وقتی 35 میلیون ایرانی در دولت میرحسین موسوی ممنوع السفر شدند!

عبدالمجید معادیخواه، وزیر سابق فرهنگ و ارشاد اسلامی، عضو شورای مرکزی جامعه روحانیت مبارز و حزب جمهوری اسلامی، زندانی رژیم شاهنشاهی، رئیس بنیاد تاریخ انقلاب اسلامی در گفتگویی با اعتمادآنلاین به مرور خاطرات خود و تاریخ معاصر ایران پرداخته است. معادیخواه در بخشی از خاطرات خود به تصمیم عجیب اطلاعات نخست وزیری می پردازد و می گوید:

البته گویا شما خیلی زودتر از بقیه دوستان در نقد نگاه دولتی کردن امور اقتصادی مطالبی را مطرح کردید؟

نه. البته بخواهم بگویم به این معنا نیست که من درست فکر می‌کردم و بقیه نادرست. یک سری اشکالات را می‌دیدم و نمی‌توانستم تحمل کنم. یعنی فکر می‌کردم همین الان باید عکس‌العمل نشان داد و معلوم نیست روش درستی داشتم. من یک نمونه می‌گویم که بدانید مشکل من فقط میرحسین نبود؛ مثلاً با روش کوپن هم مخالف بودم یا با اطلاعات نخست‌وزیری. در یک اتاق چند نفر، نشسته بودند یک‌شبه همه کشور را ممنوع‌السفر کردند. ۳۵ میلیون آدم توسط پنج نفر ممنوع‌الخروج شدند…

در چه سالی؟

آقای خسرو تهرانی و… در دوره نخست‌وزیری آقای موسوی.

همه ایران را ممنوع‌الخروج کردند؟

بله. یعنی با یک تصمیم اطلاعات نخست‌وزیری هیچ‌کس حق سفر نداشت.

به خارج از ایران؟

بله. یک مجلسی در آلمان بود ما به دلیلی می‌خواستیم برویم. هواپیما از ایران که بلند شد، حدود ۱۵، ۱۶ نفر و در برگشت هم حدود ۱۶، ۱۷ نفر در این هواپیما بودند. اکثرشان مسافر شخصی نبودند که پول بدهند. وقتی به ایران برگشتیم به مدیر هواپیمایی گفتم این چه وضعی است؟ او به من گفت چون هیچ‌کس حق ندارد سفر کند و هتل، توریست و… همه چیز به هم ریخته است. گفتیم چرا این کار را کردید؟ شب با ارتباطی که با آقای هاشمی داشتم جلسه سران تشکیل شد. پنج نفر بودند، مسئول مربوط هم دعوت می‌شد، آن شب آقای ولایتی را هم دعوت کرده بودند. یادم نیست که آقای میرحسین موسوی هم بودند یا خیر. من شروع کردم این روضه را خواندن که شما چرا این کار را کردید؟ این وضع هواپیماهاست، این وضع هتل‌هاست… پدر مملکت درمی‌آید… علاوه بر این از نظر روانی همه احساس می‌کنند ممنوع‌الخروج هستند. اگر وزیر می‌خواست دو نفر از وزارتخانه‌اش را به خارج بفرستد، باید از این اتاق اجازه می‌گرفت.
آقای خسرو تهرانی شروع به چرت‌وپرت‌گفتن کرد و حرف‌های بی‌معنی می‌زد، دیگران هم سکوت کردند و انگار که از او می‌ترسیدند. فقط در آن جلسه آقای هاشمی گفت: «چرا جواب نمی‌دهید؟ چرا این کار را کردید؟» آقای هاشمی گفت: «من امشب اعلام می‌کنم تا یک ماه دیگر همه آزاد هستند. مگر کسی که قانون او را منع کرده باشد. شما هم بساط‌تان را جمع کنید. این یک ماه هم برای این است که شما بتوانید کارهایتان را ترتیب دهید». همه این مجموعه با من دشمن شدند. اینها هرکسی در آن تاریخ سفر می‌کرد، یادم نیست ۳۰ یا ۳۰۰ هزار تومان از آنها پول می‌‌گرفتند.

الان هم می‌گیرند.

نه آن موقع خود اطلاعات نخست‌وزیری مبلغی می‌گرفت. یعنی به تعداد مسافرهایی که هر روزی سفر کرده این اتاق از او پول گرفته است. این‌قدر همه می‌دانستند فردی که بسیار آدم شوخ و از هم‌گعده‌های آقای هاشمی در دوران جوانی‌شان بود، پنج گذرنامه آورده بود که اجازه خروج را بگیرد. آقای هاشمی هم در این موارد خیلی سخت‌گیر نبود. در دنیای رفاقت کارشان را راه می‌انداخت. زنگ زد و گفت برو بگیر. ولی می‌خواست بگوید این کارها را دیگر انجام ندهد. از در که خارج می‌شد به او گفت: «فلانی اینها هرکدام ۳۰ هزار تومان ارزش دارد با یک چلوکباب تمامش نکنی.» (می‌خندد)

۳۰ هزار تومان آن روز…

حالا ۳۰ یا ۳۰۰ هزارتومان… ۳۰ هزار تومان هم زیاد بود. اساساً مقصر پیدا کردن این‌طور نیست که بگوییم در مجلس اینها حاکم بودند، آنها محکوم. اگر وقتی راهی پیدا کنیم، چون یک پرونده وسیعی است که همه هم مقصر هستند. یعنی اشکال اساسی این بود که همه برای حل مشکل‌شان به هیاهو پناه بردند و سعی نکردند راه گفت‌وگو را پیدا کنند.

تاریخ درج مطلب: شنبه، ۳۰ آذر، ۱۳۹۸ ۴:۱۸ ب.ظ

دسته بندی: خاطرات سیاسی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *