در انتخاب مذهبتان آزادید؛ خاطره ای از انتخاب مذهب فرزندان خانواده ای مشترک!

سجاد هجری نوشت: در زابل، نخست در خانه معلم ساکن شدم! حمامش کم‌آب و سرد بود! لوازم حمام را برداشتم و به سطح شهر رفتم که حمامی عمومی بیابم! از هرکه پرسیدم، می‌گفت: فلان جا بود، که تعطیل شد؛ یا پس از تأملی می‌گفت: یادم نیست یا نمی‌دانم! بسیار پیاده رفتم تا به بازار زابل رسیدم و در بازار از پیرمردی دکان‌دار پرسیدم! گفت: ته این خیابان (امام خمینی). سوار تاکسی شدم و حمام را یافتم. پس از استحمام به مرد میان‌سالی که گویا صاحب حمام بود گفتم: امکان گرفتن آژانس هست!؟ گفت: کجا می‌روید؟ گفتم: میدان امام علی سلام الله علیه (اگر یادم باشد!) خانه‌ی معلم! مردی دیگر که لباس بلوچی پوشیده بود و در حمام کار می‌کرد و شاید شریک دیگری بود، گفت: من می‌رسانم‌تان! گفتم: برویم! در راه هم‌صحبت شدیم.
پرسید: اهل کجایی!؟
گفتم: از تهران آمدم و زاده آن‌جایم؛ ولی اگر اصالتم را می‌خواهید، پدرم بروجردی‌اند!
با شادی گفت: لرید!؟ بسیار عالی! لر و بلوچ یک ریشه دارند و برادرند! لرها بسیار مردند و مردمانی خوب!
پرسیدم: شما اهل سنتید!؟
گفت: بله! ولی خانم و فرزندانم، اهل تشیع‌اند!
من نیز با شگفتی گفتم: چه جالب!
گفت: وقتی فرزندانم بزرگ شدند، گفتند: بابا! ما چه مذهبی داشته باشیم!؟ گفتم: هر چه را دوست دارید! گفتند: پس ما بر مذهب مادریم! گفتم: خوب! باشد…
من با تحسین بدو می‌نگریستم! برایم جالب بود که با آن‌که مرد خانه است و انتظار می‌رود در این‌باره بخواهد فرزندان را با خود همراه کند؛ ولی چنین نکرده و فرزندانش را اکراه به گزینش مذهبش ننموده… از امام علی سلام الله علیه نام برد و ایشان را ستود و از باور و علاقه‌اش بدیشان گفت. بسیار با احساس و لطیف بود. مرا رساند و هر چه اصرار کرد که مهمانم باش، نپذیرفتم …!
آیا اگر ما همسری اهل سنت داشتیم، می‌گذاشتیم که فرزندان‌مان به مذهب مادرشان درآیند!؟

منبع: پایگاه اخوت

تاریخ درج مطلب: چهارشنبه، ۲۴ آبان، ۱۳۹۶ ۵:۲۷ ق.ظ

دسته بندی: خاطرات مردمی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *