خاطرات بهزاد فراهانی از هنرمندان چپ و چریک
به بهانه بررسی موجودیت هنر سیاسی روزنامه شرق گفتگویی با بهزاد فراهانی ترتیب داده است. در بخشی از این گفتگو بهزاد فراهانی به خاطرات همکاری خود با گلسرخی، کسرایی و دیگر هنرمندان سیاسی دهه 40 و 50 اشاره کرده است که در امه میخوانید:
...
هنرمندان نسل شما جوانیشان در یک جهان شرقی-غربی همراه یک بمباران خبری عظیم گذشت؛ چقدر آن بُعد شرقی-غربی دهه50 را در این سیاسیشدن مؤثر میدانید؟
تأثیرات آدمهایی که همنسل من هستند، متعلق به دهه 40 است نه دهه 50 و در دهه 40 وقتی نگاه میکنید رنسانس جامعه هنری ایران است، نویسندگانی مانند ساعدی، بهرام بیضایی، خجستهکیا و هنرمندان متفاوتی شکل گرفتند که به مفاهیم اجتماعی بسیار عمیق نگاه میکنند و تأثیرات فضایی است که در آن زندگی میکردند ما آخرین نسلی هستیم که نمیتوانیم چشممان را به روابط اجتماعی و اوضاعی که بر مردم میگذرد، ببندیم.
...
آیا شما تابهحال به خاطر فعالیتهایتان به زندان افتادهاید یا با گروه خاصی همکاری داشتهاید؟
منظور شما از همکاری با گروهها را متوجه نمیشوم اما تمامی دوستان و استادان چپ بودند. زندگی ما همواره در کنار سیاسیون صاحبنظر گذشته است؛ شخصیتهایی مثل امیرپرویز پویان یاریگر اندیشههای ما در عرصههای سیاسی و اجتماعی بودهاند و این یک واقعیت است و نمیشود آن را نفی کرد. زندان هم بهمعنای مرسوم، خیر.
…
تحولات سیاسی پیش از انقلاب از جمله سیاهکل، اعدام گلسرخی و کشتهشدن حمید اشرف چه تأثیری بر شما گذاشت؟
من تا قبل از انقلاب دلبسته جنبش چریکی بودم، بعد از انقلاب بهخاطر همدلی با فرزانگانی مانند احسان طبری، بهآذین، کسرایی و دیگران نگاهم تغییر کرد اما علاقهام به بچههای چریک همه بوده و هنوز نیز ادامه دارد. خسرو گلسرخی آن زمان که در روزنامه کیهان کار میکرد، با من رفاقتی داشت، آن زمان من منزلی داشتم و تنها زندگی میکردم، گاهی گلسرخی به من سر میزد و شبها را صبح میکردیم؛ بنابراین طبیعی بود که اعدام این مرد بزرگ برای من قابلتحمل نبود. حمید اشرف را از نزدیک نمیشناختم، بهروز دهقانی و صمد بهرنگی را در انجمن تئاتر ایران دیده بودم؛ بنابراین از مرگ حمید اشرف زیاد اذیت نشدم، هرچند ناراحت و نگران بودم که در کمیته مرکزی فداییان خلق ایران اتفاقات ناگواری درحال وقوع است. من دوستان خوب چریکم را مانند حسین اقدامی، صفاریآشتیانی که از بزرگان جنبش چریکی بودند، از دست دادم و همیشه در اندوه این قضیه هستم. رویهمرفته باید بگویم شهادت رفقایم در دهه 50 برایم سنگین بوده تا حالا و جز به سوگ نشستن و غم در دل نهادن راهی وجود ندارد. آنها راهی را انتخاب کردند و با شجاعت به آن مسیر رفتند. مرگ امیرپرویز پویان برای من یکی از سنگینترین مرگهای بعد از سعید سلطانپور بود. بههرحال این عمر 75ساله چندان هم به خوشی نگذشته است. جنبش چریکی در تهران را که گلسرخی و دیگران در آن بودند، با اشتباهات تاکتیکی روبهرو بود؛ واقعیت این است که در آن زمان نمیشد شخصیت سیاسی معروفی را گروگان گرفت و آزادی رفقا را طلب کرد. کار گلسرخی احساسی به نظر میآمد.
چه خاطراتی از گلسرخی دارید؟
نقدهایی که گلسرخی مینوشت، با اسم دامون منتشر میشد. من یک نقد از ایشان دارم که در آن مدعی است اگر فراهانی مطالعه کند، یکی از بازیگران پرقدرت ایرانزمین خواهد شد. توجه من به این نقد آقای گلسرخی بیشتر از خاطراتم با اوست، نه به خاطر اینکه آینده من را پیشبینی کرده؛ بهخاطر اینکه نگاه نقد ایشان را دیگران نداشتند. آقای گلسرخی را تا زمانی که به زندان نیفتاد، مردم و جامعه روشنفکری نمیشناخت، چون شخصیت تودار و آرامی بود و بعد از زندان بود که به یک حماسه و اسطوره تبدیل شد. دانشیان هم همینطور بود، ما در جریان فیلمی که در شمال به کارگردانی آقای علامهزاده میساختیم که بعدا هم توقیف شد، این دوستان را ملاقات کردیم و زمانی بود که درحال طراحی عملیات چریکی بودند. آنموقع من جمله کوچکی به گلسرخی گفتم که خسرو حرکت سیاسی بدون جنبش تودهای فایده ندارد که زیاد خوشش نیامد و پیشنهاد کاری را که میخواستند انجام دهند، نمیدانم چه کسی مطرح کرده بود؛ اما این کار از نظر تاکتیک اشکال داشت و تحت تأثیر آمریکای جنوبی بود.