تلاش آیت‌الله طالقانی برای تفکیک زندانیان سیاسی از زندانیان تبهکار

محمد ترکمان: خاطره اى شخصى از تلاش و اعتصاب غذاى مرحومان آیت الله طالقانى و مهندس بازرگان و دیگر زندانیان سیاسى براى انتقال یک دانش آموز دبیرستانى متهم سیاسى از دارالتأدیب به زندان شماره ۴ زندان قصر

براى شناخت بیشتر علاقه مندان آشنائى با مورد مذکور در فوق و چگونگى کشیده شدن پاى آن دانش آموز دبیرستانى به زندان ، شرح مختصرى از گروهى که آن دانش آموز و دو دانش آموز دیگر در عضویت آن گروه بودند، در آغاز این یادداشت مى آورم و سپس به شرح انتقال او از دارالتآدیب به میان زندانیان سیاسى مى پردازم .در نیمه دوم سال ١٣۴۵، تعدادى از افرادى که در اجتماعات مذهبى-سیاسى با یکدیگر کم و بیش آشنائى به هم رسانده بودند، از جمله نویسنده این سطور، ناحساب شده گرد هم آمدند و أغاز دوره اى از فعالیتهاى ضد رژیم را بنیان گذاردند. لازم به ذکر است از نشست اول، عناصرى از ساواک و اطلاعات شهربانى در جمع حضور داشتند. شرح دقیق ماجرا در گرو در اختیار قرار گرفتن پرونده گروه است که امروز در اختیار وزارت اطلاعات مى باشد. فعالیت هاى گروه عبارت بود از: گرد همآیى هاى هفتگى و رد و بدل اخبار و تحلیل اخبار و تصمیم گیرى براى اقدامات آتى و …
تا پایان سال ١٣۴۵ نشست هاى هفتگى مذکور در بالا، انجام و تراکتها و اعلامیه هائى که در اختیار جمع قرار مى گرفت، توسط اعضاى گروه میان آشنایان و همفکران و داخل اجتماعاتى که در آن ایام تشکیل مى شد، پخش و شعارهاى ضد رژیم داده مى شد و همچنین شعار نویسى بر دیوارها و مکانهاى پر تردد و عمومى جزو برنامه بود. از آنجا که تحوبل سال ١٣۴۶ حدود ساعت ١١ و چند دقیقه پیش از ظهر بود و در آن ساعت، جمعیت بسیارى در حرم حضرت معصومه (س) براى تیمن و تبرک و زیارت و تحویل سال در مکانى معنوى گرد هم مى آمدند و از نظر جمع، فرصت مغتنمى بود براى اظهار مخالفت با رژیم و افشاگرى علیه مظالم و کج روى هاى نظام مستقر -البته در چارچوب فهم و شناخت اعضاى آن گروه در آن مقطع- قرار بر آن شد روز اول فروردین ١٣۴۶ در قم حضور یافته و اقدام به انجام برنامه گردد.

برنامه پخش تراکت و اعلامیه و شعار دادن در صحن حرم با موفقیت انجام و اعضاء براى صرف ناهار به حجره طلبه جوان و مبارز آقاى محمد على الهى آبشارى*در مدرسه دارالشفاء جنب مدرسه فیضیه راهنمائى شده بودند .
پس از صرف ناهار و گفت و گو در باره برنامه انجام شده، گروه به خانه مرحوم آیت الله خمینى رفته و در آن مکان در حضور مرحوم آیت الله پسندیده، مذاکراتى انجام و شعرى قرائت و سپس جمع راهى حرم حضرت معصومه (س) و سپس مدرسه فیضیه شده و همچنان به دادن شعار و تظاهرات ادامه داده و با تذکر مکرر برخى دوستان طلبه از جمله آقاى کبیرى، پس از صرف شام، بجز دو نفر اعضاء مرحوم محمد خوانسارى و آقاى محسن خیاطان (خاتم)، بقیه عازم تهران شدیم.
چون شب از نیمه گذشته بود، دعوت آقاى بخشى کارگر کارخانه چیت سازى تهران و از اعضاى گروه را که خانه در پل سیمان شهر رى داشت، براى گذراندن آن شب به صبح، پذیرا شده، شب را در آنجا گذراندیم.

صبح از جمع جدا شده به اتفاق مرحوم رحیم حاج کاظمى قزوینى براى عید دیدنى به خانه شهید حاج سید محمد رضا سعیدى خراسانى واقع در انتهاى خیابان غیاثى (از اراضى دولاب) رفتیم (البته پیش از آنکه پدر و مادر و خانواده هاى خود را پس از تحویل سال نو دیده باشیم!) مرحوم آیت الله شیخ عبدالرحیم ربانى شیرازى نیز نزد مرحوم سعیدى، حضور داشت.

پس از دیدار و تبادل تبریکات، مرحوم ربانى شیرازى به راقم فرمودند: از آقاى شیخ على اصغر مروارید پیغامى براى شما دارم.
عرض کردم: بفرمائید.
فرمودند:
آقاى مروارید به من گفت به محمد بگوئید: آن شخص مشهور به “سعیدى” که کلاه شاپو بر سر مى گذارد و با شما دیده ام، مأمور امنیتى است، مواظب باشید !

شنیدن این سخن، شک بنده را نسبت به “سعیدى” عضو فعال گروه، تبدیل به یقین کرد و با صحبت با دیگر اعضاى گروه، توقف فعالیت هاى گروه و عدم تماس با “سعیدى” و شخص دیگرى که خود را کارمند روزنامه اطلاعات معرفى و او نیز مشکوک بود، اعلام شد.
بقیه اعضاء با یکدیگر در تماس و داراى فعالیت همراه با احتیاط بیشتر بودند.
دستگاه هاى امنیتى که شاهد خوردن تیرشان به سنگ بودند و متوجه شدند اعضاء تا حدودى پى به آلت فعل بودن خود برده و دیگر حاضر نیستند نادانسته مجرى برنامه هاى آنان شوند، نقشه اى براى بازداشت کلیه اعضاء در روز عاشورا (جمعه اول اردیبهشت ١٣۴۶) طراحى و به اجرا گذاشته بودند .

باقیمانده اعضاء گروه قرار گذاشته بودند شب شام غریبان که آقاى فلسفى در مسجد شیخ عبدالحسین (معروف به مسجد ترکها) واقع در بازار کفاشها، در حضور نخست وزیر وقت، امیر عباس هویدا، مشغول سخنرانى مى باشد، برق را قطع و چراغهاى پایه بلند زنبورى را خاموش و به توزیع تراکتها و اعلامیه پرداخته و جمعى نیز به دادن شعار بپردازند. غافل از آنکه دستگاه از طریق سر پل ها و ارتباط هاى دیگرى که با جمع دارد، از جریان مطلع و آماده دستگیرى کلیه اعضاء در همان شب مى باشد.

قرار بود در آغاز در مسجد سلطانى اجتماع و از آنجا روانه مسجد شیخ عبدالحسین شویم. در مسجد سلطانى مشاهده شد که آقاى “سعیدى” نیز تشریف آورده اند و مى فرمایند: بجنبید که دیر شد! با نگرانى و تردید روانه بازار کفاشها شدیم. “سعیدى” اصرار داشت که همه در یک گوشه و در کنار همدیگر قرار گیرند!

در یک لحظه طلبه کرد آشنائى به نام “سید عبدالله حسینى” را دیدم که به طرف مدرسه شیخ عبدالحسین که در کنار مسجد، قرار داشت، مى رفت. دسته اى تراکت براى او بردم که در لحظه خاموشى موعود پخش کند. پس از بیرون آمدن از مدرسه مشاهده کردم که مأمورین امنیتى دستها را زنجیر کرده و هر که را در محل تجمع اعضاء بوده است، در داخل زنجیر مأمورین امنیتى بازداشت و به سمت خروج از بازار و انتقال به زندان موقت شهربانى و قزل قلعه در حرکت هستند.

مقدمه را در اینجا به پایان مى رسانم و به شرح انتقال دو دانش آموز دستگیر شده از سه دانش آموز عضو گروه به زندان قصر مى پردازم.

مقامات امنیتى پس از بازجویی ها و آزارها و پرونده سازى ها در زندان قزل قلعه، براى افرادى که خود براى انجام اهداف شومشان به دام انداخته بودند، از تاریخ چهارشنبه ٢۴ خرداد شروع به انتقال آنان به زندان قصر نمودند. زنده یاد مرحوم مهندس مهدى بازرگان در “یادداشتهاى روزانه” خود ذیل رویدادهاى چهارشنبه شب ٢۴ خرداد ۴۶ نوشته است:

“یکى از دستگیر شدگان اخیر را از قزل قلعه به اینجا آوردند. آقاى خاتم (خیاطان) … یک جوان ١۵ ساله دانش آموز به نام حسین زاده نیز همراه او از قزل قلعه آورده اند که به دارالتأدیب فرستادند .”
مهندس بازرگان ذیل خاطرات پنجشنبه ٢۵ خرداد ۴۶ مى نویسد:
” عصر، دو نفر دیگر از دستگیر شدگان ایام عاشورا را از قزل قلعه آوردند:
١-…
٢- آقاى کاتوزیان دانش آموز سال سوم دبیرستان علامه (علوى؟) که با عده دیگرى از جوانان در شب عاشورا در مسجد شیخ عبدالحسین به اتهام قصد شعار دادن دستگیر شده اند .”**

با تلاش مرحوم آیت الله طالقانى و مهندس بازرگان و یارى و حسن نیت آقاى سرتیپ اصغر کورنگى رئیس زندان قصر، روز دوشنبه ۵ تیر ماه ۴۶، پس از گذشت ١٣ روز در دارالتادیب، آقاى حسن حسین زاده به زندان شماره ۴ منتقل مى گردد.

مرحوم مهندس بازرگان در این ربط، ذیل خاطرات دوشنبه ۵ تیر ماه ۴۶ مى نویسد :
“روز دوشنبه جوان دانش آموز (حسین زاده) هم پرونده امیر حسینى و رفقا را از دارالتأدیب به زندان ۴ منتقل کردند. جوان معقول و خیلى مقدس و محجوب است .”***

به نوشته مرحوم مهندس بازرگان با تبدیل قرار “آقاى کاتوزیان جوان دانش آموز” شنبه ٣١ تیر ۴۶ و چهارشنبه ۴ امرداد ۴۶ “دانش آموز حسین زاده” آزاد مى شوند ****

حسن حسین زاده اندکى پس از آزادى به دلیل نوشتن و ارسال نامه اى انتقادى از رژیم حاکم به زندانیان هم پرونده خود در زندان و کشف نامه ، مجددآ دستگیر و در دارالتأدیب زندانى مى شود. مرحوم مهندس بازرگان علت بازداشت دوباره حسین زاده را چنین مى نویسد :

“علت بازداشت مجدد او نامه هاى تندى بوده است که براى رفقاى اینجا (از جمله شرافتیان و – على -توکلى) فرستاده و در آنجا صحبت از خفقان و روزهاى ننگین تاریخى کرده و ظاهرآ آقاى -ستوان- کاکاوند خوانده و گزارش کرده بوده است .”*****

مرحومان آیت الله طالقانى و مهندس بازرگان و دیگر زندانیان سیاسى زندان شماره ۴، نگران از شرائط نامساعد “دارالتأدیب”، ضمن اعتراض به توقف حسین زاده در آن مکان، اقدام به “اعتصاب غذا” کرده و موفق به آوردن حسین زاده به زندان شماره ۴ نزد زندانیان سیاسى مى شوند.
زنده یاد مهندس بازرگان در این ربط ذیل خاطرات شنبه ١٨ شهریور ۴۶ مى نویسد:
“جوان دانش آموز (حسین زاده) را که سابقآ با تبدیل قرار آزاد و مجددآ دستگیر و بنا به اصرار آقاى ستوان کاکاوند به دارالتآدیب فرستاده شده بود، در نتیجه اعتراض و اعتصاب غذا به زندان ۴ آوردند .” **

در انتهاى این حکایت باید بیفزایم که دو دانش آموز یاد شده صادق کاتوزیان و حسن حسین زاده با یکدیگر پسر خاله و از خانواده هاى مذهبى و فعال سیاسى بودند. پس از آن روزها، بارها دستگیر و زندانى و پس از ۵٧ سرنوشت متفاوتى براى آنان رقم خورد و امروز، دست هر دو آنان از دنیا کوتاه است، براى آنان طلب مغفرت و رحمت و براى خود و خوانندگان، عاقبت بخیرى از حضرت حق، خواستارم .

شرح این حکایت از آن رو نقل شد، تا حداقل براى خود و هر که از بنده سئوال نماید دنبال چه نوع “اسلام” بودى؟ که این ایام بسیار سئوال مى شود، پاسخ بگویم:
اسلام رحمان و رحیمى که مصادیق نظرى آن را در قرآن و نهج البلاغه و آثار مرحومان طالقانى، بازرگان، دکتر شریعتى و شهید مطهرى و … و مصداق عملى آن را در سیره پیامبر و ائمه هدى و صالحان و … و عمل طالقانى و بازرگان و از جمله در عدم سکوت آنان به ظلم و جفا در حق یک منتقد نظام حاکم و نگاهدارى او در مکانى که در شأن یک شهروند آرمانخواه در جستجوى آزادى و عدالت نیست، مى دیدم و مى بینم.

پینوشت:
*_ آقاى محمد على الهى آبشارى در این سالها در آمریکا، ریاست یکى از مراکز اسلامى آن کشور را دارد .
**_ مجموعه آثار مهندس مهدى بازرگان، جلد ٣، ١٣٧، صص ۴١۴ و ۴١٣.
***_ همانجا ، ص ۴١۵.
****_ همانجا، ص ۴٢٠.
*****_ همانجا، ص ۴٢۵.
******_ همانجا.

تاریخ درج مطلب: دوشنبه، ۳ تیر، ۱۳۹۸ ۱۰:۳۱ ق.ظ

دسته بندی: خاطرات مشاهیر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *