روایتی از مقاومت 34 روزه تکاوران نیروی دریایی در خرمشهر
اختصاصی خاطره نگاری- از خرمشهر زیاد شنیده ایم؛ از مقاومت 34 روزه تا آزادسازی خرمشهر. ولی کمتر از حضور تکاوران نیروی دریایی در مقاومت خرمشهر چیزی به گوشمان خورده است. گرچه دلیل این کم گویی درباره آنها خیلی روشن نیست ولی به نظر نقش مهمی داشته اند که ژنرال وفیق السامرایی رئیس استخبارات رژیم بعثی درباره آنها اینگونه مینویسد: “ما زمانی توانستیم خرمشهر را اشغال کنیم که مقاومت آخرین تفنگداران دریایی ایران را شکستیم.” در این چند سطر سعی کرده ایم گوشه ای از حضور تکاوران نیروی دریای را در مقاومت 34 روزه خرمشهر روایت کنیم.
[irp]
از اشغال کنسولگری عراق تا حمله به ایران
از همان اولین روزهای پس از پیروزی انقلاب، کردستان شاهد تحرکات و درگیریهای مسلحانه ای بود که منجر به سقوط برخی پادگانهای و آغاز جنگهای درون شهری شد. شعار و بهانه آن اتفاقات دفاع از حقوق مردم کرد و خودمختاری بود. پس از کردستان نوبت به بقیه مناطق کشور رسید. گنبد و اهواز هم به وضعیت کردستان دچار شد. هرچند احزاب درخواست سیاسی داشتند ولی آنرا با توان نظامی ای که بدست آورده بودند مطرح میکردند. با وقوع این وضعیت در روزها و ماههای ابتدایی انقلاب و سابقه ای که فعالیت احزاب در این مناطق داشت، پشتیبانی عراق از آنها دور از ذهن نبود. در اهواز خلق عرب ادعای جدایی طلبی و پیوستن به اعراب عراق را داشتند. بمب گزاری و خرابکاری، مدتی بود که در خرمشهر برای مردم مزاحمت و اذیت زیادی ایجاد کرده بود. سرانجام جهت دفع این اتفاقات، در پاییز و زمستان 1358 با کمک پنهانی عده ای از تکاوران نیروی دریایی به کنسولگری و مدرسه عراقیها در خرمشهر حمله شد. با اسناد کشف شده از این دو مرکز مشخص شد که عراقیها مشغول توطئه چینی و خرابکاری در خرمشهر هستند.
اینگونه، تحرکات مشکوک عراق آغاز میشود و با مانوری که نیروی دریایی عراق چند ماه پیش از آغاز جنگ در شمال خلیج فارس برگزار میکند ادامه می یابد. ناخدا یکم هوشنگ صمدی، فرمانده وقت گردان یکم تکاوران دریایی درباره آن مانور و تحلیلشان در آن زمان اینگونه می گوید: “با رصد کامل و بررسیهای دقیق بر روی این مانور ما مطلع شدیم که قرار است علیه ایران جنگی آغاز شود. از همین رو ما نیز در فروردین ماه سال 1359 به همراه نیروی هوایی و نیروی زمین از تنگه هرمز تا خلیج فارس مانوری انجام دادیم و براساس همین مانور طرح جدیدی را برای عملکرد و سازماندهی نیروها به نیروی دریایی ابلاغ کردیم که در این ابلاغیه آنها به حالت آمادهباش درآمدند.” گرچه از نیمه دوم سال 58 برای نیروهای محلی، تجهیز و آمادگی حمله عراق به ایران روشن بود و گزارشاتش نیز به تهران ارسال میشد ولی فضای سیاسی آن روزها به مسئولین اجازه نداد که تدابیر لازم را بیاندیشند و نهایتا هم شهریور 1359 پیش بینی آنها محقق شد.
[irp]ایستگاه خرمشهر
طمع و امیدواری عراق به اهواز و خرمشهر، تصور عبور سریع از این شهر را در مسئولین عراقی تقویت کرده بود. 31 شهریور ارتش عراق با تجهیزات زرهی و سنگین به سمت شهر خرمشهر آمد. نیمه شب همین روز نیز گردان 600 نفره تکاوران بوشهر به فرماندهی هوشنگ صمدی به سمت خرمشهر حرکت کردند. میانگین سن نیروهای گردان، بین 27-28 سال بود. ساعت شش صبح اول مهر تکاوران نیروی دریایی از پل خرمشهر عبور کردند و وارد شهر شدند. صمدی نیروهایش را به گروههای 10 نفره تقسیم کرد تا برای جنگ، در سطح شهر پراکنده شوند. خرمشهر پر از نیروهای ستون پنجم دشمن بود؛ مدت زیادی از حضورشان نگذشته بود که آتش گلوله های ارتش عراق شروع شد. همان روز اول نیز یک جاسوس را که با ستون پنجم دشمن ارتباط داشت و در میان تکاوران بود شناسایی کردند. گردان تکاوران ساختمانی در ضلع جنوب شرقی مسجد جامع پیدا کردند و در آنجا مستقر شدند. پس از استقرار در شهر، باید به شناسایی نقاط استقرار دشمن، راههای نفوذش به خرمشهر و موانع طبیعی دفاع در برابر دشمن میپرداختند؛ چراکه توازنی بین استعداد نیروهای عراقی و ایرانی اصلا برقرار نبود و نیروهای ایرانی اصلا فرصت آزمون و خطا نداشتند. بر اساس برخی گزارشها استعداد رزمی دشمن در روز اول حمله سراسری به ایران ده هزار نیروی مسلح بود. که با توجه به کمبود امکانات و تعداد کم نیروهای مدافع شهر، استقرار تکاوران در موضعی ثابت و مستحکم امکانپذیر نبود و آنها سیاست دفاع متحرک، عدم موضع ثابت، را اتخاذ کردند تا بتوانند در برابر تجهیزات و پشتیبانی توپخانهای ارتش عراق قدرت مانور و عکس العمل داشته باشند.
روز دوم مهر ماه اوضاع شهر نگران کننده بود و عده ای از جوانان و مردم خرمشهر از تکاوران درخواست اسلحه برای دفاع از شهر میکنند. در وضعیت کمبود سلاح، از یک سو درخواست اسلحه از آبادان و بوشهر میکنند و از سوی دیگر شروع به دادن آموزش نظامی به نیروهای مردمی میکنند. تا بتوانند از همه نیروها در جهت دفاع از شهر بهره بگیرند. جنگ در گرفته بود و ارتش عراق از هیچ آتشی فروگذار نمیکرد. روز چهارم مهر خونبارترین روز برای گردان تکاوران از بدو ورد به خرمشهر بود. دشمن از جاده شملچه تا پل نو پیش آمده بود. تکاوران مستقر در پل نو جلو پیشروی سربازان عراقی را گرفتند و تا ساعت 11 شب دشمن را از شلمچه عقب رانده و حتی وارد خاک عراق کردند. پاسگاه مرزی ایران و عراق در منطقه شلمچه در اختیار تکاوران قرار گرفت و 21 نفر از نیروهای عراقی به اسارت درآمدند. اما 5 نفر از نیروهای تکاوران، در آن درگیریها به شهادت رسیدند.
یک روز بعد ارتش عراق با نیروی تازه نفس و آتش سنگین جهت جبران شکست دیروز به میدان آمد و آنها را ناچار به عقب نشینی تا یک کیلومتری پل نو کرد. با همه این احوال تکاوران اجازه ندادند نیروهای عراقی از پل نو جلوتر بیایند و در همان جا آنها را زمین گیر کردند. با وجود توان بالای نظامی ارتش عراق، ولی تکاوران این برتری را داشتند که با تاریک شدن هوا نیروهای عراقی از ترس کمین آنها عملیاتی انجام نمیدادند.
علاوه بر جنگ نظامی، تکاوران درگیر جنگ روانی و اطلاعاتی دشمن در شهر نیز بودند. بر اثر جنگ اغلب مردم غیر نظامی خانه های خود را با وسایلش رها کرده و از شهر رفته بودند. در آن شرایط برخی هم سوء استفاده کرده و اموال مردم را غارت میکردند. در شهر شایع کرده بودند که اینها کار تکاوران نیروی دریایی است. در این اوضاع و احوال صمدی به شدت از این شایعه و تخریب ناراحت میشود و به نیروهای اطلاعاتیش دستور میدهد آنها را شناسایی کنند. با تله ای که کار گذاشته میشود دزدان به دام میافتند و دو جوانی که اموال مردم را میدزدیدند به سزای اعمالشان میرسند. فردای همان روز شایعه دیگری بر علیه فرمانده تکاوران در شهر شنیده میشود. گفته میشود تکاوری به نام هوشنگ فرشهای نفیس خانه ها را سرقت میکند. با شناسایی آن دزد نیز توطئه دیگر ستون پنجم دشمن از کار می افتد.
عبور از پل نو و ورود به خرمشهر
از روز ششم و هفتم مهر فشار عراقیها برای ورود به شهر بیشتر شد. باتوجه به ضعف امکانات نیروهای ایرانی در تهیه آتش توپخانه و پشتیبانی، مقاومتشان در برابر عبور نیروهای عراقی از پل نو جواب نداد و سربازان دشمن وارد شهر خرمشهر شدند. با ورود ارتش عراق به خرمشهر، مردم این شهر بیش از چند روز گذشته رودروی خطر قرار گرفتند. باید همه نیروهای مردمی و سپاهی و ارتشی تمام توانشان را برای دفاع از شهر میگذاشتند. بیدلیل نبود که بین مردم و تکاورها در خرمشهر رابطه عاطفی برقرار شد. بطوریکه صمدی درباره کمک مردم به تکاوران اینگونه میگوید: “ما زمانی که از بوشهر به خرمشهر می آمدیم برای هر واحد یک آشپزخانه صحرایی داشتیم اما یک بار هم از آشپزخانه هایمان استفاده نکردیم و مردم در تمام طول مدتی که ما در این شهر بودیم ما را از همه نظر پشتیبانی میکردند.” زنان خرمشهر در مسجد جامع برای رزمندگانی که در جبهه بودند غذا میپختند. غذا در خرمشهر آنقدر زیاد بود که تکاورها به شوخی به هم میگفتند “مواظب باشید چاق نشوید. کالری اش بالاست.” هرچند هر روز از تعداد تکاوران کم میشد ولی همین پشتوانه و دلگرمی ای که مردم به آنها میدادند، تکاوران را ملزم به مقاومت میکرد.
عراق با همه توان و از محورهای مختلف فشار می آورد و مدام آتش توپخانه اش بر فراز شهر خرمشهر شعله ور بود. در این بین گروههای ده نفره تکاوران و رزمندگان مردمی و سپاهی در پشت بام خانه ها و کوچه ها با آرپی جی 7 در کمین تانکهای عراق بودند و آنها را شکار میکردند. یکی از روزهای مهر، صمدی مشاهده کرد که عراق با سیصد تانک به سمت خرمشهر در حال حرکت است. اگر اجازه ورود به شهر پیدا میکردند، سقوط خرمشهر حتمی بود. لذا با اطلاعی که به ستاد عملیات آبادان دادند نیروی هوایی 5 فروند فانتوم اعزام کرد و در ظرف چند ساعت آن حمله عراق را درهم شکست و خطر موقتا رفع شد. اما روز بعد، نهم مهر، نیروی زرهی و پیاده عراق نه تنها توانست از پل نو عبور کند و وارد شهر شود، بلکه به محلات و مناطق مختلف شهر هم رسید. از جمله به راه آهن رسید و از آن هم گذر کرد. در شرایطی که آتش توپخانه و پشتیبانی عراق مدام بر مواضع تکاوران آتش میریخت و آنها هم تنها حسرت پاسخگویی را میخوردند این پیشرویها طبیعی بود. تنها راه مقابله برای تکاوران، جنگ چریکی و شکار تانکهای دشمن بود. پس از آموزشهای لازم به نیروهای مردمی، در قالب گروههای دو سه نفره وارد جمع تکاوران شدند و گروههای شکار تانک را تشکیل دادند. همین نیروهای مردمی توانستند ضربات موثری بر دشمن وارد کنند. از سراسر ایران نیروهای مردمی داوطلب زیادی به خرمشهر اعزام میشد ولی توان و تجهیزات نظامی آنها در حد برنو و ام 1 بود که جواب وضعیت خرمشهر را نمیداد. یکی از همین گروههای مردمی، گروه 80 نفره فدائیان اسلام به فرماندهی سید مجتبی هاشمی بود که وارد خرمشهر شدند.
تکاوران ارتش با نیروهای سپاه خرمشهر نیز همکاری داشتند. پیشنهاد شد در عملیاتی به مواضع عراق در بالای سد عرایض و پشت پل نو حمله شود تا آنها مقداری عقب نشینی کنند. با هماهنگیهایی که صمدی با جهان آرا داشت مواضع و موقعیت آنها را برایشان تشریح کرد. سرانجام شب 13 مهر عملیات آغاز شد. در این حمله ارتش عراق تلفات زیادی داد و از ترس منطقه را خالی کرد و 4 کیلومتر عقب نشست. فردای آن روز سید مجتبی به مقر قبلی دشمن رفت و دو تریلی غنیمت جنگی با خودش آورد. در قحطی امکانات خرمشهر این مقدار تجهیزات خیلی با ارزش بود. ارتش عراق به تلافی روز گذشته، خرمشهر را از زمین و هوا گلوله باران کرد که منجر به کشته شدن 4 نفر از تکاوران شد. علیرغم همه این رشادتها، ارتش عراق از سه محور بر خرمشهر فشار وارد میکرد. سرانجام دشمن مقاومت تکاوران و نیروهای مردمی را در جاده خرمشهر به شلمچه و به خصوص پل نو شکست و وارد دروازه شهر شد. ارتش عراق تا مسجد نو پیشروی کرد. در کنار تجهیزات زرهی سنگینی که ارتش عراق داشت، نیروهای رزمی اش نیز هر 24 یا 48 ساعت با نیروهای تازه نفس جایگزین میشدند. این درحالی بود که بارها نیروهای تکاور از ستاد عملیات جنوب تقاضای نیروی تازه نفس کرده بودند ولی خبری نشد.
هرچه ماه مهر به روزهای پایانی اش نزدیک میشد، ارتش عراق نیز بیشتر در سطح شهر جولان میداد و پراکنده میشد. از روز 18 مهر نیروهای عراقی، دیگر در نقاط مختلف شهر پراکنده شدند. 19 مهر بر روی رودخانه کارون پل زدند و به تلمبه خانه مارد رسیدند و موفق شدند تا 5/2 کیلومتری سهراهی آبادان پیشروی نمایند. ارتش عراق جاده اهواز به آبادان را نیز اشغال کرد و شمار زیادی از افراد غیر نظامی اسیر شدند. با توجه به تسلط نسبی که ارتش عراق بر خرمشهر پیدا کرد انتظار داشت هرچه زودتر خرمشهر تسلیم شود؛ بیستم مهر فشار زیادی وارد نمود تا شهر را به تصرف کامل درآورد ولی با مقاومت تکاوران و نیروهای مردمی موفق به تحقق این هدف نشد.
[irp]مقاومت کامل در برابر پیشروی
با وجود اینکه خرمشهر حدود سه هفته شب و روز زیر آتش دشمن بود و خانه های مردم ویران میشد، ولی در برخی خانه ها هنوز مردم ساکن بودند و شهر را ترک نمیکردند. در یکی دو هفته اول جنگ عراقیها شب از ترس شبیخون نیروهای ایرانی شهر را ترک میکردند ولی از اواخر مهر دیگر شبها هم در شهر میماندند. پیشروی ارتش عراق ادامه داشت و هر روز مناطق مختلفی از خرمشهر را تصرف میکرد. خرمشهر کم کم خلوت میشد. شمار زیادی از نیروهای مردمی و تکاوران، شهید و مجروح شده و شهر را ترک کرده بودند. عده ای هم چون مقاومت را بی فایده میدیدند از صحنه گریختند. بیست و چند روز مقاومت بدون حتی یک روز توقف، توانها را به شدت کاهش داده بود. جنگ به محلات و خیابانهای شهر رسید. با تسلطی که عراقیها بر شهر پیدا کردند امکان ورود تجهیزات نظامی و غذایی هم نبود. تکاوران از خرما و نان باقیمانده استفاده میکردند. در آن شرایط، دوم آبان نامه ای به دست ناخدا صمدی رسید که خبر از اعزام نیروهای تازه نفس به خرمشهر داشت و از آنها خواسته بود که به مقاومت ادامه دهند. اما فردای آن روز سرهنگ حسنی سعدی، فرمانده ستاد عملیات جنوب، از پشت بیسیم از صمدی خواست که عقب نشینی کند. یک ماه مقاومت در برابر اشغال شهر و دیدن چند صد شهید و مجروح برای حفظ خرمشهر، امکان اجرای دستور را دشوار کرده بود. از گردان ششصد نفره تکاوران تنها حدود دویست نفر باقی بود. همه نیروها به خرمشهر انس گرفته بودند. صمدی نیروهای مدافع شهر را در مسجد جامع جمع کرد تا بگوید دستور عقب نشینی صادر شده. ولی کسی نمیپذیرفت. نهایتا مجبور شد در حضور همگان دوباره با سرهنگ حسنی سعدی تماس بگیرد تا خود سرهنگ مستقیم با نیروها صحبت کند. “من از شما خواهش میکنم بهشان توضیح بدهید ما نظامی هستیم. تا حالا دستور مقاومت بود، الآن باید عقب نشینی بکنیم.”
نویسنده: محمد علی زمانیان
منبع: برگرفته از کتاب تکاوران نیروی دریایی در خرمشهر، سید قاسم یاحسینی، انتشارات سوره مهر