دم مسیحایی امام خمینی

حمید داودآبادی نوشت:

آن تحولی که در جوان های ما پیدا شده است که از کاباره ها کشیده شده اند به میدان جنگ با کفار، از مراکز فساد کشیده شدند به مراکز صلاح و دعا نیایش، مشغول جهاد هستند فی سبیل الله. «امام خمینی(ره)»

جوان بود. جوانی کرده بود. خیلی هم. اون هم زمان شاه. توی شهر خودشون. با امام که آشنا شد، نفس امام روش تاثیر گذاشت. اصلا امام رو ندیده بود، فقط شنیده بود و عطرش رو از کلامش استشمام کرده بود!

همه چی رو گذاشت کنار. همه جوونی و کارهاش رو. مرد شد. رفت جبهه. اون قدر جنگید که فرمانده مقتدری شد. شجاعتش زبانزد همه بود.

در عملیات، یک تنه جای ده شیر می غرید و می جنگید. خودش نمی گفت، فرمانده لشکرش می گفت. وقتی یکی اومد گفت: “ده تا نیروی شیر میخوام” گفت: “ندارم، ولی یک نفر دارم که جای ده تا شیر می جنگه.”
اشاره کرد و گفت: “آقا سید … بلند شو.” و با هم شهید شدند.

این یکی معروف و سر زبان ها، اون یکی گمنام و بدون هر اسم و عکس!

خودش یه بار جایی، خاطرات خصوصیش رو تعریف کرده بود. می گفت: “یه بار که توی عملیات چند تایی ترکش خورده بودم و خون زیادی ازم رفته بود، توی منطقه تنها افتاده بودم. تلو تلو می خوردم و میخوردم زمین، بلند می شدم راهم رو ادامه می دادم.
یاد شبهایی افتادم که قبل از انقلاب، می رفتم عرق فروشی و تا می تونستم مشروب می خوردم، مست می کردم و توی کوچه و خیابون تلوتلو می خوردم. می افتادم توی جوی آب، یکی می اومد یقه ام رو می گرفت و از جوی درمی آورد تا خفه نشم و می گذاشت کنار خیابون.”

پ.ن: نام جوان شهید نزد راوی محفوظ است.

تاریخ درج مطلب: جمعه، ۱۸ اسفند، ۱۳۹۶ ۸:۵۷ ب.ظ

دسته بندی: خاطرات شهدا و دفاع مقدس

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *