حاشیه نگاری یک خبرنگار از بازی ایران و مراکش؛ امید، دلهره، خوشبختی!
مهدی ملکی، خبرنگار اعزامی به روسیه از حال و هوای بازی ایران و مراکش در ورزشگاه چنین می نویسد: بازی ایران و مراکش به یکی از تاریخیترین بازیهای تمام دوران فوتبالمان تبدیل شد. «امید، دلهره، خوشبختی» سه ضلع مثلثی را تشکیل میدهند که از ساعتهای منتهی به شروع دیدار تا پس از به صدا درآمدن سوت پایان بازی را شامل میشود. امیدی که ناامید نشد، مختص ساعتهایی است که همهمان برای شروع بازی لحظهشماری میکردیم. محوطه بیرونی ورزشگاه سنتپترزبورگ از چند ساعت مانده به آغاز نخستین بازی ایران در جام جهانی 2018، خاستگاه شعارها، تجمعها و تشویقهای ایرانیانی بود که به خلق نتیجهای ارزشمند و مهم «امید» داشتند. با هر کدام که همصحبت میشدم، یا تک سؤالی درباره نتیجه بازی با مراکش میپرسیدم، پاسخ در اکثر موارد مشابه بود؛ «میبریم». حتی آنهایی که نتیجه را جز برد ایران پیشبینی میکردند، جمله خود را به گونهای به اتمام میرساندند که میشد نشانههایی از امید برای شکست حریف آفریقایی را به وضوح حس کرد. کسی نمیداند! شاید همین انرژی مثبت بود که به شاگردان کیروش منتقل شد اما جمعه شب به رؤیاییترین شکل ممکن در جام ماندیم و امیدوارتر از قبل به صعود…
چهار ساعت مانده به شروع بازی، به ورزشگاه رسیدیم. آنچه در خیابانهای منتهی به ورزشگاه جلب توجه میکرد، حضور پرتعداد و گسترده نیروهای امنیتی و گارد ویژه بود و البته نیروهای امنیتی پر تعداد دیگری که به صورت نامحسوس اوضاع را زیر نظر داشتند. تدابیر امنیتی شدید برای ثانیههایی هم که شده، ذهن را به چیزی جز فوتبال و لذت از هیجان صرف سوق میداد. اینکه خطر اقدام تروریستی هم مزید بر علت شده بود. با تمام این اوصاف، از نگاه انبوه هواداران ایرانی که خود را به ورزشگاه سنتپترزبورگ رسانده بودند، اینها نه اهمیتی داشت و نه چندان جلب توجه میکرد. در آن ساعتها تنها یک موضوع و وجه اشتراک وجود داشت؛ کری، تشویق و آماده شدن برای جشنی بزرگ. در این میان هوادارانی هم بودند که دغدغههای پیشین را با خود حمل میکردند. دو دختری که از هلند آمده بودند تا بازی تیم ملی را از نزدیک ببینند. هر دو با حجاب کامل که تا حدودی در آن جو آنها را از دیگران متمایز میکرد. فائزه شمسی میگفت: «آمدهام با تمام وجود انرژی مثبت به تیم بدهم و امیدوارم در ایران هم مشکل ورود بانوان به ورزشگاهها حل شود.» حالا کمتر از دو ساعت به شروع بازی مانده. آهنگهای شاد و تهییج کننده از بلندگوهای پرتعداد دور تا دور ورزشگاه پخش میشد. یک ایرانی که مشخص نبود چطور به تعداد زیادی بلیت بازی دسترسی داشته و از چه طریقی در اختیارش برای فروش قرار گرفته، همچنان به ازای رقمی بین 200 تا 400 دلار بلیت به هوادارانی میفروخت که دستشان از تهیه بلیت بازی کوتاه مانده بود. حتی یک هوادار مراکش، هشت بلیت از او خرید و راه گیت ورودی استادیوم را در پیش گرفت. وارد ورزشگاه شیک و بزرگ سنتپترزبورگ که شدیم، حس غرور از حضور در چنین میدان بزرگی در میان جملات خیلی از هواداران و خبرنگاران محسوس بود. چاکر داور ترکیهای به نشانه آغاز بازی در سوت خود دمید. به جز چند جایگاه که هواداران ایران و مراکش به صورت متمرکز روی صندلی نشسته بودند، در اکثر ورزشگاه خبری از این مهم نبود و چند نفر در میان هوادارانی که پیراهن یکی از دو تیم را بر تن داشتند، نشسته بودند. دقایق اول به سختی گذشت، خیلی سخت! تا اینکه در اواسط نیمه اول شاگردان کیروش تا حدودی خود را پیدا کردند و در این دقایق هواداران ایرانی هم جرأت بیشتری به دست آوردند. جرأت تشویق و صدای کر کننده. بخصوص دقایق پایانی نیمه اول و آن موقعیت ایدهآل که سردار آزمون از دست داد. بین دو نیمه هم حسرت از دست رفتن موقعیت بود و هم جملات و اظهار نظرهایی که بیم و امید را توأمان داشت. شاید هیچ هواداری چنین پایانی را نمیتوانست پیشبینی کند. اما تفکر تیمی برای بازیکنان مشخص بود. کیروش قبل از بازی گفته بود: «مهم تفکر تیمی ماست که به دنبال برد هستیم حتی اگر نیاز باشد برای این هدف 90 دقیقه دفاع کنیم اما تک تک بازیکنان میدانند که چه میخواهیم.» کیروش درست میگفت. لحظهای که گل ایران به ثمر رسید، جو ورزشگاه برای ایرانیها باورنکردنی و رؤیایی بود. کسی نمیداند شاید این خود رؤیا نبوده، بلکه شروع یک رؤیاست…
منبع: روزنامه ایران، شماره 6803، یکشنبه 1397/3/27