خاطراتی خواندنی از زندگی فرهنگی رسول ملاقلی پور؛ از توصیه بهروز مرادی به رسول تا تاثیر شهادت شهید 14 ساله تشنه لب.
در آستانه دهمین سالگرد درگذشت رسولملاقلیپور، روزنامه جوان گپوگفت کوتاهی با علیملاقلیپور، فرزند وی ترتیب داده که علی در این گفتگو به ماجراهای کوتاه و جالبی از زندگی فرهنگی پدرش پرداخته است. متن این گفتگوی شیرین به شما مخاطبان خاطره نگاری تقدیم میگردد:
شاید بسیاری از خوانندگان «جوان» از زندگی هنری مرحوم رسول ملاقلیپور و مسیری که وی از عکاسی آغاز کرد تا به ساخت فیلم بلند رسید آگاهی داشته باشند، اما بازگو کردن آن خالی از لطف نیست.
پدرم پیش از انقلاب و دوره نوجوانی و جوانی به هنر علاقهمند بود و در کودکی نقاشی میکشید، اما از آنجایی که خانوادهاش شرایط مالی مناسبی نداشت و پدرشان تنگدست بودند، از همان کودکی مجبور میشود که سر کار برود و کارهای مختلفی را تجربه میکند. از کارگری در کارگاه بافت آزادی گرفته تا کار در کارخانه و حتی رانندگی آژانس، اما همیشه علاقهاش به هنر را حفظ میکند تا اینکه یکی از بچهمحلها به پدر پیشنهاد میکند که در عکاسیاش که در محله بوده مشغول به کار شود.
پدرتان بچه کدام محله بودند؟
خب به دلیل مشکلات مالی در یک محله ساکن نبودند و مجبور بودند منزلشان را عوض کنند، خودش میگفت بچه لب خط است، ولی در فلاح و محلههای اطراف آن هم زندگی کرده بودند. زمانی هم که متأهل شده بود و من به دنیا آمده بودم در محله قلعهمرغی ساکن بودیم.
رسول ملاقلیپور در عکاسی مشغول میشود، موضوع مربوط به چه سالهایی است؟
مربوط به پیش از انقلاب است و پدرم به خاطر علاقهای که به عکاسی داشته از دوستش دوربین عکاسی میگرفته و از اتفاقات انقلاب عکاسی میکرده است. هنوز هم عکسهایی که رسول ملاقلیپور گرفته مانند عکسهای روز اعلام بیطرفی ارتش و پیوستن ارتشیها به ملت، موجود است.
بعد از آن چه شد؟
پدر با مرحوم فرجالله سلحشور بچهمحل بودند. بعد از انقلاب مرحوم سلحشور به پدر میگویند: «تو که عکاسی بلدی بیا در سازمان تبلیغات اسلامی و در قسمت عکس مشغول به کار شو!» فکر کنم آن زمان حوزه هنری هنوز شکل نگرفته بوده یا اوایل شکلگیریاش بوده است. پدرم ابتدا قبول نمیکند، ولی مدتی بعد آن عکاسی که پدرم در مغازهاش شاگردی میکرده، فوت میکند. پدرم بیکار میشود و پیشنهاد فعالیت در سازمان تبلیغات اسلامی را قبول میکند. بعد از آن هم که جنگ تحمیلی آغاز شد برای عکاسی به جبهه رفت.
مرحوم ملاقلیپور از سوی حوزه هنری مأمور شدند یا داوطلبانه برای عکاسی به مناطق جنگی رفتند؟
از طرف حوزه هنری مأمور شدند تا از درگیریها و مناطق جنگی عکاسی کنند.
رسول ملاقلیپور از جمله مستندسازان دفاع مقدس است، چطور از عکاسی به فیلمسازی مستند روی آوردند؟
پدرم در واحد عکاسی حوزه هنری دوستی داشتند به نام مرحوم حسین منزه که به پدرم توصیه میکند: «تو که در میدان جنگ حضور داری و از لحظه تیر خوردن و شهادت رزمندهها عکس میگیری، بهتر است این لحظهها را فیلمبرداری کنی تا بهتر ثبت شود». مرحوم منزه خودش برای پدرم دوربین سوپر 8 تهیه کرد. این دوربین چندان حرفهای نیست، اما آن زمان کاربرد زیادی داشت. پدرم در زمان سقوط خرمشهر حضور داشته و تصاویری که گاهی اوقات از تلویزیون به عنوان آخرین ساعتهای پیش از سقوط خرمشهر پخش میشود، تصاویری است که وی فیلمبرداری کرده است.
مستندسازی از میدان جنگ کار خطرناکی است!
پدرم چندین بار مجروح شده بود و حتی گلوله هم خورده بود. به دلیل شرایط جنگ هم اطلاعرسانی درباره اتفاقات دیر صورت میگرفت و شاید خیلی دیر به آنها برای فیلمبرداری خبر میدادند، اما در همان زمان رسول ملاقلیپور با شهید بهروز مرادی آشنا میشود. کسی که میشود گفت روی پدرم تأثیر بسزایی داشته. درباره شهید بهروز مرادی خیلی کم گفتهاند، این شهید عکاس و هنرمند نقاش بوده است. وی به پدرم میگوید: «رسول یک روز جنگ تمام میشود و سالها بعد از آن فقط همین عکسها، فیلمها و نقاشیها باقی میماند». همین موضوع پدرم را ترغیب میکند تا بیشتر مستندسازی و صحنههای جنگ را ثبت و ضبط کند. دیگر از آن وقت به بعد مستندسازی دفاع مقدس برای رسول ملاقلیپور معنیاش از یک کار رپرتاژی به وظیفهای تاریخی تبدیل میشود. اگر نگاه کنیم الان هم از جنگ جز همان فیلمها و عکسهایی که شهید بهروز مرادی گفته بود، آثار زیادی نمانده است.
ملاقلیپور چطور سراغ فیلم داستانی رفت؟
در همان سالها و با همکاری مشترک با مرحوم منزه فیلم داستانی کوتاهی به نام «شاه کوچک» میسازند. بعد از آن هم چند کار کوتاه دیگر که همگی حال و هوای دفاع مقدس داشته را در شرایط جنگی تولید میکنند. از جمله این فیلمها «سقای تشنه لب» است. پدرم زمانی مجروح شده و در بیمارستان بستری بود. در تخت کناریاش نوجوانی 13- 14 ساله بستری بوده که به خاطر اصابت گلوله نمیتوانسته آب بخورد، در حالی که خودش در جبهه سقا بوده است. آن نوجوان در همین شرایط شهید میشود و شهادت وی نه تنها روی پدرم بلکه بر همه افرادی که در آنجا بستری بودند، اثر میگذارد. همین موضوع باعث ساخت «سقای تشنه لب میشود» که درباره نوجوانی است که به خاطر سن کمش اسلحه به وی نمیدهند، اما تصمیم میگیرد سقای رزمندگان شود.
در همین سالها «بلمی رو به ساحل» ساخته شد؟
«بلمی رو به ساحل» مهمترین فیلمی است که پدر در آن سالها میسازد، یعنی در زمان جنگ، در منطقه جنگی و با حضور عوامل حرفهای فیلم ساخته میشود. اگر به این فیلم نگاه کنید همه دیوارها جای ترکش و گلوله دارند و فضا واقعی است.
«بلمی رو به ساحل» از جمله معدود آثار سینمایی است که به نقش مخرب دولت بنیصدر در سقوط خرمشهر اشاره کرده است!
بله، پدر هم در فیلم تدوین موازی انجام میدهد، از یک سو شاهد آن هستیم که آخرین مدافعان شهر و تکاوران ارتش با کمترین امکانات در حال مقاومت هستند و از سوی دیگر نیروهای داوطلب و تازهنفس به خاطر کارشکنی بنیصدر که فرمانده کل قوا بوده، امکانات نمیگیرند و نمیتوانند به موقع به خرمشهر برسند و شهر سقوط میکند.
از نکات برجسته فیلمسازی ملاقلیپور در فیلمهای دفاع مقدسی که ساخته است، ملموس بودن فضا و حس میدان نبرد و جنگ است، این موضوع از کجا نشئت میگیرد؟
به نظرم مهمترین دلیلش این است که رسول ملاقلیپور خودش در میدان جنگ بوده و تیر خوردن و تکهتکه شدن دوستانش را در میدان جنگ دیده است. دیده که چطور مدافعان خرمشهر در مسجد جامع شهید شدند و از نزدیک شاهد سقوط شهر بوده است. به نظرم حتی ساخت فیلمی مانند «بلمی رو به ساحل» نیز تحت تأثیر سخنان بهروز مرادی بوده و پدرم خواسته به نوعی آنچه را اتفاق افتاده، در فیلم ثبت کند.
به غیر از شهید بهروز مرادی چه افرادی بر فیلمسازی رسول ملاقلیپور تأثیر داشتند؟
سه نفر روی پدرم تأثیرگذاری داشتند. این تأثیرگذاری را البته بعدها در میان سخنان پدرم و فیلمهایش پیدا کردم. اول بهروز مرادی که پدرم به وی علاقه زیادی داشت و در فیلم «سفر به چذابه» نیز به وی اشاره کرده است. در این فیلم جوانی که شباهت چهرهای زیادی با شهید بهروز مرادی داشت، در نقشی به نام بهروز بازی میکند. فرد دیگری که باعث تحول در پدر شد، شهید حسن شوکت که جانباز بود و بعد از جنگ شهید شد. پدر که در جبهه بوده، شهید شوکت از وی میخواسته تا کارهایی را انجام دهد مثلاً پیغام برساند. یک بار رسول ملاقلیپور از روی خستگی کار را انجام نمیدهد و میخوابد، فردایش شهید شوکت به وی میگوید همین تعلل تو شاید باعث شهادت چند نفر شود. این سخنان وی باعث میشود پدرم احساس کند به جنگ تعهد دارد و نباید کوتاهی کند. میتوانم بگویم شهیدان بهروز مرادی و حسن شوکت معلمان پدرم بودند و رسول ملاقلیپور که خیلی زود پدرش را از دست داده بوده و کسی را نداشته که به وی راه و رسم زندگی درست را یاد بدهد از آنها درس زندگی گرفته است.
سومین شخص تأثیرگذار بر رسول ملاقلیپور کیست؟
سومین شخص داستانش به ساخت یک مستند بازمیگردد. پدرم مستندی به نام «حمید و فاطمه» درباره شهید حمید باکری میسازد که روایت خانم فاطمه امیرانی از همسرش حمید باکری و عشق یک رزمنده به همسر و خانوادهاش است. شخصیت حمید باکری و زندگیاش روی پدرم اثر میگذارد و همین موضوع مقدمه ساخت فیلم «هیوا» میشود.
رسول ملاقلیپور فیلمسازی خودآموخته به شمار میرود، یعنی استاد و معلمی در فیلمسازی نداشته است!
پدرم برای آنکه بتواند فیلمنامه خوبی بنویسد، به سراغ کتابفروشیهای روبهروی دانشگاه تهران میرود و چند فیلمنامه چاپ شده از جمله آثار بیضایی را میگیرد تا براساس آن نحوه درست نگارش فیلمنامه را یاد بگیرد. در فیلمسازی نیز علاوه بر تجربههای عینی که در زمان مستندسازی به دست آورده بود، خیلی زیاد فیلم میدید. یادم هست که فیلم «ترمیناتور» را شاید بیش از 100 بار تماشا کرد و میخواست نحوه فیلمبرداری صحنههای اکشن و التهابآور را بهتر درک کند. برای همین وقتی فیلم میدید صحنههای اکشن را روی دور کند یا به اصطلاح سینماییها «اسلوموشن» نگاه میکرد. چندین بار این کار را تکرار میکرد تا محل استقرار دوربینها، زاویه دوربین، کاتها، میزانسن و هرچه باعث میشد تا اکشن فیلم از آب دربیاید را ببیند.
اکنون 10 سال از نبود ملاقلیپور در سینمای ایران میگذرد، با آنکه آثار این هنرمند فقید هنوز هم تأثیر خود را دارد، به عنوان یک فیلمساز، چقدر جای خالی ملاقلیپور را در سینما میبینید و این جای خالی آیا پر میشود؟
تنها برخی از فیلمسازان مؤلف هستند و پدر هم جزو همین دسته بود. وقتی یک فیلمساز مؤلف فوت میکند، جای خالی وی هیچوقت پر نمیشود، حتی اگر فیلمساز مؤلف دیگری مطرح شود، آن فیلمساز راه خودش و تأثیر خودش را بر سینما خواهد داشت. در جایی مطلبی به نقل از شهید مطهری خوانده بودم به این مضمون که اگر سنگی در ظرف آب بیفتد موج ایجاد میکند و هرچه این ظرف بزرگتر باشد، تأثیرش در زمان و مکان بیشتر میشود. رسول ملاقلیپور در طول حیاتش و فیلمسازیاش تلاش کرده بود تا ظرف خودش را بزرگتر کند. به نظرم اگر فیلمسازی میخواهد تأثیر خودش را در سینما بگذارد باید ظرفش را بزرگتر کند.
منبع: روزنامه جوان، شماره 5042، چهارشنبه 1395/12/11