تیز بینی و دقت یک “آخوند” در واقعه مشروطه؛ وقتی توجیهات شرعی مانع دیدن تخلفات نشد!

مرحوم حجت الاسلام حسینعلی راشد در کتاب “فضیلتهای فراموش شده” خاطراتی از مرحوم پدرش حاج ملاعباس تربتی روایت کرده است. در بخشی از کتاب خاطره ای است مربوط به ایام مشروطه که با هم میخوانیم:

هنگامی که مشروطه به پا شد، مرحوم آخوند ملا محمد کاظم خراسانی که در کار مشروطه وارد شده بود در جمله احکامی که برای همه شاگردانش که علمای ولایات ایران بودند صادر کرده بود، حکمی هم به مرحوم حاج شیخ علی اکبر در تربت نوشته بود و به موجب آن دستور، مرحوم حاج شیخ علی اکبر رئیس انجمن شهر تربت گردیده بود و چون می خواستند برای هر یک از هفت بلوک تربت که دارای نایب الحکومه بود انجمن محلی تاسیس کنند، برای ریاست انجمن محلی بلوک زواره یا جلگه زواره، پدر [حاج آخوند ملاعباس تربتی] مرا در نظر گرفته بودند، مرحوم پدرم می گفت: که از طرف انجمن شهر نامه ای برای من آوردند که ریاست آن انجمن را قبول کنم. من از آورنده یا آورندکان نامه پرسیدم که انجمن چیست و مشروطه یعنی چه و می خواهند چکار بکنند؟ او یا آنها به من جواب دادند که آقایان علما در نجف چون دیده اند که دولتی باید باشد و مالیات و سرباز باید گرفته شود تا نظم مملکت برفرار باشد و حکامی و اداراتی و قوانینی باید در کار باشد.
برای آنکه این کارها موافق با احکام شرعی انجام بگیرد و برای مردم متدین اشکالی نباشد، در مراجعه به ادارات یا دادن مالیات یا رفتن به سربازی و امثال اینها، تصمیم گرفته اند که در همه ایالات و ولایات انجمنهایی از مردم صالح آن محل تشکیل شود و آنها نمایندگانی را به تهران بفرستند که عادل و محل وثوق باشند و مجتهدان جامع الشرایطی نیز در میان آنها باشند تا هر قانونی که آن نمایندگان تصویب بکنند و آن مجتهدان تصدیق بکنند که موافق با احکام شرع است امور دولتی موافق با آن قوانین مجری گردد.
مرحوم حاج آخوند می گفت: اینها را که شنیدم با خود گفتم: این همان آرزویی است که هر مسلمان متدین دارد چه بهتر از این. پس از آن پرسیدم: اعضای انجمن شهر کیانند؟ اول نام حاج شیخ علی اکبر را بردند. دیدم او که خوب است. پس از آن دیگری را نام بردند. او هم آدم خوبی بود. سومی را نیز می شناختم خوب بود. اما چهارمی یا پنجمی بود که وقتی نامش را بردند من او را می شناختم که آدم خوبی نبود. به فکر فرو رفتم و با خود گفتم: اگر مقصود این است که آنها می گویند این آدم در این میان چه می کند؟ آیا وجود او نیز منشا انرژی هست یا نیست؟ اگر نیست چرا او را جزو جمع آورده اند و اکر هست در جایی که این آدم باشد من می دانم که در آنجا کار خوبی انجام نمی گیرد. از این رو دعوت آنها را رد کردم و آنچه اصرار کردند نپذیرفتم.
در این گونه امور که به نظرش مشتبه می آمد ممکن نبود وارد شود اما کار منتقل گشتن به شهر از آن قبیل نبود بلکه شاید مرجحاتی هم برایش ذکر میکردند از قبیل این که مثلا در اینجا بیشتر موفق به تحصیل علم و ترویج دین می گردی که این هر دو، در نظر او مرجح قوی بودند.

تاریخ درج مطلب: پنجشنبه، ۱ شهریور، ۱۳۹۷ ۱۰:۵۶ ق.ظ

دسته بندی: خاطرات تاریخ معاصر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *