سال نوی به یاد ماندنی یک پزشک!
من به بهانه روز پزشک میخواهم شما را به 28 سال پیش ببرم؛ به یکشنبه اول فروردین سال 1361 در پایگاه هوایی دزفول که برایم کاملا ویژه بود. ساعت 2:30 بامداد بود و من همراه سایر همکاران پزشکم که از بیمارستان شهدای تجریش برای مداوا و رسیدگی به رزمندگان آمده بودیم، در میهمانخانهای که محل زندگیمان بود، دور هم نشسته بودیم و صحبت میکردیم. همه منتظر تحویل سال نو بودیم. یادم هست که آیتالله منتظری مشغول سخنرانی بودند و اغلب همکاران مشغول تماشای تلویزیون. من مشغول خواندن سوره یاسین بودم. جمع پرشور و خوشحالی داشتیم. الان که به آن ایام نگاه میکنم، با خودم میگویم واقعا انسان چه روزهایی را در زندگیاش تجربه میکند. یادم میآید در آن شرایط که دور از خانه بودم و برای خانوادهام نگران و دلتنگ؛ با دیدن سربازان پرشور و فداکاریهای آنها حس خاصی به من دست میداد و گویا با دیدن آنها شرمنده میشدم که اصلا بخواهم حرفی از دلتنگی و دوری از خانوادهام به زبان بیاورم.
ساعت 2:30 بامداد بود و من روز سختی را تمام کرده بودم؛ چون 23 ساعت در اتاق عمل بودم و 8 عمل جراحی انجام داده بودیم که آخرین آنها یک رزمنده عراقی به نام اسماعیل عثمان بود که گلوله «ژ3» به کمرش خورده بود و به قطع کامل نخاعش منجر شده بود. به لحظات تحویل سال نزدیک شدیم و من به بعدازظهر فکر میکردم که به تهران زنگ زده بودم و با خانوادهام صحبت کرده بودم؛ با دخترم «سارا» حرف زده بودم و با «سمیرا»ی کوچکم که خیلی برایم دلتنگی میکرد. در همین افکار بودم که سال نو با یک دنیا امید و آرزو آغاز شد و من از خدا خواستم که سال خوبی را برای همه رقم بزند. با تمام وجودم دعا کردم و آمین گفتم. ساعت 3:30 صبح بود که خوابیدم. خاطره آن سال نو که در جبهه و دور از خانوادهام شروع کردم هنوز در دفتر خاطراتم ثبت است.
راوی: دکتر سید محمود طباطبایی
منبع: پایگاه راسخون