خاطره ای از ایثار یک فرمانده گمنام جنگ

متن زیر خاطره ای از شهید علیرضا عاصمی است که پرویز اسماعیلی آن را روایت کرده است:
نیمه شبی سرد به «یاغسمر» رسیدیم؛ مقر کاک جلال طالبانی، رییس اتحادیه میهنی کردستان عراق. اتاقی کوچک به ما دادند، گرمترین جا را گرفتیم و … برای نماز صبح که برخاستیم علی را ندیدیم. نگرانش شدیم. او را در گوشه‌ای از محوطه، بر روی چند بلوک سیمانی پیدا کردیم. با دو لنگه کتانی در زیر سرش. به خاطر کمبود جا و راحتی بچه‌ها، تمام شب را در سرما گذرانده بود.
بعدها در مسیر برگشت هم، نیمه شب در نزدیکی مرز به روستایی رسیدیم. چراغی روشن بود. کلبه ای سنگی، اما روی تکه چوبی نوشته شده بود «هوتیل کوردیستان». علی به شوخی گفت بچه ها 5 ستاره‌ است.
وارد شدیم، بسیار سرد بود. هر کدام یک تشک لاغر ابری نیم متری با یک پتوی پاره گرفتیم تا چرتی بزنیم. به توصیه علی، قرار شد به نوبت نگهبانی بدهیم. گفت اول من بیدار می‌مانم، چون خسته ام، اگر خوابم ببرد بیدار شدنم مشکل است. خوابیدیم تا خود صبح! … که هر کس از دیگری می پرسید چرا مرا برای نگهبانی بیدار نکردی؟ معلوم شد که علی تا صبح به تنهایی نگهبانی داده است تا بچه ها استراحت کنند.

منبع: خبرآنلاین

تاریخ درج مطلب: یکشنبه، ۱۳ دی، ۱۳۹۴ ۳:۲۴ ق.ظ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *