خاطره قابل تامل شهید مطهری از ماجرایِ جعل یک روضه مشهور!

مرحوم شهید مطهری در کتاب حماسه حسینی که به بررسی ریشه برخی تحریفات در واقعه عاشورا می پردازد، خاطره ای قابل تامل از یک تحریفِ مشهور در روضه ها را بیان می کند: در ۱۰، ۱۵ سال پیش که به اصفهان رفته بودم، در آنجا مرد بزرگی بود، مرحوم حاج شیخ محمد حسن نجف آبادی اعلی ا… مقامه، خدمت ایشان رفتم و روضه ای را که تازه در جایی شنیده بودم و تا آن وقت نشنیده بودم، برای ایشان نقل کردم. آن روضه‌خوان این روضه را خواند و به قدری مردم را گریاند که حد نداشت. داستان پیرزنی را نقل می‌کرد که در زمان متوکل می‌خواست به زیارت امام حسین برود و آن وقت جلوگیری می‌کردند و دست ها را می‌بریدند تا این که قضیه را به آنجا رساند که این زن را بردند و در دریا انداختند. در همان حال این زن فریاد کرد یا ابوالفضل العباس، یا ابوالفضل العباس، هنگامی که داشت غرق می‌شد سواری آمد و گفت رکاب اسب مرا بگیر، رکابش را گرفت، گفت چرا دستت را دراز نمی‌کنی؟ گفت من دست در بدن ندارم، که مردم خیلی گریه کردند. مرحوم حاج شیخ محمد حسن تاریخچه قضیه را این طور نقل کرد. گفت یک روز در حدود بازار، حدود مدرسه صدر، مجلس روضه ای بود که از بزرگترین مجالس اصفهان بود واعظ معروفی گفته بود که من آخرین منبری بودم. منبری های دیگر می آمدند و هنر خودشان را برای گریاندن مردم اعمال می‌کردند، هر کسی می‌آمد روی دست دیگری می‌زد، بعد از منبر خود می‌نشست تا هنر روضه خوان بعد از خود را ببیند. این مراسم تا ظهر طول کشید. دیدم هر کسی هر هنری داشت به کار برد، اشک مردم را گرفت. فکر کردم که من چه کنم؟ همان جا این قصه را جعل کردم رفتم قصه را گفتم از همه بالاتر زدم. عصر آن روز رفتم در مجلس دیگری که در چارسو بود، دیدم آن که قبل از من منبر رفته همین داستان را می‌گوید. کم کم در کتاب ها هم نوشتند و چاپ هم کردند!

تاریخ درج مطلب: یکشنبه، ۲ شهریور، ۱۳۹۹ ۹:۱۶ ق.ظ

دسته بندی: خاطرات مذهبی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *