روایت بهروز غریب‌پور از حمید سمندریان

پنج بامداد پنجشنبه 22 تیرماه 1391 حمید سمندریان پس از تحمل یک دوره بیماری در سن هشتاد و یک سالگی درگذشت. او اردیبهشت 1310 در تهران به دنیا آمد. از نیمه دهه بیست خورشیدی تا واپسین سال‌های عُمر، جان و هستی‌اش را بر سر تئاتر گذاشت. بهروز غریب‌پور از اواخر دهه چهل با حضور در کلاس‌های درس حمید سمندریان با این استاد فقید تئاتر ایران آشنا شد و تا واپسین ماه‌های زندگی او این دوستی و معاشرت ادامه پیدا کرد. او در ششمین سالمرگ حمید سمندریان، از استادش گفت.

نخستین دیدارهای شما با حمید سمندریان به حضور در کلاس‌های درس ایشان باز می‌گردد؛ همین‌طور است؟

بله. من سال 1349 وارد دانشکده‌ هنرهای زیبا و دانشگاه تهران شدم. از آن سال تا چهار سال بعد که لیسانس گرفتم، استاد حمید سمندریان را هر روز در دانشگاه می‌دیدم و در کلاس‌های درسش حاضر می‌شدم. ایشان بیش‌تر بازیگری تدریس می‌کرد، در کنارش به کارگردانی هم می‌پرداخت. من در چهار سال تحصیل بازیگری و در کنارش کارگردانی را از او ‌آموختم.

اما آشنایی‌تان با اسم و رسم سمندریان، به قبل‌ از حضور در کلاس‌های درس او باز می‌گردد.

من پیش از اینکه از سنندج به تهران بیایم، از طریق جراید و مجله‌ها پیگیر‌ کار ‌و آثار ایشان بودم و با نقد‌هایی که بر نمایش‌های او می‌نوشتند، او را می‌شناختم. او هنرمندی پیشرو بود که شیوه‌ای جدید را وارد تئاتر ایران کرده بود و تئاتر آلمانی‌زبان را در ایران معرفی کرد. به همین سبب چهره‌ای شاخص در تئاتر ایران بود. در آن روز‌گار چهره‌های مهم و شاخص دیگری هم در تئاتر ایران بودند مانند مصطفی اسکویی، پری صابری، جعفر والی، بهرام بیضایی و… اما حمید سمندریان از دیگر چهره‌های تئاتر متمایز‌تر بود.

رابطه‌اش با دانشجویان چگونه بود؟

او رابطه صمیمانه و دوستانه‌ای با دانشجویان داشت و معمولاً آنها را به‌نام کوچک‌شان صدا می‌زد. از ارائه دانش گسترده و وسیع‌اش به دانشجویان هرگز امساک نمی‌کرد. منتها به دانشجویی که مشتاق‌تر و پیگیر یادگیری بود، بیش‌تر التفات می‌کرد. برخی دانشجوها صرفاً پی گرفتن نمره و کسب مدرک بودند. حمید سمندریان به طالبان دانش بیش‌تر می‌پرداخت و من هم در دسته دانشجویان مشتاق یادگیری بودم. به همین سبب رابطه ما از استاد و شاگردی به رابطه دوستی رسید. این دوستی تا واپسین روزهای زندگی ایشان ادامه داشت. دریغ و تأسف که سال‌های بعد انقلاب با آمدن نسل‌های جدید در تئاتر ایران، حمید سمندریان به دلایل مختلف از جمله تحلیل رفتن توان جسمی کمتر از قبل فرصت و امکان اجرای تئاتر داشت و عملاً نسل‌ جوان از امکان بهره‌گیری بیش‌تر از خلاقیت، دانش و تجربه استاد حمید سمندریان محروم شدند. هر چند او با راه‌اندازی کار‌گاه‌های آموزشی، ترجمه و فعالیت‌های مختلف تئاتری مستقیم و غیر مستقیم در آموزش و تربیت نسل‌های جوان تئاتری نقش پررنگی داشت.

از نقش او در رشد‌ و توفیق‌تان در عرصه تئاتر بگویید؟

او بزرگ‌ترین مشوق من در عرصه تئاتر بود، در زندگی تئاتری من نقش بسیار پررنگی داشت. خاطرم هست من در زمانی، قطعه‌ای از متن «آندورا» -با ترجمه استاد سمندریان- را اجرا بردم، در آن زمان من بازی هم می‌کردم. او به تماشای این اجرا نشست و پایان اجرا بسیار گرم و صمیمانه مرا تشویق کرد، تا مدت‌ها خاطره و یاد آن تشویق و حمایت در ذهنم ماند و برای ادامه فعالیت‌هایم مایه دلگرمی‌ من بود. همچنین هنگامی که نمایش «مکبث» را در تالار فردوسی اجرا بردم، ایشان همراه همسرشان هنرمند فقید هما روستا به تماشای آن نمایش نشست و آن‌جا پیام محبت‌آمیز و تحسین‌آمیزی در دفتر یادبود نمایش نوشت. او با روی باز، گشاده‌دستی و سخاوت هر آنچه در اختیار داشت از دانش و امکانات فنی در اختیار دانشجویان مشتاق می‌گذاشت. حمید سمندریان نه تنها در رشد من بلکه در تربیت و رشد چند نسل از اهالی تئاتر ایران نقش مهمی ایفا کرد. او با خدمت‌هایش به نمایش ایران، در خاطر تئاتر ایران اسطوره‌ شد.

منبع: روزنامه ایران، شماره 6825، شنبه 1397/4/23

تاریخ درج مطلب: شنبه، ۲۳ تیر، ۱۳۹۷ ۴:۳۰ ب.ظ

دسته بندی: خاطرات فرهنگی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *