“آن زمان که مسائل ساده بود اگر شاه به مخالفان روی خوش نشان میداد کار به اینجاها کشیده نمی شد”

من گاهی فکر می کنم که از اولی که این نهضت شروع شد، که باید گفت مبدأش 15‏‎ ‎‏خرداد بود؛ تا حالا هر قصه ای که واقع شده است و هر چیزی که ما از دست دادیم، آیا ما‏‎ ‎‏در ازایش دریافتی کرده ایم یا نه؟ مثلاً، آن وقتی که قبل از 15 خرداد که خوب، یک‏‎ ‎‏اجتماع کوچکی برای مخالفت با آن چیزهایی که آن وقت واقع شده بود ‏‏[‏‏تشکیل‏‏]‏‏ شد،‏‎ ‎‏آن وقت، چنانچه شاه مخلوع به ما یک روی خوشی نشان می داد، این انقلاب حاصل‏‎ ‎‏نمی شد. اگر قبول می کرد، ما مسائل خیلی بزرگی آن وقت نداشتیم.‏ اگر آن وقت قبول می کرد آنها را، خوب، قهراً سست می شدند آنهایی که ‏‏[‏‏مخالف‏‏]‏‎ ‎‏بودند و نمی رسید به این مسئله. آن سختیهایی که آنها کردند که حالا من بخواهم‏‎ ‎‏یکی یکی آنها را بگویم یادم هم نیست، طولانی هم هست، در ازای آن فشارها و آن‏‎ ‎‏گاهی فحاشیهایی که می آمدند، بخصوص پیش آقایان، می کردند! البته من راهشان ندادم‏‎ ‎‏اما یک وقت آمدند. گمان هم می کنم آن وقتی بود که مرحوم آقای حکیم یک‏‎ ‎‏تلگرافی کرده بود [آقای سید محسن حکیم از مراجع بزرگ تقلید که طی نامه ای به امام خمینی، از ایشان تقاضا کرد همراه با دیگر علمای قم به نجف هجرت کنند، اما امام در پاسخ به ایشان، هجرت علما در آن برهه از زمان را به مصلحت ندانستند.] و آنها می خواستند جلو بگیرند از جواب ـ گمانم این بود شاید قبل هم‏‎ ‎‏بود ـ آمدند ‏‏[‏‏گفتند‏‏]‏‏ که می خواهند چند نفری هستند، بیایند از طرف دستگاه شما را‏ ‎‏ببینند. من گفتم که من با آنها ملاقات نمی کنم، از باب اینکه اینها اشخاصی هستند که اگر‏‎ ‎‏بیایند یک چیزی اینجا بگویند، دروغ می روند می گویند و من ملاقات نمی کنم. لکن با‏‎ ‎‏بعضی آقایان دیگر ملاقات کرده بودند و آن آقایی ‏‎[آیت الله سید محمد کاظم شریعتمداری]‎‏ که با او ملاقات کرده بودند، عصر‏‎ ‎‏همان روز آمد با حال وحشتناک پیش من، گفت که اینها آمده اند و می گویند که ما‏‎ ‎‏می ریزیم در منزلهایتان، اگر جواب آقای حکیم را بدهید، می ریزیم در منزلهایتان،‏‎ ‎‏خودتان را چه می کنیم، زنهایتان را چه می کنیم و از این حرفهای اراذلی. و حالا باید چه‏‎ ‎‏بکنیم؟ گفتم: شما هم باور کردید حرفشان را؟ گفت: ما چه بکنیم؟ من همان وقت‏‎ ‎‏پا شدم، جواب آقای حکیم را دادم. اگر آن وقت هم به ما اینها یک روی خوشی نشان‏‎ ‎‏می دادند و چه می کردند ـ باز ما یک بهرۀ حسابی نمی توانستیم برداریم ـ منتهی نمی شد‏‎ ‎‏به اینها و اگر 15 خرداد پیش نیامده بود و آن کشتار ناهنجار و ظلم و ستم بزرگ واقع‏‎ ‎‏نشده بود، باز ممکن بود که منتهی به این مسائل نشود. در هر قصه ای که واقع می شد، یک‏‎ ‎‏بهره ای قهراً برداشته می شد.‏
اگر 17 شهریور آن مسائل واقع نمی شد و آنها گذاشته بودند مردم صحبتشان را‏‎ ‎‏می کردند، چه می کردند، منتهی به این نمی شد که باید برود. یا آنها یک چیزهایی را که‏‎ ‎‏آنها می خواستند آن وقت، شاید آن وقت خیلی چیزهای مهمی هم نبود. یا شاه معدوم‏‎ ‎‏می گفت که من حاضرم که عمل کنم به قانون اساسی و چه بکنم، خوب این صحبتها پیش‏‎ ‎‏نمی آمد. لکن آن شرارتی که آنها کردند، در مقابلش بهره اش این بود که منتهی شد به‏‎ ‎‏سقوط؛ سقوط شاهنشاهی 2500 ساله. در هر قصه ای که پیش آمد و به ما صدمه ای وارد‏‎ ‎‏شد، در ازای او، یک بهرۀ خوبی ما برداشتیم.‏
شما می بینید که در زمانی که مرحوم آقای بهشتی زنده بودند، چه وضعی پیش‏‎ ‎‏آوردند این اراذل و ایشان را یک چهرۀ دیگری نشان داده بودند که آن روز در خیابانها‏‎ ‎‏هم بر ضد ایشان تظاهرات می کردند، صحبت می کردند و نمی دانستند قصه را. شهادت‏ ایشان اسباب این شد که یک بهرۀ بزرگی ما برداشتیم و آن اینکه ثابت شد که آن انحراف‏‎ ‎‏بوده است، آن کار آنها انحرافی بوده است. و همین طور هر قصه ای که اینها خواستند از‏‎ ‎‏آن بهره برداری کنند، ما بهره برداری کردیم.‏

منبع: صحیفه امام خمینی، ج 15، ص 197-199

تاریخ درج مطلب: پنجشنبه، ۱۹ بهمن، ۱۳۹۶ ۹:۴۰ ق.ظ

دسته بندی: خاطرات تاریخ معاصر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *