به یاد ملای طنز نویسی ایران

بزرگمهر حسین کارتونیست و از قدیمی های مجله گل آقا، در یادداشتی تلگرامی به یاد مرحوم زرویی نصرآباد از خاطرات آشنایی تا همکاری در گل آقا و … را به قلم آورده: اولین بار که دیدمش فکر نمی کردم اینقدر گنده باشه. سیبیل هایی سیاه… ابروهای پر پشت پهن … چشمانی کوچک و مشکی با مژه هایی بلند ترکیبی از یک غول مهربان ساخته بود. با خوش رویی نزدیک شد و دستم را فشرد. ۱۳۷۱ و من شانزده… هفده ساله بودم. اولین بار بود که می خواستم وارد جلسه تحریریه گل آقا شوم قلبم از تپیدن افتاده بود و تلمبه میزد. دستم را گرفت و برد نزدیک کبومرث صابری گفت ایشان همان بزرگمهر است که تعریفش را کرده بودم. صابری یا همان گل آقا لبخندی زد و گفت اول من او را دیدم. راست می گفت. همین چند روز قبل که وارد ساختمان گل آقا شدم اول از همه شخص شخیص گل آقا را دیده بودم و یکی از تصویر ماندگار ذهنم شده است. از همان ابتدا در مجله گل آقا حامی ام شد. توی جلسات تحریریه (که منم روی جلد می کشیدم) یک زمانی را حضرات طنزنویس می گذاشتند و به خاطر اغراق های زیادم و زاویه دیدهای پرسپکتیودارم ازم انتقاد شدید می کردند. و تنها حامی ام ملا بود و شخص خود گل آقا. ابوالفضل یا همون ملا طنز را خیلی خوب می فهمید و به همین خاطر درک درستی هم از کارتون و کاریکاتور داشت. اونقدر تو گوش من خوند که قلم تو به درد بچه ها می خوره که من همون زمان مجموعه دلمه رو راه انداختم. یه بار اومد و با شرم گفت دلم می خواد کتاب تذکره المقاماتم رو تو طرح جلدش رو بزنی…با سرکلیشه معروفی که استاد عربانی زده بودم جلد را زدم. با عشق طراحی کردم. به نظرم از مهم ترین اتفاق های طنز معاصر همان کتاب بود‌. و همینطور کشیدن جلدهای چند کتاب پی در پی او… برای من افتخاری بود با اون کار کردن و اونقدر متواضع بود همیشه از در شرم بهم پیشنهاد می داد و نمی‌دونست برای من کلی ذوق آوره… سال ها بعد که گل آقا فوت کرد و شب شعر “در حلقه رندان” رو راه انداخت. و از اونجایی که به من محبت زیاد داشت گفت این اتفاق بزرگیه و دلم می خواد تو پوسترش رو بزنی. زدم. چقدر همکاری با او و لحظه های خلوت که ترمزش رو ول می کرد و از هر دری می گفت آموزنده و موندگار بود. طنز نویس بزرگی بود. از اون بزرگتر طنزسرایی بی نظیر… کلمه در دستش مثل خمیر مجسمه سازی بود. نرمش می کرد و با آن شعر می سرود… دلمون برایت تنگ میشه…ملای طنز نویسی ایران

تاریخ درج مطلب: دوشنبه، ۱۲ آذر، ۱۳۹۷ ۱۱:۳۴ ق.ظ

دسته بندی: خاطرات فرهنگی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *