خاطره ای از سنگ باران خانه آیت الله کاشانی

یادمه شبی به خاطر بروز برخی اختلافات [بین سیاسیون و با دکتر مصدق]، عده ای به خونه آقای کاشانی یورش بردند و اونجا رو سنگ بارون کردند و محمد حداد زاده بیچاره رو کشتند. من اون شب نبودم، فرداش رفتم آقا رو ببینم در چه حالند. چون شنیده بودم خونه رو سنگ بارون کردند. خونه آقای کاشانی هم هفت هشت تا پله می خورد تا میومد روی زمین. من در رو زدم، باز کردند. داخل شدم، آقا وسط حیات داشتند وضو می گرفتند. روز بعد از کشتن حداد زاده و سنگ بارون بود. پرسیدند: کیه؟ من سلام کردم، ایشون جواب دادند و گفتند: کجا هستین؟ گفتم: خدمتتون. اون وقت با خنده گفت: «ول کن بابا اسدالله، نه شیخ خوبه نه ملا، به جد آیت الله» خودش می خندید.

راوی: آیت الله سید مرتضی مستجابی

منبع:  یاران موافق، حمید قزوینی، موسسه فرهنگی تحقیقاتی امام موسی صدر، سال ۱۳۹۵، چاپ اول،صفحه 128

تاریخ درج مطلب: یکشنبه، ۳ بهمن، ۱۳۹۵ ۴:۴۶ ق.ظ

دسته بندی: خاطرات تاریخ معاصر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *