به امام که می‌رسیدند، می‌گفتند: عاشورایی می‌جنگیم!

جعفر شیرعلی نیا، محقق و نویسنده تاریخ جنگ در یادداشتی تلگرامی درباره آخرین دیدگاه‌های هاشمی رفسنجانی درباره تاریخ جنگ نوشت:

چند سال قبل با رئیس یکی از مراکز معتبر پژوهشیِ جنگ گفتگو می‌کردم و او توضیح داد که به دلیل شرایط سیاسی نمی‌توانند با آیت‌الله هاشمی گفتگو کنند و سال 93 نیز که برنامه سطرهای ناخوانده را روی آنتن بردیم شاهد بودم که چگونه هاشمی نتوانست حتی در برنامه‌ای که بنا بود در آن نقد شود حضور پیدا کند، حالا این شب‌ها که او نیست برخی فرماندهان راحت‌تر می‌توانند کاستی‌های جنگ را به او نسبت دهند و در میدان بی‌رقیب بتازند. بخش‌هایی از مصاحبه‌هایم با هاشمی در سال 94 که یک جلسه‌اش پیرامون مسایل جنگ بود:
در بحث قطعنامه‌ 598 از او پرسیدم: «گویا در آن مقطع گزارش دقیقی به امام رسید. آیا امکان نداشت که آن گزارش زودتر به امام برسد؟» گفت: «بعضی‌ها بودند که نمی‌خواستند واقعیت وجودی ذهن خود را پیش امام رو کنند. به من می‌گفتند که نیازهای زیادی داریم و نمی‌توانیم بجنگیم، اما به امام که می‌رسیدند، می‌گفتند: عاشورایی می‌جنگیم. امام هم در نامه معروفش به این نکته اشاره کردند. وقتی آن نامه را به من دادند، گفتم: من که نمی‌توانم این همه نیازها را تأمین کنم. اگر می‌خواهید به امام بگویید تا به دستور ایشان ضرورت‌های کشور هم صرف جنگ شود. در آن شرایط با کدام بودجه معمولی می‌توانستیم 300 فروند هواپیما تهیه کنیم؟ می‌گفتند: آمریکا هم باید از خلیج‌فارس بیرون برود. یعنی شرطی که یک‌درصد هم انجام آن در اختیار ما نبود.»
برخی مدعی شده‌اند هاشمی به محسن رضایی گفته که در نامه معروف پایان جنگ چه بنویسد اما هاشمی در این‌باره گفت: «واقعاً به آقای رضایی نگفتم چه بنویسد. گفتم: خواسته‌هایت را بنویس تا بدانیم چه می‌خواهید که جنگ را ادامه بدهید. او هم نوشت.»
در ذهن هاشمی اختلاف ارتش و سپاه در سرنوشت جنگ بسیار تاثیرگذار بود و گفت: «وقتی‌که بنی‌صدر رفت، ارتش و سپاه، برادرانه می‌جنگیدند. چون شهید صیاد، از نوع سپاهی‌ها بود. این دو نیرو، با هم خوب همکاری می‌کردند. اما بعد از آن، بحث میراث مطرح شد و این‌که بالاخره کی برنده جنگ است. ارتش هم از سپاه نگران بود و می‌ترسید که سپاهی‌ها، آن‌ها را ببلعند و کارشان تمام شود.»
به هاشمی گفتم از زمانی که فرمانده جنگ شدید، عمق خیلی از تلخی‌ها را از نزدیک احساس کردید. می‌دانستید که چگونه جنازه‌های شهدا در منطقه عملیاتی ماند. در عملیات بدر لحظه‌به‌لحظه از محاصره‌شدن نیروها خبر داشتید و تلخی‌ها را می‌چشیدید. آیا گزارش‌ عمق تلخی‌های جنگ از طرف شما به‌عنوان فرمانده به امام منتقل می‌شد؟
گفت: «در دفتر امام، با نیروهای سطوح مختلفِ حاضر در میدان ارتباط داشتند. گاهی خبرهایی به امام می‌دادند که حاج‌احمدآقا، زمانی که در جبهه بودم یا وقتی برمی‌گشتم، از من می‌پرسید. امام بی‌اطلاع نبودند. گزارش‌های من بخشی از اطلاعات امام بود و از راه‌های دیگر گزارش‌های میدانی به ایشان می‌رسید. البته وقتی خبرها را می‌شنیدند و نمی‌توانستند کاملاً اعتماد کنند، از من می‌پرسیدند.»
گفتم: «در یادداشت‌های بین کربلای4 و کربلای5 روزهای خیلی سختی را توصیف کرده‌اید و نوشتید: تاکنون دچار چنین حالتی نشده بودم. می‌خواهم بپرسم که آیا امام در این سطح خبر داشتند؟ آیا چنین حالاتی برای امام هم پیش می‌آمد؟ چون نمونه‌ای منعکس نشده است.»
جواب داد: «درباره حالات من در آن مقطع هم درست می‌گویید. مدت‌ها کار کرده بودیم… نیرو و تجهیزات را فراهم کرده بودیم. تلاش می‌کردیم که آخرین عملیات باشد. چون همه مسائل به‌گونه‌ای طراحی شده بود که اگر درست عمل می‌شد، به اهداف خود می‌رسیدیم ولی لو رفت که از اشکالات اساسی عملیات کربلای4 بود.»
درباره این سوال به جواب دقیقی نرسیدیم هرچند در جایی از مصاحبه درباره والفجر مقدماتی گفت: «فرمانده نبودم، ولی با اطلاعاتی که معمولاً از جاهای مختلف می‌گرفتم، متوجه شدم که تلفات ما واقعاً وحشتناک بود. تا جایی که تا آخر رسماً گفته نشد آمار تلفات انسانی ما در شهادت، جانبازی و اسارت چقدر بود.»
شیوه برخورد با حزب توده در سال‌های میانی جنگ را اشتباه می‌دانست و گفت: «از وقتی در داخل با حزب توده آن‌گونه برخورد شد، شوروی خیلی جدی از صدام پشتیبانی می‌کرد. حتی مشاوران نظامی آن‌ها در بعضی از جلسات ستادهای جنگ ارتش بعث شرکت می‌کردند.»
تعریف کرد: «هنگام سحر ما را از خواب بیدار کردند و خبر از کشف کودتا دادند. حتماً به امام هم این‌گونه خبر داده بودند.» گفتم: «در خاطرات شما هست که گزارش‌های آقای شمخانی به‌تدریج سبک می‌شود. اول گفتند کودتا…» جواب داد: «بله گفتم که هنگام سحر پیش من آمدند و گفتند کودتا را کشف کردیم. احتمال کودتای شوروی‌ها را در آن شرایط می‌دادیم. وقتی کارها تمام شد، در بازجویی‌ها دیدند که واقعیت نبود.»

تاریخ درج مطلب: پنجشنبه، ۵ مهر، ۱۳۹۷ ۳:۱۵ ق.ظ

دسته بندی: خاطرات شهدا و دفاع مقدس

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *