یادی از شهید محلاتی، صدای انقلاب

فضل‌الله مهدی زاده محلاتی فرزند حاج غلامحسین در 18 تیر سال 1309 ه.ش در خانواده‌ای کشاورز و مذهبی در محلات به دنیا آمد. پدر و مادر با ایمان و پرهیزگارش در حالی که از نعمت سواد بی‌بهره بودند، هرگز چنین حدس نمی‌زدند که روزی فرزند آنها در سرنوشت ایران اسلامی و امت مسلمان نقش بزرگی ایفا کند، و در ساختن جامعه بزرگ اسلامی سهیم باشد و تا آنجا پیش رود که اولّین حج ابراهیمی و محمدی (ص) ایران اسلامی در سال 58 با مسئولیت وی و همرزم بزرگوارش؛ حجت‌الاسلام انواری برگزار شود و توفیق هدایت و نظارت مستقیم بر «سپاه پاسداران انقلاب اسلامی» نصیبش گردد. اما تاریخ نشان داد که «فضل خدا» و استعداد و سخت‌کوشی انسان می‌تواند چنین معجزه‌ای را بوجود آورد. فضل‌الله را در شش سالگی به مدرسه‌ای به نام «مدرسه میرزا» که از نوع مکتبخانه‌های قدیم بود، سپردند. مدیر مدرسه، مردی باسواد و متدین بود که در تربیت صحیح بچه‌ها می‌کوشید و آنها را به شیوه‌ای اسلامی پرورش می‌داد. وی تا کلاس ششم در همین مدرسه درس خواند، اما با همه عشق و علاقه‌ای که برای تحصیل در وجودش حس می‌کرد، اجازه نداشت برای ادامه تحصیل به مدارس دولتی برود. پدرش مایل بود که پیشه او را دنبال کند و در کارها مددکارش باشد.

شهید محلاتی چطور طلبه شد؟!

خودش در کتاب خاطراتش نوشته است: در محلات که شهری مذهبی بود، تابستانها عده‌ای از مراجع تقلید می‌آمدند. مرحوم آیت‌الله سید محمد تقی خوانساری (متوفای 1371ه.ق) سال‌های بسیار؛ تابستانها تشریف می‌آوردند. مرحوم آیت‌الله صدر و حضرت امام (ره) چند سال تابستان تشریف می‌آوردند. طلبه‌های زیادی هر تابستان به محلات می‌آمدند. در این شرایط، ناگهان عشق و علاقه‌ای بر من مستولی شد که بروم طلبه شوم. پدرم مخالف بود و من در کتابهای دعا جست‌وجو می‌کردم که ببینم چه دعایی موجب می‌شود که انسان حاجتش برآورده شود. یادم هست که در همان سال عمل «امّ داود» را به جا آوردم. سه روز روزه ماه رجب با همان اعمال خاص را انجام دادم و حاجتم این بود که پدرم راضی شود تا من طلبه شوم. بالاخره روی همین عشق به طلبگی یکی دو سال در همانجا پیش اهل علم درس خواندم و در ضمن به پدر و مادرم کمک می‌کردم. در یکی از تابستانها که بر حسب معمول آیت‌الله سید محمد تقی خوانساری به محلات آمده بودند نزد ایشان رفتم و با‌ گریه و زاری گفتم: می‌خواهم طلبه شوم، پدرم راضی نمی‌شود. آیت‌الله خوانساری، حاج محمدحسن عموی فضل‌الله را خواست و به وی گفت: شما، پدر ایشان را راضی کنید من نیز در قم سرپرستی او را به عهده می‌گیرم. با اصرار عمویش، پدر راضی می‌شود و او با دلی پر شور و علاقه‌ای سرشار در سال 1324ه.ش در سن 15 سالگی در حالی به شهر مقدس قم رهسپار می‌گردد که هنوز چند ماهی از ورود آیت‌الله بروجردی به قم نگذشته است. وی در یکی از حجره‌های مدرسه فیضیه سکونت می‌کند و با جدیّت کامل به ادامه تحصیل مشغول می‌شود و از محضر اساتید و علمای بزرگوارکسب فیض می‌نماید. کتاب مغنی را از آیت‌الله شیخ علی پناه‌اشتهاردی، مطول و لمعه را از آیت‌الله شهید حاج شیخ محمد صدوقی یزدی، اقتصاد اسلامی و منظومه را از آیت‌الله مرتضی مطهری، مکاسب را از حاج شیخ مرتضی حائری یزدی، تفسیر و فلسفه را از آیت‌الله علامه سید محمد حسین طباطبایی و دروس خارج فقه و اصول را از آیت‌الله حاج حسین طباطبایی بروجردی و بیشتر از محضر آیت‌الله امام خمینی (ره) استفاده نمود. از اساتید دیگری چون حاج آقا باقر سلطانی، حاج شیخ عبدالجواد اصفهانی، و آیت‌الله حاج شیخ علی مشکینی نیز بهره‌مند گردید و در سال 1339 به تهران عزیمت نموده، از محضر آیات عظام حاج سید احمد خوانساری، شیخ محمد تقی آملی، سید ابوالحسن رفیعی قزوینی، آشتیانی، و آیت‌الله شهید مطهری بهره‌مند شد. شهید محلاتی در طول ایاّم تحصیل و تهذیب نفس به مسائل اجتماعی و سیاسی اسلام نیز سخت علاقه داشت و خود را در قبال آن مسئول می‌دید. مبارزه با مفاسد اجتماعی و طاغوت زمان را از وظایف خود شمرده، در راه احیای این فکر در میان علمای اسلام و همگام‌سازی آنها تلاشی طاقت فرسا و قابل تحسین داشت.

فضل‌الله پرچمدار دوران مبارزات

بزرگترین ویژگی این شهید بزرگوار، روحیه مبارزاتی وی بود. سراسر زندگیش پرجوش و خروش گذشت و این درسی بود که از اساتید حوزه‌های علمیه شیعه آموخته بود، چه اینکه حوزه‌های علمیه شیعی با سابقه درخشان تاریخی‌اش، پایگاه پیوند سه عنصر، علم، تقوی، جهاد و مبارزه بوده است. او از آغاز ورود به حوزه علمیه قم، یکی از شیفتگان مرحوم آیت‌الله سید محمد تقی خوانساری بود. مردی که آوازه مبارزه‌اش در جنگ عراق و انگلستان در منطقه خاورمیانه پیچیده، مقام معنوی او در نماز باران تجلّی یافته بود. در نتیجه روح تقوا و مبارزه را در درجه اول از این اسوه تقوی و مبارزه فراگرفته، سپس، با رفت و آمد به خانه‌اش با حجت‌الاسلام شهید نواب صفوی رهبر فدائیان اسلام آشنا شد و این روحیه در او تقویت شد. حجت‌الاسلام عبدخدائی در خاطراتش نوشته: وقتی به تهران آمدم، از شهید نواب صفوی پرسیدم که شیخ فضل‌الله محلاتی از کی با شما آشناست؟ ایشان فرمود: در جریان جنازه پهلوی ایشان جزء چهل نفر روحانی بودند که همراه ما علیه آوردن جنازه رضاخان به قم (17 اردیبهشت 1292) در تظاهرات شرکت کردند.
مبارزات سیاسی اسلامی شهید محلاتی با این راهپیمایی شروع شد و از این پس در بیشتر صحنه‌های مبارزه حضور فعاّل داشت.

همگام با آیت‌الله کاشانی

شیخ فضل‌الله پس از بازگشت سید ابوالقاسم کاشانی از تبعیدگاه لبنان به تهران، هر هفته پنج‌شنبه و جمعه به تهران می‌رفت و در خانه‌های مخفی با مرحوم نواب یا در منزل مرحوم آیت‌الله کاشانی بود. در این ایاّم بارها از طرف آیت‌الله کاشانی برای تبلیغ به شهرستانها اعزام شد. در جریان 30تیر در سبزوار، هدف سوء قصد قرار گرفت که جان سالم به در برد و مخفیانه به مشهد رفت و مدتی در آنجا ماند. در دوره هفتم انتخابات مجلس شورای ملی که روابط آیت‌الله کاشانی با مصدق هنوز خوب بود، به عنوان نماینده آیت‌الله کاشانی چهار ماه در آذربایجان به تبلیغ و ارشاد مردم پرداخت، خود نیز در انتخابات شرکت کرد. مجاهد نستوه، شهید محلاتی از ابتدای نهضت اسلامی ایران، همگام با امام خمینی(ره) در مبارزات علیه رژیم ستمشاهی شرکت داشت و در گسترش اهداف رهبر انقلاب و پخش سخنان و اعلامیه‌های آن مرجع عالیقدر، سر از پا نمی‌شناخت. بعد از حادثه دلخراش حمله مزدوران رژیم به مدرسه فیضیه، در سالروز شهادت امام صادق(ع)و ضرب و شتم طلاب و روحانیون و مجروح و شهید کردن عده‌ای از آنها، امام اعلامیه معروف و پرحرارتشان را در جواب به تلگراف تسلیت علمای تهران خطاب به آقای حاج سید علی اصغر خویی صادر نمودند و شخص شاه را با جمله‌هایی از قبیل: «شاه دوستی یعنی غارتگری و… شاهدوستی یعنی تجاوز به احکام اسلام…» مورد حمله قرار می‌دادند.

صبح روز هشتم محرم بود…

شهید محلاتی در کتاب خاطراتش نوشته است: محرم در پیش بود، امام مرا خواستند و فرمودند: بروید وعاظّ تهران و سران هیئت‌ها را جمع کنید تا در محرم امسال بتوانیم حداکثر بهره‌برداری را بکنیم، دستورالعملی هم در این زمینه به من دادند؛ اعلامیه‌ای هم دادند که در ماه محرم در دستجات و سینه‌زنی‌ها جنایات شاه و جریان فیضیه تشریح شود. ما آمدیم و چند جلسه با وعاظ گرفتیم و خدا می‌داند که در تهران از دست روحانیون مخالف با امام چه کشیدم! و چه درگیری‌هایی با بعضی از این علما داشتم، همان وقت برای اعلامیه انجمن‌های ایالتی و ولایتی از صبح تا شب در خانه علما تک تک امضا گرفتم صد و بیست امضا جمع شد و چاپ کردم، در آن موقع عجیب بود که کسی بتواند این همه امضا را جمع کند. من در خانه تمام این‌ها رفتم با التماس… و با هر وضعی که بود امضا را از این‌ها گرفتم. صبح روز هشتم محرم بود که به قم رفتم. امام به من فرمود: روز هشتم روضه است. منبری‌ها آمدند اینجا و منبر رفتند ولی چیزی نگفتند. بعد فرمودند: شما امروز برو منبر و شروع کن من هم می‌آیم. من منبر را به حول و قوه الهی آنجا شروع کردم و خیلی شدید، حملات رژیم به مدرسه فیضیه و تجاوزاتشان را برشمردم.

خاطره همسر آیت‌الله از روزهای مبارزه

شهید محلاتی از آن روز تا پیروزی انقلاب اسلامی لحظه‌ای از پا ننشست و در این راه، بارها به زندان افتاد، شکنجه‌ها دید، تبعیدها کشید، بارها به خانه‌شان ریختند. تفتیش و اذیت کردند. همسر شهید محلاتی در این باره می‌گوید: «از اول زندگیمان که من یاد دارم، حدود پانزده، شانزده بار ایشان زندان رفتند، از پنج روز شروع شده تا پانزده روز، دو ماه، چهار ماه… خاطرم هست ساواکی‌ها معمولا شبها می‌ریختند توی خانه ما، کم می‌شد روز بیایند، ساعت ده یا ده و نیم می‌آمدند. موقعی که می‌آمدند، مدام دست می‌گذاشتند روی زنگ تا در باز شود همین که زنگ پشت هم می‌زدند، من می‌فهمیدم ساواک است. چند تا عکس خصوصی حاج آقا با امام داشتند که قایم می‌کردم. یا اگر یک وقت اعلامیه‌ای در خانه داشتم، فوری اینها را در لباسم می‌گذاشتم، مرا که نمی‌گشتند».

صدای انقلاب

در آبان 1356 سید مصطفی خمینی، فرزند برومند امام به نحو مشکوکی درگذشت. مردم مسلمان ایران چون دست پرخون رژیم پهلوی را در پس این حادثه دلخراش می‌دیدند، با برگزاری مجالس متوالی در تهران و قم و شهرستانها انزجار خود از رژیم و حمایت از مرجع عالیقدر شیعه، امام خمینی(ره) را که در حال تبعید در عراق به سر می‌برد، ابراز داشتند. روز 17دی 1356 در سالروز کشف حجاب اجباری، مقاله‌ای تحت عنوان «ایران و استعمار سرخ و سیاه» به نام مستعار «احمد رشیدی مطلق» در روزنامه اطلاعات آن روز منتشر گردید که در آن مقاله به مرجع بزرگوار امت و روحانیت اسلام به طور وقیحانه‌ای توهین شده بود. دیگر برای مردم ستمدیده ایران قابل تحمل نبود، حوزه علمیه قم و مردم مؤمن و متعهد این شهر اولین فریاد اعتراض را برآوردند. روز 19دی 1356 دژخیمان رژیم، مردم بی‌گناه و بی‌دفاع را به گلوله بستند و در همین رابطه جمعی از فضلای حوزه را دستگیر و تبعید کردند؛ عده‌ای مجروح و شهید شدند. 29بهمن 56 اربعین شهدای قم شهر قهرمان‌پرور تبریز یکپارچه دود و آتش و خون شد.در اربعین شهدای تبریز، قیام مردم یزد و جهرم و همین طور بسیاری از شهرهای دیگر پدید آمد. این اربعین‌ها و هفته‌ها، همراه با اعتصاب و کم کاری در مرکز اقتصادی و اداری، کمر رژیم را شکست و مردم هر چه بیشتر با جنایات آنان آشنا شدند و هر روز بیشتر و آگاهانه‌تر در صحنه‌های انقلاب حضور پیدا کردند. در همین سال (1356) بود که روحانیت مبارز تهران شکل نوینی پیدا کرد. روحانیون مبارز که در آغاز بدون نام و عنوان صرفا جلسات مخفیانه‌ای داشتند و با حضور عالمان مبارزی همچون، آقایان مهدوی کنی، هاشمی رفسنجانی، امامی کاشانی، مروارید، شکری، غیوری و استاد شهید مطهری تشکیل می‌شد، در این سال با تلاش «شهیدمحلاتی» و یاران دیگر، تشکیلاتِ گسترده و معظم تری پیدا کرد. جریانها یکی پس از دیگری با هدایت‌های پیامبرگونه رهبر انقلاب، امام خمینی(ره)به وقوع می‌پیوست و انقلاب اسلامی به پیروزیش نزدیک‌تر می‌شد. وقایع سرنوشت‌ساز و خونبار 17شهریور بعد از راهپیمایی عید فطر 57حوادث 13آبان و حمله وحشیانه نیروهای امنیتی و انتظامی به دانشگاهیان و مردم، راهپیمایی‌های روزانه در تمام شهرها و تکبیرهای شبانه در پشت‌بامها، گسترش انقلاب اسلامی در اقصی نقاط ایران حتی در روستاهای دوردست، اعلام انزجار و فاصله گرفتن همه مردم از رژیم و بالاخره فرار شاه در 26دی ماه 57 و اعلام بازگشت امام به وطن و تحصّن روحانیون در دانشگاه و باز شدن فرودگاه، تشکیل ستاد استقبال از امام و فعالّیتهای بی‌وقفه شهید محلاتی در اکثر این جریانها، گوشه‌ای از تلاشهای خالصانه این مرد بزرگ می‌باشد. دوازدهم بهمن 57امام وارد ایران شد، تا 22بهمن که انقلاب اسلامی به پیروزی رسید، باز هم شهید محلاتی در تمام مشکلات و سختی‌ها چون بازویی توانا برای امام، در خدمت انقلاب و اسلام و مردم بود. لحظه‌ای که شاید برای اکثر مردم ایران فراموش نشدنی است و شیرینی آن همه تلخی‌ها و مصیبت‌ها را به فراموشی سپرد، زمانی است که ایستگاه رادیو، توسط مردم بزرگ به تصرف درآمد و صدای انقلاب از این رسانه جمعی به گوش ملت رسید.
شهید محلاتی که گوینده پیام پیروزی انقلاب در رادیو بود می‌گفت: «بعد از ظهر 21بهمن، تقریبا مراکز نظامی سقوط کرده بود ولی در بالای شهر هنوز تیراندازی بود. تصمیم گرفتیم برویم رادیو را تصرف کنیم. چند نفر مسلح با خود برداشتم و در میان رگبار گلوله رفتیم و ایستگاه رادیو را به تصرف درآوردیم. و من اعلام کردم: این صدای انقلاب اسلامی ایران است و ساعتی را با پیام امام و صحبت‌های خود اداره کردم. تا جام جم به دست نیروهای انقلابی افتاد. بدین ترتیب این انقلاب پیروز شد.»

عشق به امام خمینی(ره)

از ویژگی‌های این شهید بزرگوار، عشق و علاقه و اطاعت از مقام ولایت و امامت بود. مقام معظم رهبری حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در این رابطه می‌فرماید: «به قدری ایشان به امام علاقه داشت و اعتقاد به نظرات امام داشت که هر موقع امام یک چیزی را بیان می‌کرد، مثل یک امر تعبدی برایش لازم الاجراء بود… و اعتقاد و ارادت ایشان به امام به نظر من، یکی از عوامل تحرک مستمر و خستگی ناپذیر ایشان بود… متقابلا امام هم به ایشان علاقه داشتند.» همسر شهید محلاتی می‌گوید: «دو سه روز بعد از شهادت حاج آقا، خانم امام تشریف آوردند منزل ما، و تا مرا دیدند، بوسیدند و‌گریه کردند و گفتند که امام در دو شهادت خیلی‌گریستند و بلند بلند‌گریه کردند. یکی در شهادت شهید مطهری بود، یکی هم شهادت شهید محلاتی. دوازده روز بعد از شهادت که ما را بردند خدمت امام، ایشان فرمودند:… مثل اینکه من بازویم را از دست داده‌ام و ‌اشک هایشان سرازیر شد. و همه ما با‌گریه امام‌گریه کردیم.»

پس از پیروزی انقلاب

شهید محلاتی پس از پیروزی انقلاب نیز علیرغم سن بالا، همچون سرباز پرتلاش در خدمت امام و امت بود و مسئولیت‌های خطیری را عهده‌دار شد. او می‌گفت: «بعد از پیروزی انقلاب به عنوان اولین دبیر جامعه روحانیت مبارز انتخاب شده و مسئولیت تشکیل دبیرخانه به بنده واگذار شد. از طرف حضرت امام(ره) در صندوق تعاون صنفی نیز مشغول به کار شدم در سال 1358ه.ش از طرف امام مسئول برگزاری مراسم حج شدم با پیش آمدن انتخابات دوره اول مجلس شورای اسلامی از سوی مردم محلات کاندید شدم و به مجلس راه یافتم و ناچار از امور دبیرخانه استعفا کردم. در اوایل مجلس بنابر دستور حضرت امام(ره) به نمایندگی ایشان به سپاه آمدم. چون به کارهای دیگر نمی‌رسیدم، از همگی به جز نمایندگی در سپاه و نمایندگی مردم محلات در مجلس استعفا دادم.»

ویژگی‌های اخلاقی به روایت برادر

همان‌گونه که در شرح حال مبارزاتی وی گذشت، او تنها اهل سخن و سخنوری نبود، بلکه اهل عمل بود. گویا این کلام خداوند متعال را همیشه در خاطر داشت که:‌ای کسانی که ایمان آورده‌اید، چرا آنچه را عمل نمی‌کنید به زبان می‌گویید، اینکه سخنی بگویید و در عمل خلاف آن را عمل کنید، خدا را به خشم و غضب در‌می‌آورد. بدین سبب او سعی می‌کرد اول عمل کند بعد سخن بگوید و با این باور بود که در همه صحنه‌های سخت مبارزات در زمان طاغوت و هنگام پیروزی و بعد از آن حاضر بود.با این حال، آن گونه نبود که زندگی مبارزاتیش او را از عبادات و شب زنده‌داری و ارتباط با معبود و راز و نیاز با او باز دارد، بلکه می‌توان گفت، استقامت و پایداریش در راه انقلاب و تحمل سختی‌ها و مشکلات نیز در سایه همان راز و نیازها و شب زنده‌داری‌ها بود. برادرش این طور تعریف می‌کند: «در سفرهایی که با هم می‌رفتیم، حالات عجیبی در ایشان دیده بودم، گاهی در نماز شب چنان‌گریه می‌کرد که نمی‌شد جلویش را بگیری، وقتی در قم بودیم، از برنامه‌های طلبه‌ها یکی حضور در نماز جماعت بود، شهید محلاتی از طلبه‌هایی بود که نماز جماعتش ترک نمی‌شد.»

خوش‌رفتاری از زبان خانواده‌اش

همسر شهید می‌گوید: متواضع بود و خوش برخورد، گاهی اوقات می‌گفتم فلان شخص منافق است، می‌گفت: پس من باید احترام بیشتری به او بگذارم تا جذب اسلام شود. حاج احمد فرزند شهید می‌گوید: با اتوبوس می‌رفتیم مشهد، راننده نوار موسیقی گذاشته بود. پدرم از جایش بلند شد، رفت پیش راننده، خیلی آرام و محترمانه خواست که خاموش کند، راننده توجهی نکرد، بی‌ادبی هم کرد. هنگام ظهر، اتوبوس برای ناهار در جایی نگه داشت، همراهمان ناهار داشتیم. پدرم رفت و با اصرار راننده را آورد و با هم غذا خوردیم، ادب و متانت پدرم، احترامی که به راننده گذاشته بود، چنان او را تحت تأثیر قرار داد که از بابت کارش پشت سر هم عذرخواهی می‌کرد. بعدها هم ارتباطش با پدرم برقرار ماند، و پدر کمکهای زیادی به او کرد. مرحوم مهدوی‌کنی در کتاب خودشان برای الگوبرداری جامعه روایتی اخلاقی از شهید محلاتی دارند: «شهید محلاتی هیچ وقت قهر نمی‌کرد، چون احساس وظیفه می‌کرد. و می‌دانست که باید کار کند، بعد از انقلاب حوادث زیادی اتفاق افتاد و در این حوادث، به شهید محلاتی هم بی‌مهری زیادی شد. اگر او آدمی‌معمولی بود، خیلی زود کنار می‌نشست و به اصطلاح قهر می‌کرد.»

ساده‌زیستی در قاب گفت وگو

حجت‌الاسلام رازینی در گفت وگویی که با ما داشت درباره یکی از ویژگی‌های بارز اخلاقی شهید محلاتی گفت: ساده زندگی می‌کرد، در وضع زندگی‌اش تغییری ندیدیم، قبل از انقلاب یک خانه از خودش داشت که این اواخر بعد از شهادتش، تعمیر شد، منزلشان تا آخر همان بود. وسیله نقلیه‌شان همان بود که از طرف سپاه یا نهادهای دیگر در اختیارشان می‌گذاشتند. سرمایه‌ یا اندوخته شخصی در جایی نداشت.

شیدای شهادت

شهید محلاتی عاشق شهادت بود، او بارها می‌گفت: «کمیته استقبال امام را من و آقای دکتر مفتح و آقای مطهری تشکیل دادیم، آن دو شهید شدند من لیاقت شهادت نداشتم.» وقتی به منزل شهید محلاتی رفته بودیم، همسر او در گفت وگو با ما درباره شهادت شهید محلاتی گفت: بعد از شهادت دکتر بهشتی و باهنر، نیز زیاد می‌گفت: من سعادت شهادت ندارم، در مواقعی که خانه بود، همیشه راه می‌رفت و می‌گفت: خانم شما مرا حلال کنید از سر تقصیرات من بگذرید و دعا کنید من به شهادت برسم. آشنایی شهید محلاتی با رزمندگان و جانبازان و شهیدان، این شعله را هر روز در نهاد او افروخته‌تر می‌ساخت. او گاهی پیکرهای پک و در خون تپیده رزمندگان اسلام را مشاهده می‌کرد که این چنین برای دفاع از دین و مبارزه با استکبار، از زندان تن رها شده، به سوی حضرت حق می‌شتابند، در حالی که او راهنمای بعضی از آنها بوده، چگونه در شهادت نیز الگوی آنها نباشد. عصر روز سه‌شنبه یک هفته قبل از شهادت در مراسم تشییع جنازه پک گروهی از شهیدان شهر خون و قیام «قم» در صحن مطهر حضرت معصومه (س)با شور و التهاب چنین گفت: من رشک می‌برم به این شهدا که چه آرام و پرطمطراق بسان مرغان بهشتی بال و پر گشوده‌اند و به سوی معبود محبوب در پروازند.

آخرین پرواز

شهید فضل‌الله محلاتی روز پنج شنبه 1364/12/1 قبل از حرکت توسط آقای کرمی به فرودگاه تلفن کردند، هواپیما را نگهدارید، من حتما می‌آیم حتی به ایشان می‌گویند ظاهراً یک هواپیمای دیگر یک ساعت بعد پرواز می‌کند، شما با آن بروید، ایشان می‌گوید؛ من با همین هواپیما می‌آیم. آری شهید محلاتی با این هواپیما پرواز کرد، به سوی کوی دوست و ملکوت اعلی و پرواز به سوی آسمان قدس؛ محلاتی به دیدار خدا رفت. در این پرواز هشت تن از نمایندگان مجلس شورای اسلامی به نام‌های شهید ابوالقاسم رزاقی، شهید مهدی یعقوبی، شهید سیدابوالقاسم موسوی دامغانی، شهید غلامرضا سلطانی، شهید سید نورالدین رحیمی، شهید سید حسن شاهچراغی، شهید علی معرفی‌زاده، شهید محمد کلانه‌ای و چند تن از قضات دادگستری وجود داشتند. در حالی که عازم اهواز بودند در نزدیکی شهر اهواز از سوی دو فروند از جنگنده‌های متجاوز بعثی هدف حمله قرار گرفتند و در منطقه ویسی در 25کیلومتری شمال اهواز با سقوط هواپیمایشان به شهادت رسیدند. از آنجا که این گروه عازم جبهه‌های نبرد حق علیه باطل بودند و در جمع آنان تعداد زیادی از علما و روحانیون مبارز به درجه رفیع شهادت نائل آمدند، این روز به «روز روحانیت و دفاع مقدس» نامگذاری شد تا بدین وسیله همه ساله از مجاهدات خستگی ناپذیر این پاسداران راستین اسلام و انقلاب قدردانی شود.

وصیت‌نامه

شهید محلاتی، مرگ و جهان دیگر را همیشه در نظر داشت. چندین وصیتنامه نوشت، آخرین وصیت نامه‌اش را در مرداد ماه 64شش ماه قبل از شهادتش به رشته تحریر درآورده است و در آن خطاب به فرزندانش نوشته است: « سه چیز را اگر نداشته باشید، من از شما نمی‌گذرم، و از شما راضی نخواهم بود، الله، قرآن و امام.»

نویسنده: مجتبی برزگر

منبع: روزنامه کیهان، شماره 21847، یکشنبه 1396/11/29

تاریخ درج مطلب: یکشنبه، ۲۹ بهمن، ۱۳۹۶ ۵:۴۸ ب.ظ

دسته بندی: خاطرات شهدا و دفاع مقدس

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *