روزی که در کودکی به دیدار آیت الله حسن زاده آملی رفتم.

محمد حسین سالار از مخاطبان محترم خاطره نگاری در خاطره ای ارسالی از دوران کودکی اش می نویسد: کلاس سوم ابتدایی بودم (سال 73) همراه با پدر و اقوام از آمل به قم رفتیم نیمه شعبان بود و تابستانی گرم. چند نفری به درب خانه علامه رفتیم. علامه ابتدا از پشت آیفون نپذیرفت. گفتیم استاد از آمل مزاحم می شویم و همشهری هستیم و ایشان هم به مزاح گفتند بفرمایید مزاحم ها. داخل که شدیم بعد از احوالپرسی رفتند و برای همه هندوانه آوردند. خودشان برایم در بشقاب گذاشته و گفتند بفرما تعارف نکن. جالب بود که در میان جمع کنار کودک نشستند و کلی تحویل گرفتند من را. بعد از نیم ساعت که قرار به ترک منزل ایشان داشتیم علامه با تواضع تا دم در بدرقمه مان کردند. علامه دستی به سرم کشید و من فورا از این لحظه استفاده کرده و دست ایشان را بوسیدم. جمله ای فرمودند که برایم که کودک بودم بسیار سنگین بود. ایشان فرمودند: «پسرم دست منو نبوس. من گناهکارم و شما بچه ها پاک هستید». این جمله همیشه در ذهنم مانده است. خدا سلامتشان بدارد ان شاالله.

تاریخ درج مطلب: چهارشنبه، ۱۵ فروردین، ۱۳۹۷ ۱:۲۳ ب.ظ

دسته بندی: خاطرات مردمی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *