دروغ نمازی!

اختصاصی-
در دبیرستانی از منطقه الموت، زنگ آخر کلاسم کمی با زنگ نماز تداخل پیدا می کرد. از ویژگی های سال های تدریسم این بود که کسی را بعد از ورود به کلاسم راه نمی دادم اما چند دانش آموز نماز خوان به سفازش ناظم و معلم پرورشی، همیشه کمی با تاخیر به کلاس می آمدند. گویا برای جمع کردن سجّاده ها و مهرها بود. روزی دیدم دوتا از دانش آموزان نه چندان موجه با تاخیر وارد کلاس شدند تا گفتم: “کجا بودید؟” هر دو گفتند: “آقا، نماز.”
انگار به دلم برات شده بود که برای فرار از پرسش ابتدای زنگ، در جایی قایم شده بودند. یکی از دانش آموزان پرحرف گفت: “آقا، ایشون سایه گرفته بودند.”
گفتم: “منظورت چیه؟”
گفت: “جناب …  (نام معلم پرورشی که نزد خاطره نگاری محفوظ است) به آ ن دسته از دانش آموزانی که نماز نمیان و در گوشه ای قایم می شن، می گویند: گوسفندان سایه گرفتند!”
احساس کردم شیوه معلم پرورشی نه تنها آن چند نفر را جذب نمی کند بلکه بر بیزاری آنان خواهد افزود. گفتم: “اشکالی ندارد، آنان را در دو صندلی جداگانه ای نشاندم برروی دو برگه سوالاتی را نوشتم تا به آنها پاسخ دهند. سوالات عبارت بودند از:1- امروز پیش نماز کدام همکار بود (لازم به ذکر است که هرروز یکی ازهمکاران پیش نماز می شد و در آغاز نماز معلم پرورشی نیز نامی از آن همکار می برد.)2- مکبّر چه کسی بود.3- قبله به کدام جانب است.4- دانش آموز کدام کلاس “جایزه نماز”را برد. (در بین دو نماز معلم پرورشی سوالی طرح می کرد هر کس جواب کامل تری می داد جایزه می گرفت.) گفتم اگر بتوانید به دو سوال جواب درست و حسابی دهید عذر شما موجه خواهد بود. باید جواب هر دوی شما یکی باشد. چند دقیقه بدانها مهلت دادم تا عاقبت یکی شان درحالی که مقداری سرخ و سیاه شده بود برخاست و سرافکنده گفت: “آقا ببخشید واقعیت آن است که ما نماز نبودیم.
گفتم: “ان شادالله بتوانیم پیش خدا رو سیاه نشویم. همه نوع دروغ داشتیم الاّ دروغ نمازی، دروغ آفت زندگی است خیر و برکت را از ما می گیرد.” دیگری گفت: “آقا ما قول می دیم جبران کنیم.”
این اتفاق سبب شد که آن دو دانش آموز جز نمازخوانانِ پایه در مدرسه شدند.

راوی: علی اکبر آقامیرزاتبار، دبیر آموزش و پرورش ناحیه 3 کرج

تاریخ درج مطلب: سه شنبه، ۲۰ تیر، ۱۳۹۶ ۱۰:۵۷ ق.ظ

دسته بندی: خاطرات مردمی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *