روایت اشپیگل از نقشه های عجیب هیتلر و استالین؛ از گاوهای غول پیکر تا ارتش میمون ها!

بیشتر شبیه داستان‌های علمی–تخیلی است؛ چیزی مانند «فرانکشتاین» یا «گولِم»؛ موجوداتی غیرطبیعی که در دل انسان‌ها وحشت خلق می‌کنند و اگر نیرویشان را در اختیار یک فرمانروای زشت‌خو و تبهکار بگذارند، روزگار بشریت سیاه می‌شود. همه ما فیلم‌هایی را با چنین محتوایی دیده یا داستان‌هایی را خوانده‌ایم. با این حال، شاید باورش سخت باشد که بپذیریم در دنیای واقعی هم، برخی از حاکمان جاه‌طلب، به دنبال خلق چنین موجوداتی بوده‌اند؛ یکی برای کسب قدرت و دیگری برای به رخ کشیدن شکوه و عظمت! انگار داستان دیکتاتورهای خونریز عالم، بدون چنین حاشیه‌هایی معنا پیدا نمی‌کند. آن ها به دنبال قدرتی بی‌نهایت هستند؛ چیزی که با آن احساس جاودانگی کنند. چنگیزخان مغول در بحبوحه جنگ و کشتار در ایران، حکیمی چینی را احضار کرد تا از او درباره روش جاودانه شدن بپرسد؛ اکسیری که امپراتور خونخوار را برای قرن‌ها بر جان بشریت مستولی کند! در دوران معاصر هم، دیکتاتورها فقط رنگ و قیافه عوض کرده‌اند؛ کافی است سری به پرونده‌های کمتر خوانده شده زندگی آن ها بزنید تا چشمانتان از حیرت، گشاد شود و آب در گلویتان بخشکد و تازه بفهمید استالین در سودای ایجاد ارتشی میمون نما بود و هیتلر، می‌خواست با احیای گاوهای غول‌پیکر، برتری نژاد ژرمن را به رخ جهانیان بکشد!

استالین به دنبال «سزار»!

داستان ارتش میمون‌های استالین به تحقیقاتی باز می‌گردد که در سال 1927، توسط زیست‌شناسی به نام ایوانف آغاز شد. او می‌خواست از جفت‌گیری حیوانات مختلف، موجودات جدیدی به وجود بیاورد. آزمایش‌های او، در ابتدای کار، پژوهش‌های بلندپروازانه‌ای تلقی می‌شد که احتمالاً حاصلی در پی نداشت. اما ایوانف ول کن ماجرا نبود و همین سماجت، نظر استالین، دیکتاتور شوروی را که به تازگی دوستانش را به مسلخ فرستاده بود، جلب کرد. ایوانف مدتی را در گینه کوناکری و در آزمایشگاهی محرمانه، با هزینه دولت شوروی، مشغول کار شد؛ اما سفارشی که به او دادند، دایره محدودی از موجودات زنده را در بر می‌گرفت؛ انسان‌ها و میمون‌ها! تابستان سال 1928، ایوانف و همکارانش در سوچی، شهری بر کرانه دریای سیاه، کار جنون‌آمیز ترکیب ژنتیکی انسان و شامپانزه را آغاز کردند. ایوانف اسپرم شامپانزه را با تخمک انسان ترکیب می‌کرد و حاصل را مدتی در لوله آزمایش نگه می‌داشت تا آماده قرار گرفتن در رحم میزبان شود. هدف، به وجود آوردن موجودی با قدرت میمون و اندیشه انسان بود؛ دقیقاً مانند «سزار» در فیلم سیاره میمون‌ها! استالین از این نمونه، تعدادی در حد و اندازه یک لشکر می‌خواست تا به جان دشمنان داخلی و خارجی‌اش بیندازد؛ اما واقعاً این کار شدنی نبود. دولت شوروی دایم به ایوانف برای رسیدن به نتیجه فشار می‌آورد و او در‌به‌در، دنبال راهی برای خروج از این بن‌بست می‌گشت؛ حتی تصمیم گرفت از رحم شامپانزه‌ها استفاده کند؛ اما کار به نتیجه مطلوب نرسید. استالین، خشمگین از نافرجام بودن تلاش‌هایش برای داشتن ارتش میمون‌ها، دستور داد ایوانف را در فهرست سیاه افراد مخالف رژیم کمونیستی قرار دهند. او در سال 1930 به یک گولاگ فرستاده شد تا یاد بگیرد وقتی استالین ارتش میمون‌ها می‌خواهد، باید درست شود!

اَبَرگاوهای مورد علاقه هیتلر

هنگامی که در شرق اروپا، استالین در سودای ساختن ارتش میمون‌ها بود، در غرب، نازی‌ها قدرت را در آلمان به دست گرفتند. در این بین، هرمان گورینگ در میان متون تاریخی، موجودی عجیب و غریب را کشف کرد؛ گاوهای افسانه‌ای و بسیار عظیم‌الجثه ژرمنی را که حتی ژولیوس سزار از آن ها واهمه داشت. بنیان گذار سازمان گشتاپو و فرمانده نیروی هوایی آلمان نازی، آرزو داشت که اَبَرگاوهای آلمانی را دوباره زنده کند؛ موجوداتی که قرن‌ها قبل، نسلشان به دلیل شکارهای بی رویه، منقرض شده بود. هیتلر از این رفتارهای دیوانه‌وار، لذت می‌برد. در سال 1936، سه سال قبل از جنگ جهانی دوم، منطقه‌ای به عنوان «شکارگاه رایش» در نظر گرفته شد. گورینگ مأموریت احیای گاوها را به دو برادر به نام‌های لوتز و هاینتز هِک سپرد. برادران هِک هر چه نژاد گاو بزرگ در دنیا بود را در شکارگاه جمع کردند و زادآوری شروع شد. در سال 1939، گاوهای عظیم‌الجثه، آماده تقدیم به هیتلر بودند. با این حال، قد و وزن گاوها خیلی قابل توجه به نظر نمی‌رسید؛ آن ها حدود یک تُن وزن داشتند و قدشان از یک متر و 70 سانتی‌متر فراتر نمی‌رفت؛ اما یک ویژگی مهم در آن ها وجود داشت که باعث می‌شد گورینگ از دیدن گاوها خوشش بیاید؛ آن ها به شدت مهاجم و تندخو بودند و با کوچک ترین تحریکی، به افراد و دیگر حیوانات حمله‌ور می‌شدند. با این حال، اَبَرگاوهای هیتلر، پس از جنگ جهانی دوم، دوام پیدا نکردند؛ روستاییان وحشت‌زده که از حملات آن ها به ستوه آمده بودند، شکار آن ها را پس از فروپاشی رایش آغاز کردند و گاوهای نژاد هِک، یکی یکی، سلاخی شدند و سر از شکم روستاییان درآوردند!

منبع: گزارش‌های اشپیگل، به نقل از سایت تاریخ ایرانی

تاریخ درج مطلب: پنجشنبه، ۱۷ مرداد، ۱۳۹۸ ۴:۲۴ ب.ظ

دسته بندی: خاطرات سیاسی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *