زن قرمزپوش میدان فردوسی!

حمید داودآبادی در یادداشتی تلگرامی نوشت:

سال 1358
“اول میدان فردوسی نبش خیابان ایرانشهر، همواره زنی حدود 25 ساله‌ی قرمزپوش جلوی مغازه‌ای نشسته بود. لباس بلندی برتن و کلاهی قرمز بر سر داشت و خیلی هم به خودش می‌رسید و آرایش می‌کرد.
می‌گفتند با یک پسر دوست بوده که آخرین قرارشان را این‌جا گذاشته بودند. پسر رفته با دختری دیگر ازدواج کرده و این، چون به پسر گفته بود لباسی قرمز برتن خواهد داشت، از آن روز با لباس قرمز در آن‌جا منتظر دوست پسرش بود. ظاهرا خورد و خوراکش را مغازه‌دارها می‌دادند. می‌گفتند پسر گاهی به‌صورت ناشناس می‌آید و از دور او را می‌بیند و گاهی نیز مبلغی پول به مغازه‌ها می‌دهد که خرج او کنند. سال‌ها آن زن آن‌جا بود و دیگر نفهمیدم مُرد یا چه شد که پیدایش نشد.”
نقل از کتاب “از معراج برگشتگان”

الهجران عقوبه العشق
هجران، عقوبت عشق است
حضرت علی (ع)

اصلا به ذهنم خطور نمی کرد روزی خود من، مثل آن زن قرمزپوش بشم!
35 سال پیش
این پله، جایی بود که مصطفی وقتی روش نمی شد زنگ خانه رو به صدا دربیاره، می نشست این جا تا من متوجه حضورش بشم و بیام دم در.
عصرها، خیلی اینجا به انتظار می نشینم، ولی خبری از مصطفی نمیشه!
فعلا 35 سال شده!
تا کی باید به انتظار نشست؟!

تاریخ درج مطلب: جمعه، ۱۴ مهر، ۱۳۹۶ ۱۱:۱۶ ق.ظ

دسته بندی: خاطرات اجتماعی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *