ماجرای دیدار امام موسی صدر با شاه و حواشی پیرامون آن

رابطۀ امام موسی صدر با رژیم شاه چگونه بود؟ اگر امکان دارد قدری دربارۀ این شایعه که شیعیان لبنان از شاه کمک مالی دریافت می‌کردند، توضیح دهید.

امام موسی صدر در یک سفر که به ایران تشریف آوردند،‌ ملاقاتی هم با شاه داشتند که موجب اتهاماتی شد. ایشان وقتی به قم تشریف آوردند من و آقای علی حجتی کرمانی در مورد این ملاقات از ایشان سؤال کردیم و ایشان هم فرمودند: «بله، من با اصرار خود آقایان برای نجات محکومینِ به اعدام به ملاقات شاه رفتم و مطلب را مطرح کردم. به شاه هم خیلی برخورد که من این مطلب را مطرح کرده‌ام.»
در رابطه با اتهاماتی چون کمک مالی شاه به شیعیان لبنان ایشان فرمودند که: «نه، ما احتیاجی به کمک مالی هیچ‌کس نداریم و مردم لبنان و مهاجرینی که در آفریقا و اروپا هستند خودشان کمک می‌کنند و ما نیاز مالی نداریم که بخواهیم از طریق شاه و یا کس دیگری از دولت، برطرف کنیم.»
در نظرم هست که در یک سفر دیگر، شاید در الجزایر بود و یا جای دیگر، همین موضوع یعنی مسئلۀ کمک را مطرح کردم که ایشان فرمودند چنین چیزی صحت ندارد و یکی از علل سرد شدن روابط آقایان، یعنی نظام ایران با من این بود که طبق پیشنهاد خودشان می‌خواستند مبلغی در حدود چهار میلیون دلار برای ساختن بیمارستانی برای شیعیان در بیروت هدیه بدهند و ما هم گفتیم می‌پذیریم. زیرا هر کسی برای ساختن بیمارستان می‌خواست کمک کند ما به‌طور طبیعی می‌پذیرفتیم و بعد هم آمار را منتشر می‌کردیم و می‌نوشتیم که مثلاً چند میلیون دلار هم دولت ایران داده است. چون باکی نداشتیم و امر خیری بود برای استفادۀ عموم. دولت ایران هم پولش که مال خودش نبود، مال مردم بود.
وقتی که ما از دولت لبنان و یا دول عربی و اسلامی دیگر کمکی را بدین منظور بپذیریم، اگر دولت ایران هم کمک می‌کرد می‌گرفتیم و آخرالأمر هم بیلان می‌دادیم. منتها این پول ایران هیچ‌وقت پرداخت نشد و علت آن هم این بود که سرلشگر منصور قدر سفیر آن زمان ایران در بیروت، پیشنهاد کرد که در صورت پرداخت تمامی هزینۀ ساخت بیمارستان توسط ایران، بالای سَر دَر بیمارستان نوشته شود با کمک اعلی‌حضرت همایونی شاهنشاه آریامهر این بیمارستان ساخته شده است. ما هم این پیشنهاد را نپذیرفتیم و گفتیم ما اسم هیچ‌کس را نمی‌نویسیم. بیمارستان را به نام یکی از معصومین نام‌گذاری می‌کنیم و بعداً، اسمشان در لیست آمار و ارقام کمک‌ها به بیمارستان خواهد آمد.
منصور قدر این مسئله را نپذیرفت و ما هم پول آن‌ها را نپذیرفتیم. بنابراین، هیچ‌‌گونه کمکی از حکومت ایران دریافت نکردیم و به یاری حق احتیاجی هم به آن‌ها نداریم.
البته این موضوع بعد از آن بود که رابطۀ امام موسی صدر با دولت ایران قدری به هم خورده بود. سفیر ایران، سرلشگر قدر، یک کلمه‌ای را نفهمیده بود و این باعث شده بود تا رابطۀ آقای صدر را با دولت ایران تیره کند. ایشان در یک مصاحبه‌ای گفته بودند: «دُول الخلیج العربیه»؛ یعنی کشورهای عربی حوزۀ خلیج. منصور قدر به ایران تلکس زده بود که امام موسی صدر خلیج فارس را خلیج عربی نامید. درصورتی‌که اگر او کمی با ادبیات عرب آشنا بود و یا کسی به او می‌گفت، می‌فهمید که العربیه صفت دول است و نه خلیج. خلیج که مؤنث نیست و بنابراین، عربیه نمی‌تواند صفت خلیج باشد. بلکه صفت دول است ـ که جمع است ـ و معنی جمله دولت‌های عربی خلیج است. این مسئله غوغایی برپا کرد و روزنامه‌ها علیه ایشان مقالاتی نوشتند، ولی قضیۀ پیشنهاد کمک مالی دولت ایران به بیمارستان قبل از این برنامه‌ها بود.

خود امام دربارۀ منصور قدر چیزی نمی‌گفتند؟

می‌گفتند این سرهنگِ ساواک را فرستادند اینجا موی دماغ ما بشود. چون ما ایرانی هستیم، می‌خواهد که مطابق نظر او فعالیت کنیم. می‌خواهد که بالای بیمارستان بنویسیم تحت توجهات عالیه شاهنشاهی اینجا ساخته شده. ما هم نمی‌نویسیم. او هم مانع ارسال کمک شده است.

اگر ممکن است جریان ملاقات ایشان با شاه را در زمستان سال 1350 بیشتر توضیح دهید.

در سفرهایی که ایشان به ایران می‌آمدند، در قم و یا تهران، نوعاً همراه مرحوم علی حجتی کرمانی به دیدار ایشان می‌رفتیم و از محضرشان بهره‌مند می‌شدیم.
یادم هست که در یکی از این سفرها، بعضی از مراجع عظام قم و علمای محترم تهران و برخی نیروهای سیاسی از ایشان خواستند که با شاه ملاقات کنند و در مورد بعضی مسائل ازجمله، مسئلۀ لغو حکم اعدام تعدادی از جوانان مسلمان در آن زمان (رهبران نخستین سازمان مجاهدین) وساطت کنند. ایشان علی‌رغم میل باطنی، این خواست آقایان را اجابت کردند و به ملاقات شاه رفتند. اما متأسفانه نتیجۀ مثبت حاصل نشد و ایشان برای ما نقل کردند که وقتی صحبت جوانان مبارز را مطرح کردم، شاه به وضوح ناراحت شد و پاسخ مثبتی نداد.
متأسفانه این دیدار با واکنش‌های منفی بعضی از افراد ناآگاه یا معاند روبه‌رو شد و ایشان را به سازش و یا حتی همکاری با رژیم متهم کردند. و خود ایشان در دیداری که با آقای حجتی خدمت ایشان رسیده بودیم، بسیار متأثر بود و می‌گفت: «ما به توصیۀ بزرگان به دیدار شاه رفتیم و این دوستان بدون آنکه از ماهیت امر آگاه باشند، اتهامات و شایعات ناروایی را مطرح ساختند که با اخلاق اسلامی و موازین انسانی سازگار نیست.» بعد افزودند: «خب! من وجدانم آرام است. چون برای نجات چند جوان مسلمان اقدام کردم و عندالله مسئولیتی ندارم.» به هر حال، شایعات بعضی از افراد به ظاهر مبارز، آزاردهنده بود. اصولاً در عالم سیاست، دیدار و گفت‌وگو با دشمن اگر در راستای اهداف اصلی باشد نمی‌تواند اشکالی داشته باشد. این دوستان توجه ندارند که طبق آیات قرآن، خداوند با شیطان هم به گفت‌وگو می‌پردازد.

بعد از ملاقات امام صدر با شاه کجا به دیدار ایشان رفتید؟

به نظرم و به احتمال زیاد در همان قم، منزل آیت‌الله سید رضا صدر. ظاهراً برای تجدید دیدار با مادر و یا خداحافظی به آنجا آمده بودند و شادروان علی حجتی کرمانی که داماد آیت‌الله سید رضا صدر بود به من خبر داد و با هم به دیدار ایشان رفتیم که صحبت‌ها و گله‌ها مطرح شد.

چه کسانی به دیدار ایشان با شاه انتقاد داشتند؟ انتقاد آن‌ها مشخصاً چه بود؟

البته رسم روزگار بر این است که هر کار مثبت و مفیدی از سوی کسانی که منافع آن‌ها به خطر می‌افتد یا اصولاً درک صحیحی از اوضاع ندارند و در جهل مرکب به سر می‌برند، مورد قبول واقع نمی‌شود و به این قبیل امور اعتراض می‌کنند. شاید عده‌ای هم برای کسب عنوان اپوزیسیون رژیم و چپ‌گرایی کودکانه و انقلابی‌نمایی قلابی به این اعتراض‌ها، و شایعات، دامن زدند.
در حوزۀ علمیۀ قم هم متأسفانه از همۀ عناصر فوق، نمونه‌هایی در معممین وجود داشتند که به قصد تصفیه حساب‌های دوران بدر و حنین وارد معرکه شده بودند و هر روز شایعه‌ای در مورد توافق میان ایشان و رژیم و اخذ پول و اباطیلی از این قبیل می‌گفتند. البته حقیر را از ذکر نام آن‌ها، که بعضی‌هایشان هم از این دنیای فانی رفته‌اند، معاف بدارید. غفرالله لنا و لهم و لمن سبقونا بالإیمان.

راوی: آیت الله سید هادی خسروشاهی

منبع: پایگاه موسسه فرذهنگی تحقیقاتی امام موسی صدر

تاریخ درج مطلب: شنبه، ۱۶ بهمن، ۱۳۹۵ ۳:۱۹ ق.ظ

دسته بندی: خاطرات تاریخ معاصر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *