در جلسات فامیلی از تک تک اعضای خانواده درباره وضعیتشان سوال میکرد.
برادرم در جلسات فامیلی، از تک تک اعضای فامیل در مورد وضعیتشان سئوال میکرد. در فروردین سال 60 به اصفهان آمد، به من گفت برنامهای بگذارید که همه فامیل بیایند و من آنها را ببینم. غافل از این بودم که این آخرین باری است که برادرم را میبینم! در هر حال برنامهای تنظیم و همه فامیل را برای صبحانه دعوت کردیم. بعد که صحبت برادرم با آقایان تمام شد، نزد خانمها آمد و با تک تک احوالپرسی کرد و از اوضاع زندگیشان پرسید. وقتی جلسه تمام شد، یکی از اعضای فامیل که دیر رسیده بود، وسط کوچه دید که برادرم با ماشین میرود. محمدآقا به راننده گفته بود که ماشین را نگه دارد. محافظین گفته بودند که از نظر امنیتی نمیتوانیم، چون حالا همه میدانند که شما ساعت هاست اینجا هستید و خانه را نشان کردهاند. برادرم میگوید، «این چه حرفی است که میزنید؟ خویشاوند من به دیدنم آمده است.» و آنها را مجبور میکند ماشین را نگه دارند. سپس پیاده میشود و آن فرد را در آغوش میگیرد و احوالپرسی میکند و عذر میخواهد که باید برود، چون جلسهای دارد که نباید به آن دیر برسد.
راوی: خواهر آیت الله شهید دکتر سید محمد بهشتی
منبع: خبرگزاری فارس