آخرین خداحافظی یک قهرمان با همسرش/ حسین میخواست همکارش را نجات دهد که‌ پلاسکو فروریخت.

رکنا نوشت:
به ورودی خانه که رسیدم تابلوها و پلاکارت هایی که در کنار درب ورود نصب شده بود خبر از شهادت حسین در فاجعه پلاسکو می داد.
وارد خانه که شدم حزن و اندوه در جای جای خانه مشهود بود، پس از سلام و تشریفات تسلیت گفتن گوشه ای منتظر کسی که برای مصاحبه با او آمده بودم نشستم. پس از دقایقی زن جوانی که سرتا به پا سیاهپوش شده بود و از سنگینی غم و اندوه رنگی به چهره اش نمانده بود آمد و بر صندلی کناری نشست، این زن، همسر حسین بود.
او می گفت: 12 سال با حسین زندگی کرده ام، روز خواستگاری زمانی که متوجه شدم او آتش نشان است جوابم منفی بود و نپذیرفتم اما حسین به من جوابی داد که قانعم کرد، او گفت مرگ ارتباطی به نوع کار و شغل ندارد چه بسا فردی در شغلش خطری وجود نداشته باشد اما در یک حادثه Incident رانندگی جان خود را از دست بدهد.
همسر حسین از حال و هوای این روزهای دختر شش ساله اش گفت و اظهار می کرد: اکنون هم من و هم دخترم تحت نظر روانشناس قرار داریم، پزشک گفته است که نباید به دخترم بگوییم پدرش شهید شده است، باید بگوییم پدرت یک قهرمان است که اکنون در یک جای خوب مراقب ماست. دخترم خیلی از من سراغ پدرش را می گیرد و می گوید که پدرم کجاست.
او به روز حادثه و روایت شهید شدن حسین نیز اشاره کرد و گفت: زمانی که یکی از همکاران حسین مصدوم شده بود او به داخل ساختمان رفت و همکارش را بیرون آورد در همین هنگام متوجه مصدومیت یکی دیگر از همکارانش می شود که علی رغم اینکه فرماندهش به او گفته بود که به داخل نرود او وارد پلاسکو می شود که ناگهان ساختمان فرومی ریزد.
همسر حسین می افزاید: ازخود گذشتگی حسین صرفا محدود به کارش نمی شد، او در زندگی شخصیش نیز همین رویه را دنبال می کرد هیچ گاه از زندگی با حسین احساس نارضایتی نکردم، او یک پدر وظیفه شناس برای دخترمان بود و هیچ گاه چیزی برای من و دخترمان کم نگذاشت، حسین بسیار فعال و تلاشگر بود و خارج از شیفت آتش نشانی نیز کار دیگری انجام می داد و خیلی کم به استراحت می پرداخت، از طرفی حسین بسیار خوش اخلاق و مهربان بود و به هرکسی که می توانست حتما کمک می کرد.
وی ادامه داد: او هیچ گاه از کارش احساس نارضایتی نداشت و به کارش علاقه زیادی داشت البته پیشنهاد های زیادی برای اینکه کارمند اداری شود وجود داشت اما او می گفت که به پشت میزنشینی علاقه ندارد زیرا همیشه دوست داشت که به مردم کمک کند.
همسرحسین در ادامه بیان کرد: اگر زمان به عقب بازگردد بار دیگر حسین را برای زندگی انتخاب خواهم کرد و از تصمیمی که در گذشته گرفتم بازنخواهم گشت، پس از این حادثه من خودم حسین را بیشتر شناختم و فهمیدم که او چه شخصیتی داشت.
او در پایان گفت: این اواخر مثل همیشه نبود و مظلوم تر از همیشه برخورد می کرد، صبح روز حادثه نیز زمانی که از خانه می رفت دخترمان را در آغوش گرفت و او را بوسید و سپس برای همیشه رفت، از مردم می خواهم فقط برایمان دعا کنند تا خدا به ما صبر بدهد زیرا غم بسیار سنگین و بزرگی است.
حسین سلطانی، یکی از آتش نشانان شهید در فاجعه پلاسکو بود که 34 سال سن داشت و برای نجات جان یکی از همکاران مصدوم خود زیر آوار ماند.

منبع: رکنا

تاریخ درج مطلب: یکشنبه، ۱۰ بهمن، ۱۳۹۵ ۶:۰۶ ب.ظ

دسته بندی: خاطرات شهدا و دفاع مقدس

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *