهایت حکمیت شد؛ آیتالله یزدی از جامعه مدرسین و نایبرئیس مجلس، آیتالله انواری عضو جامعه روحانیت مبارز و نماینده تهران حَکَم شدند. حَکَمها همراه با ما ۴ نفر که برای وزارت معرفی شده بودیم به اضافه شهید رجایی به دفتر بنیصدر رفتیم. من مهندس موسوی را برای نخستینبار در آنجا دیدم. وارد دفتر شدیم آقای بنیصدر شلوار کردی به پا کرده بود، یک پایاش را هم روی کاناپه جمع کرده بود. وقتی وارد شدیم او به احترام هیچکدام ما، حتی ٢ شخصیت روحانی از جای خود بلند نشد. یک صندلی در اتاق کم بود، من رفتم کنار بنیصدر روی کاناپه نشستم تا کمی توجه پیدا کند.
بحث از مهندس موسوی شروع شد؛ بنیصدر خطاب به مهندس موسوی گفت تو علیه من در روزنامه جمهوری اسلامی سرمقاله نوشتی؟ مهندس موسوی با نجابت و حیا شروع به پاسخدادن کرد؛ اما بنیصدر مرتب حرف خودش را تکرار میکرد. دوباره مهندس موسوی توضیح میداد اما بنیصدر حرف خودش را میزد؛ یعنی سطح رئیسجمهوری چقدر است که وزیر پیشنهادی را با چنین مقیاسی مورد سنجش قرار میدهد. آقای موسوی هم توضیحاتی را ارایه داد که من به آقای بنیصدر گفتم ایشان جواب میدهد، باید جوابش را نقض کنید؛ نه اینکه ادعای خود را تکرار کنید. بالاخره بحث تمام شد و سر ناهار بحث بر سر من شد. یکی گفت و یکی شنید. بعد من به او گفتم من از حاکمیت قانون دفاع میکنم. روزی در بهشهر شنیدم بچههای شهر رستم کلا رفتند باغ یک زرتشتی به نام کاووس را تصرف کردند، کاووس فردی بود که در روز تاسوعا خرجی هیأت حضرت عباس را میداد. من با جیپ شهربانی به باغ کاووس رفتم، دیدم بالای درِ باغ نوشتند به حکم فلان این باغ تصرف میشود. داخل باغ رفتم، دیدم یکی از تصرفکنندگان دارد وضو میگیرد، از او پرسیدم چه کار داری میکنی؟ گفت میبینید که دارم وضو میگیرم، پرسیدم از کی تا حالا با آب غصبی میشود وضو گرفت؟! با تعجب گفت احمدآقا چرا آب غصبی؟ اینجا باغ کاووس است! گفتم باشد. او اهل کتاب است اسلام مالکیت آنها را قبول دارد چه حقی داشتید که باغش را تصرف کردید؟
من به استناد قانون و شرع تصرفکنندگان را قانع کردم که دست از این کار بردارند و باغ را تخلیه کنند. آیتالله انواری به شوخی به بنیصدر گفت ظاهرا آقای توکلی همخط شماست! (بنیصدر خیلی از قانون حرف میزد). بنیصدر گفت من تحقیق میکنم اگر همین طور است که میگویی حرفی ندارم. چند روز بعد، با شهید رجایی کاری داشتم او را در دفتر بنیصدر پیدا کردم. حرفمان که تمام شد، رجایی گفت گوشی را نگه دار آقای رئیسجمهوری با شما کار دارد. بعد از سلام و احوالپرسی، بنیصدر گفت فرستادم بهشهر تحقیق کردند تحقیقکنندگان چند سوال دارند کی پیشَت بیایند؟ گفتم من در هیأترئیسه مجلس هستم، همین الان بیایند.
من به عنوان وزیر پیشنهادی کار مطرح بودم. ساعتی بعد یک نفر از دفتر همکاریهای مردم و رئیسجمهوری آمد و گفت من سه سوال دارم، اول اینکه آیا ۶ خانه در بهشهر داری؟ دوم اینکه چرا کارگرهای بهشهر با تو بد هستند؟ سوم نظرت درباره بهشتی چیست؟
در واقع سوال اصلی همان آخری بود. در پاسخ از او پرسیدم به نظر شما اشکالی دارد من ۶ خانه داشته باشم، آقای بنیصدر که مالکیت خصوصی را قبول دارد! یکه خورد و پاسخ داد؛ نه هیچ اشکالی ندارد. بلافاصله گفتم پس چرا سوال میکنی؟ و ادامه دادم اما من ۶ خانه ندارم، پدرم زمینی از ارث پدری داشت به من بخشید و مادر خانمم نیز از ارث پدریاش قطعه زمینی را به خانمم بخشید؛ آن را فروختیم و در زمین اهدایی پدرم خانهای ١١٠ مترمربعی ساختیم. در پاسخ سوال دوم گفتم شما بر چه اساسی میگویید کارگران با من بد هستند؟ جواب دادند سر چهارراه امامخمینی سه کارگر ایستاده بودند، درباره تو با آنها صحبت کردیم وگفتند که توکلی آدم خوبی نیست. گفتم بقیه نظرسنجیهای روزنامه انقلاب اسلامی آقای بنیصدر هم به همین شکل است؟! آمارگیری راه دارد، علم است. سه نفر را نمیشود مبنا قرار داد؛ قرمز شد و چیزی نگفت. اما سوال آخر و سوال اصلی این بود که بهشتی را میشناسم یا خیر. من تا قبل از انقلاب شهید بهشتی را نمیشناختم و تنها یک کتاب نماز را از ایشان خوانده بودم اما به آن مرد گفتم او خیلی مرد شریفی است. پس از انقلاب که با او آشنا شدم دیدم که بهشتی واقعا آدم خوبی است و ارادت زیادی به ایشان دارم.
منبع: روزنامه شهروند، شماره 1237، سه شنبه 1396/7/11