چرا جنگ، هشت سال طول کشید؟
جعفر شیرعلی نیا: جنگی که با تصمیمهای چندروزه به یکباره پایان یافت، چرا هشت سال طول کشید؟ پرفسور تام ورکمن معتقد است در ریشه یابی طولانی شدن جنگ، باید ریشههای اجتماعی و سیاسیِ موضوع را بررسی کرد و مینویسد: «اگرچه جنگ برای هر دو طرف هزینههای سنگین مادی و انسانی دربرداشت، ولی برای هر دو طرف امتیازهای سیاسی نیز دربرداشت. شکافهای عمیق در هر دو جامعه، میتوانست در قالب منافع دنبالشده در جنگ پوشش داده شود» (نشریه نگین ایران، مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ سپاه، ش 14، ص 43 تا 46)
او، از مزایای جنگ طولانی برای ایران، به این موضوع اشاره میکند که با تداوم جنگ «فرایند تحکیم انقلاب اساساً تکمیل شد.» روحانیون نشان دادند «که در بهرهگیری از جنگ برای تحکیم هژمونی طبقهشان بسیار خبره هستند؛ موضوعات بیگانهستیزی را مورد استفاده قرار دادند تا به لحاظ سیاسی دست به بسیج عمومی بزنند. ایران عراق را به عنوان مظهر تمامی آنهایی که ضد دین و دشمن اسلام بودند مورد سرزنش قرار داد… بیشک، این روند درجهای از استحکام اجتماعی را برای جامعه دچار انشعاب ایران فراهم میساخت. دفاع از اسلام تبدیل به دفاع از رژیم دینسالار شد.»
پس از پیروزی انقلاب، نهادهای تازهای در کشور شکل گرفته بود و جنگ «به رژیم در گسترش و حفظ کنترل بر نهادهای مهم پس از انقلاب و تحکیم کنترل بر دستگاه سنتی دولت کمک کرد. از جمله این نهادها میتوان به سپاه پاسداران اشاره کرد. این نهاد به عنوان وزنه تعادل ارتش و تحت عنوان نیروهای انقلابی ظهور کرد.» (همان)
موقعیتهایی خاصِ نظامی و امنیتی مانند جنگ، برخوردهای امنیتی در امور سیاسی اجتماعی را توجیه میکند و در ایران «جنگ برای رژیم فرصت بینظیری فراهم آورد تا با حذف اپوزیسیون سیاسی، گسترش کنترل نهادهای انقلابی، مهار هر رفتار آشوبگرانه اجتماعی، قدرت خویش را تحکیم بخشد. مهمتر از همه اینها، جنگ اجازه داد تا خواهان یکسانسازی موضوعات اجتماعی در جامعهای شوند که پس از انقلاب دچار شکافهای عمیقی شده بود» (همان).
طولانی شدن جنگ، برای صدام و حزب بعث هم، امتیازهای سیاسی فراوانی داشت. ایران و عراق هر دو تلاش میکردند این جنگ را جنگی فراتر از جنگ با طرف مقابل نشان دهند؛ ایران جنگش را جنگی در برابر شرق و غرب عالم و جهان کفر و طاغوت معرفی میکرد و حزب بعث نیز این جنگ را دفاع از امت عرب در مقابل فارس؛ و هر دو طرف در مقاطع مختلف، دشمنشان را صهیونیستی و تحت حمایت اسرائیل معرفی میکردند.
در ابتدای جنگ، صدام و حزب بعث تا مدتی سرمستِ حضور در خاک ایران بودند، اما با شکستهای پیدرپی و آزادی خرمشهر، در وضعیت تحقیرآمیزی قرار گرفتند. تداوم جنگ در سالهای بعد، راهی برای رهایی صدام از این تحقیر، پیش پایش میگذاشت.
وقتی جنگ به داخل خاک عراق کشیده شد، «صدام حسین از این موقعیت به عنوان مدافع ملت عرب استفاده کرد و خود را حامی ملت عرب نشان داد.» این کار با تبلیغات وسیع در عراق همراه بود؛ «مغازههای بمبارانشده در شهر بصره، آکنده از پوسترهای تمجید از صدام حسین به عنوان «دومین فاتح بزرگ ارتش فارس» شده بود… رژیم بعث با مهارت توانست جنگ را به عنوان آرمان ملت عرب معرفی کند» (همان). شواهد فراوانی وجود دارد که صدام توانست حکومتهای عربی و بخشی از افکار عمومی دنیای عرب را متقاعد کند که خطر ایران خطری برای جامعه عربی است و او مدافع اعراب است.
جان نیکسون، از بازجویان صدام، از قول دیکتاتور عراق اشاره کرده است که صدام معتقد بود اگر آیتالله خمینی پشت مرزها متوقف میماند و به خاک عراق ورود نمیکرد، «افکار عمومیِ اکثریت عراقیها را به خودش جلب میکرد… ولی با تغییر جهت، هدف واقعی خودش را نشان داد و گفت هدفش رسیدن به کربلاست و نه مرز» (بازجویی از صدام، ص 164).
علاوه بر اینها، جنگ طولانی مزایای سیاسی و اجتماعی نیز برای صدام داشت و حزب بعث به بهانه جنگ، کنترل سیاسی خود در کشور را توسعه داد و «با استراتژیهای پوپولیسیتی، کار خود را پیش برد». از سوی دیگر، جنگ «بهانهای برای تداوم سیاستهای سرکوبگرایانه رژیم شد». به بهانه جنگ، کوچکترین اعتراضی سرکوب میشد و تداوم جنگ «موجب چندپارگی در میان جنبش اپوزیسیون زیرزمینی در عراق شد» (نشریه نگین ایران، مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ سپاه، ش 14، ص 43 تا 46)
ترجمه مقاله تام ورکمن با نام «ریشههای اجتماعی جنگ با تاکید بر جنگ ایران و عراق» در شماره چهارده فصلنامه «نگین ایران»، از نشریات مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ سپاه، منتشر شده است. اشاره به مقاله منتشرشده در نشریه سپاه، به معنای تایید مطالب مطرح شده در آن مقاله نیست، اما میتواند زمینهساز پرداختن به جنگ از زوایایی باشد که تاکنون کمتر به آن پرداخته شده است.