روایت سیدهادی خسروشاهی از ناگفته های برادر علی امینی از کودتای 28 مرداد؛ برادرم نقش واسطه کودتا بود!

استاد فرهیخته آیت الله سید هادی خسروشاهی، در دوران سفارت ایران در واتیکان و استقرار در شهر رم، با مرحوم ابوالقاسم امینی کفیل سابق وزارت دربار، ارتباطی نزدیک و صمیمی یافت و طبق معمول، پاره ای خاطرات و نکات مهم را درباره نهضت ملی از زبان وی ثبت و ضبط کرد. از جمله این موارد، نکاتی است که امینی درباره مخاطبان پخش پول از سوی سازمان سیا در ایران بیان داشته که یکی از آنان، شخص ِ دکتر علی امینی برادر ابوالقاسم امینی است!
این روزها که در پی انتشار اسناد سازمان سیا، بحث و گفتوگو درباره عومال کودتای 28 مرداد بالا گرفته است. استاد خسروشاهی به واسطه ارتباط با برادر علی امینی با وی گفتگوهایی پیرامون نقش برادرش در کودتا داشته که در این مصاحبه برای ما نکات جالب و خواندنی ای را از آن گفت و شنودها روایت میکند.

به نظر جنابعالی در کنار استعمارگران خارجی، نقش برخی عوامل داخلی در ایجاد زمینه و پیدایش کودتای 28 مرداد چه بود؟

بسم الله الرحمن الرحیم. بد نیست در آغاز، پاسخ شما را با خاطرهای بدهم. قبل از رفتن بنده به واتیکان در سال1360، آقای ابوالقاسم امینی مسئولیت اداره مرکز فرهنگی- اسلامی ایتالیا را- که خودشان در رم تأسیس کرده بودند- به عهده داشتند. بنده در سال 1352 با ایشان آشنا شده بودم. در آن موقع از کنفرانس اندیشه اسلامی که در الجزایر برگزار شده بود، همراه با مرحوم دکتر سیدجعفر شهیدی برمیگشتیم و یک روز را در رم اقامت و از این مرکز دیدن کردیم.
آقای امینی در دوره دکتر مصدق، کفیل وزارت دربار بود، منتها چون درباره فرار شاه و بازگشت او بعد از کودتا به ایران، اظهار نظری خلاف میل رژیم کرده بود، ایشان را به رم تبعید کرده بودند و ایشان در همان جا اقامت و مرکز اسلامی را تأسیس کرده بود.
به هر حال وقتی بنده در رم مستقر شدم، به فکر تأسیس مرکز فرهنگی -اسلامی اروپا در رم افتادم. قرار بود این مرکز در سطح اروپا، به فعالیتهای فرهنگیـ اسلامی بپردازد و از آنجا که عده زیادی از برادران مسلمان عرب و حدود 15هزار ایرانی در ایتالیا زندگی می‌‌کردند، آنها از فعالیتهای این مرکز استقبال زیادی کردند.

این فعالیتها شامل چه مواردی میشد؟

تبادلات فرهنگی از قبیل نشر کتب و مجلات به زبانهای زنده دنیا و توزیع آنها در سطح جهان. به این ترتیب ارتباط وسیعی با مسلمانان جهان، مخصوصاً رهبری حرکتهای اسلامی معاصر به وجود آمد.

آیا فعالیتهای این مرکز با فعالیتهای مرکز فرهنگیـ اسلامی که مسئول آن آقای ابوالقاسم امینی بود، شباهتی داشت؟

دستکم از نظر اسم که شباهت داشت، به طوری که گاهی اداره پست ایتالیا، بستههایی را که برای ما میآمد به آنها تحویل میداد! و بعد که آنها تشخیص میدادند که بسته مال آنها نیست، برای ما میآوردند. یادم هست در محرم سال62، آقای امینی بسته باز شدهای را همراه یادداشت عذرخواهی برای من فرستاد و خواست یک نسخه از نشریهای را که برای ما ارسال شده بود، برای کتابخانه مرکز اسلامی نگه دارد.

با خود ایشان هم همکاری و ملاقاتی داشتید؟

بله، اتفاقاً چند روز بعد، خود آقای امینی به سفارت آمدند و درباره موضوعاتی مثل فعال شدن مرکز ایشان و ساخت مسجد در رم صحبت کردیم. من هم چکیدهای از گفتوگوهایی را که با پاپ ژان پل دوم داشتم، برای ایشان نقل کردم.

موضوع گفت‌وگوی شما با پاپ چه بود؟

دست راستیها و فاشیستهای ایتالیا در راه ساخت مسجد، برای مسلمانان مشکلات و موانع به اصطلاح قانونی ایجاد کرده بودند و بنده در این باره با ایشان گفتوگو کردم و ایشان هم قول همکاری دادند. آقای امینی از این بابت اظهار خوشوقتی کرد و گفت متأسفانه سفرای کشورهای اسلامی مقیم واتیکان، تا به حال در این مورد اقدام جدی نکردهاند. بنده که از سابقه اظهار نظر ایشان در کودتای28 مرداد و پیامدهای بعدی آن اطلاع داشتم، طبیعتاً به دلیل علاقه به مباحث تاریخی، مسیر صحبت را به این موضوع کشاندم.

که بحث این گفت‌وگوی ما نیز هست. کلیت صحبت‌های جنابعالی با ایشان حول و حوش چه مباحثی بود؟

بنده در مورد مصاحبه ایشان علیه شاه و بعد هم دستگیری و زندانی شدن و تبعید ایشان به رم صحبت کردم اما متوجه شدم که ایشان از سیاست – به مفهوم مصطلح آن- بیزار است، چون در پاسخ به کنجکاوی من گفت سعی میکند حوادث دردناک سیاسی را فراموش کند! معتقد بود گذشت زمان و کبر سن، خوشبختانه باعث شده که ایشان تا حد زیادی گذشته را فراموش کند و دارد سعی میکند باقی را هم به فراموشی بسپارد!

قبل از پرداختن به خاطرات سیاسی آقای امینی، خوب است که اشاره کنید او از سال 32 تا 60 – که جنابعالی به واتیکان رفتید- چه اقداماتی را در جهت رفاه ایرانیان مسلمان و تبلیغ دینی انجام داده بود؟

ایشان میگفت وقتی به رم آمدم، دیدم مسلمانان مسجد و مقبره ندارند و تصمیم گرفتم دستکم این دو مشکل را حل کنم… در مورد گورستان توانسته بود زمین و مجوزهای لازم را بگیرد اما در مورد مسجد، با تمام تلاشهایی که کرده بود، موفق نشده و مشکلات و موانع اداری عجیب و غریبی را بر سر راهش ایجاد کرده بودند.
گفتوگوی من با پاپ این امیدواری را در ایشان ایجاد کرده بود که سرانجام بتوانیم برای مسلمانان مسجدی بسازیم.

ظاهراً ایشان برادر دکتر علی امینی ِمعروف بود، اینطور نیست؟

بله، برادر ایشان بود.

پس باید اطلاعات جالبی درباره وقایع سیاسی به ویژه کودتای 28 مرداد می‌داشت؟

همین طور است، به همین دلیل هم من دست از اصرار برنداشتم و گفتم: «بیزار بودن شما از سیاست را هم درک میکنم و هم به عقیده شما احترام میگذارم ولی بیزاری از سیاست منافاتی با بیان حقایق تاریخی و ثبت دقیق آنها در تاریخ ندارد. شما به هر حال در آن رویداد مهم خطیر وزیر دربار بودید، با دکتر مصدق هم که قوم و خویش بودید. بعد از فرار شاه هم مصاحبه مهمی علیه او انجام دادید و به همین دلیل هم بعد از کودتا و بازگشت شاه، دستگیر و زندانی و برای همیشه به رم تبعید شدید»…

چرا به رم تبعید شده بود؟

چون موقعی که شاه از ایران فرار کرد، به رم رفت و چند ساعتی که در آنجا بود، خیلی تحویلش نگرفتند و به او خوش نگذشت! بنابراین شاید خواسته بود به این ترتیب از آقای امینی انتقام بگیرد، چون آقای امینی میگفت اگر به خودش بود، ترجیح میداد به سوئیس برود. از ایشان خواستم درباره نقش دکتر علی امینی در کودتا برایم بگوید.

خود جنابعالی به عنوان یک کارشناس و پژوهشگر تاریخی، چه کسانی را در فراهم آوردن زمینه‌های مناسب برای وقوع این کودتا مؤثر می‌دانید؟

بنده خود آقای مصدق را، بیش از هر کس مؤثر میدانم!

چرا؟

چون ایشان بود که با عملکردهای انحصارطلبانه خود زمینه وقوع کودتا را فراهم آورد.

منظورتان از عملکردهای انحصارطلبانه چیست؟

در دوره این حضرات، افراد، گروهها، جریانها و حرکتهای اسلامی که اساساً موجب پیروزی نهضتملی و کوتاه کردن دست بیگانگان از این کشور شده بودند، یکی یکی متهم، سرکوب و منزوی شدند. بدیهی است وقتی یک حرکت اجتماعی پشتوانههای مردمی خود را از دست بدهد، دیگر نمیتواند امیدی به پیروزی داشته باشد. این آقایان ملیگرای بلاتشبیه دموکرات، ابتدا شهید نواب صفوی و فدائیان اسلام را- که حقیقتاً با اعدام رزمآرا راه را برای پیروزی نهضت ملی نفت باز کرده بودند- دستگیر و زندانی کردند. مرحوم نواب را به جرم به پیروزی رساندن نهضت و به قدرت رساندن آنها، 20 ماه در حبس نگه داشتند و به این هم بسنده نکردند و کار را به متهم کردن مرحوم آیتالله کاشانی کشاندند که بیحضور ایشان، اصلاً حرکتی آغاز نمیشد و در واقع نقش اصلی را در مردمی کردن نهضت به عهده داشتند. این حضرات ابتدا ایشان را متهم و خانهنشین کردند و بعد هم با کسب اختیارات تام، استبداد سیاسی دموکراتیک! خود را مستقر کردند. وضعیت به حدی نابسامان شد که حتی اگر مصدق به یادداشت تاریخ 27 مرداد آیتالله کاشانی هم اهمیت میداد و نمینوشت که به پشتیبانی مردم مستحضر! است، باز هم کودتا رخ میداد زیرا زمینههای اجتماعیـ سیاسی آن، با بیتدبیری آقایان کاملاً فراهم شده بود.

واکنش آقای امینی در برابر این تحلیل شما چه بود؟

ایشان خیلی مؤدبانه گفت: «شما ماشاءالله جوان هستید و سر پرشوری دارید ولی بنده سالهای سال است که از این جور عوالم عبور کردهام. قلبم هم با باتری کار میکند و اصلاً به خودم نمیبینم که مثل شما مسائل تاریخی را تجزیه و تحلیل کنم یا درباره آنها کتاب بنویسم. این کار به عهده کسانی است که هم حوصله و انگیزه و هم توان این کار را دارند. من هیچ یک از اینها را ندارم».

با توجه به روحیه‌ای که از شما سراغ داریم، قطعاً ناامید که نشدید!

گفتم بنده از شما توقع ندارم بنشینید و خاطرات کل دوران مسئولیت و وزارت و بعد هم تبعید 30 ساله خود را بنویسید اما این توقع را دارم که در یک گفتوگوی دوستانه، اصل ماجرای دخالت اخویتان آقای دکتر علی امینی را در کودتای 28 مرداد بفرمایید و به بنده هم اجازه بدهید که در جایی و به مناسبتی عیناً نقل کنم. گرچه این یک حق شخصی نیست و مبحثی تاریخی است ولی بنده اخلاقاً خود را موظف میدانم پیشاپیش اجازه نقل آن را از شما بگیرم.

بالاخره اجازه داد؟

عرض میکنم. گفتم میخواهم بدانم آیا آنچه از قول شما در سال 1340 در مورد نقش اخوی در کودتای 28 مرداد نقل شده، صحت دارد یا ندارد و آیا بنده اجازه دارم نامه تاریخی آن زمان شما را که دیگر به یاد کسی نمانده چاپ کنم؟

پس بالاخره آنچه را که قصد داشتید بشنوید، از زبان ایشان شنیدید؟

بله. ایشان گفت: «تصدق شما که این قدر امانتدار هستید و حالا هم دارید از من اجازه میگیرید. مشرب سیاسی بنده و اخوی هرگز با یکدیگر همخوانی نداشته. متأسفانه ایشان واسطه این امر (کودتا) بود و حالا هم دارد یکسری فعالیتهایی میکند که به نظر بنده کاملاً بیفایده است. اخیراً هم به او تلفن زدم و گفتم همان کارهایی که در گذشته کردید برای هفت پشت خاندان امینی کافی است و شما را به خدا سر پیری دست از این غوغاها بردارید!»

پاسخ دکتر امینی چه بود؟

گفته بود خودم هم میدانم دوران این جور کارها گذشته و اوضاع به کلی برگشته و این کارها را فقط برای سرگرمی و مشغولیت انجام میدهم و در واقع یک جور دلخوشکنک است!

بالاخره این نامه به دست شما رسید؟

ایشان قول داد نسخهای از نامه ژوئن 1961 خود را که برای روزنامه باختر امروز چاپ خارج فرستاده بود، برایم بفرستد. البته من خودم قبلاً نسخهای از آن را داشتم! به هر حال پس از آن درباره تأسیس مسجد رم صحبت کردیم و ایشان بسیار از اینکه موانع داشتند برطرف میشدند، اظهار مسرت و خوشی میکرد. بعد هم گزارش مشروحی درباره اقدامات انجام شده برای تأسیس مسجد را برای من فرستاد.

محتوای نامه ایشان به روزنامه باختر چه بود؟

نامه طولانی است و به نظر بنده خلاصه شده آن، مقصود را میرساند. در این نامه نقش واسطه دکتر علی امینی و پولی که امریکا به او برای اجرای کودتا پرداخته بود، به وضوح آمده است. نکته بسیار مهم در این نامه این است که ادعاهای دشمنان روحانیت در مورد پرداخت پول به آنها را کلاً تکذیب و ضمناً اثبات میکند که برخلاف ادعای بعضی از مورخین ملیگرا و گردانندگان رادیوها و شبکههای خارجی، اتفاقاً این پول را امثال ژنرال زاهدی و دکتر علی امینی و مزدوران امریکا دریافت کردهاند.

ادعا می‌شد کودتاچیان 10 ‌هزار دلار به آیت‌الله کاشانی پرداخته‌اند. آیا در این مورد هم از ایشان سؤال کردید؟

بله، با اینکه هیچ علاقهای به ادامه بحث نداشت ولی چون این نکته دغدغه ذهنی من بود، از ایشان پرسیدم آیا شما در این زمینه اطلاعی دارید؟ و ایشان پاسخ داد «من در جریان پخش پول بین افراد مختلف نیستم و فقط کلیاتی را میدانم اما با توجه به سوابق پاک و پاکیزه و مناعت طبع فوقالعاده بالای آیتالله کاشانی، میتوانم این ادعا را قاطعانه رد کنم. مضاف بر اینکه ایشان اگر اهل مادیات بود، میتوانست به راحتی از طریق وجوهات دینی و مریدان فراوان خود در بازار، آن را تأمین کند و نیازی به دریافت این پولهای مشکوک نداشت. در زندگی آیتالله کاشانی از ابتدا تا پایان عمر کوچکترین لکه سیاهی دیده نمیشود. به باور من این هم یکی از شایعاتی بود که برای تخریب شخصیت این مرد بزرگ پخش کردند و متأسفانه در آخر عمر، ایشان را منزوی و دلشکسته کردند. آیتالله کاشانی در اقدامات بعدی خود نشان داد قاطعانه مخالف تسلط مجدد انگلیس و امریکاست. حتی ایشان به اخوی بنده گفته بودند برای اینکه آبرو و حیثیت خاندان امینی حفظ شود، وزارت را کنار بگذارد اما اخوی که شیفته قدرت بود به این نصیحت مشفقانه گوش نداد. شخص بنده معتقدم آیتالله کاشانی از همه این اتهامات مبرا هستند و این تهمتها به ایشان نمیچسبد!»

از نامه ایشان به روزنامه باختر می‌گفتید…

بله، من اصل نامه را عیناً در اینجا نقل میکنم تا نقش افرادی که به این مملکت و حرکت عظیم مردم در نهضتملی نفت خیانت کردند، کاملاً مشخص شود. این نامه دقیقاً نقش خائنانه دکتر علی امینی را در کودتای 28 مرداد 32 نشان میدهد:
«هیئت محترم تحریریه روزنامه باختر امروز
شماره ششم روزنامه شما، متأسفانه به دستم رسید. میگویم متأسفانه؛ زیرا مرا وادار کرد با تمام نفرتی که نسبت به سیاست دارم، چند کلمهای نوشته و خاطرات تلخ گذشته را یاد کنم. من هم مثل شما جوان بودم، حرارت داشتم و به دنبال ایدهآل خدمت به کشور بودم. در جلسهای که با کافتارادزه، در سفارت شوروی همراه با عباس مسعودی و مجید موقر و دیگران داشتم و رفع اختلافات میکردیم، به شهادت آنان، نتوانستم از گریه خودداری کنم. در منزل شهاب خسروانی که گفتوگویی درباره اختلافات نفت با انگلیسها داشتم، حالم بههم خورد که بیچاره شهاب، بسیار نگران شد و همه جا این بحث وطنپرستی را در میان میگذارد. خلاصه، من هم مثل شماها جوان بودم و به دنبال ایدهآل، صدمات زیاد بردم تا آنجا که وقتی به مقامات بالاتر رسیدم، فهمیدم سیاستی که به دست خود ما نیست و با میل و هوا و هوس و نظرهای بیگانه اداره میشود، ارزش صدمه و عذاب ندارد. فعلاً در گوشهای، مرغداری را بر کرسیهای عالیه کشور ترجیح میدهم و با دو گاو که یکی را امیر و دیگری را وزیر نام نهادهام، در تبعیدگاه غربتساخته و به تربیت پسرهای خود مشغولم و به یاد جدم، امینالدوله و صدراعظم که نوشته است وقتی به مدینه رسیدم متوجه شدم که کفشداری این آستان بر صدارت ایران رجحان دارد… من نیز با بد و خوب روزگار ساخته و دیگر یادی از سیاستهای عالیه! کشور نمیکنم. در این صورت بسیار متأسف هستم که خواندن مقاله «و این مرد نمیخواهد با فساد مبارزه کند…» مرا مجبور ساخت برای رفع سوءتفاهم، این چند سطر را برای شما بنویسم. من به شهادت دوستان و آشنایان که با هم در سیاست همکاری داشتیم، هیچ وقت با برادرم، دکتر امینی، در یک راه نبودیم. او در طریق سیاست، نظرهای دیگری دارد و من راه دیگری پیمودهام، بنابراین، هرگز مدافع سیاست او نیستم ولی آنچه میخواهم توضیح دهم مربوط به این قسمت از مقاله است که مینویسد او وزیر دارایی کابینه زاهدی بود که پس از برکناری مصدق قدرت را به دست گرفت. همین کابینه، عاقد قرارداد نفت بود و 5 میلیون دلار از کنسرسیوم به عنوان دستمزد دریافت داشت. نخست وزیر کابینه بعد رسماً طی نامهای که در پارلمان ایران نیز خوانده شد، ادعا کرد که تنها 2 میلیون دلار از این پول به عنوان دستمزد به امینی پرداخت شده است!… برای روشن شدن مطلب، من باید یکی از اسرار عالیه دولتی را فاش کنم! زیرا اگر غیر از این باشد، متأسفانه سری را به گور بردهام که دور از انصاف و جوانمردی است.
وقتی در دربار بودم یکی از دوستان که نامش را نمیبرم و فعلاً در اروپاست، حامل پیامی از یکی از سفرای دول بیگانه بود و نزد من آمد. باید عرض کنم که این شخص، منظوری جز در میان گذاردن مطالب از لحاظ روابط دوستانه که با آن سفیر داشت، ابراز نداشت و عنوان کرد که آنها حاضر هستند 5 میلیون دلار برای مخارج یا برای دستمزد به شرط اینکه اقداماتی برای سرنگون کردن دولت شود، بپردازد و عقیده دارند که این کار باید به وسیله برادر شما، سرتیپ محمود امینی که رئیس ژاندارمری وقت بوده، انجام شود. من عنوان کردم تصور نمیکنم سرتیپ محمود امینی، این وظیفه را تعهد کند. او اصرار کرد که با مشارالیه صحبت کنید، زیرا باید جواب داده شود. من با سرتیپ امینی مذاکره کردم و ایشان رد کرد. البته این مذاکرات و مباحثات به این اختصار نیست که امروز مینویسم و حاشیه زیاد دارد که از موضوع روزنامه خارج است. خلاصه جریان بعدی را همه میدانند و امروز دیگر مطلبی نیست که بر کسی نهفته باشد و منجر به سقوط دولت شد. من هم پس از حبس سیاسی به تبعید به رم آمدم تا زمانی که دکتر امینی به سمت سفیر ایران در امریکا منصوب شد و در عبور از رم دیداری دست داد و ضمن بحث درباره ماجرا به این مطلب اشاره کردم. ایشان گفت 5میلیون دلار پرداختند و بعد نخستوزیر وقت، زاهدی، از من پرسید 5 میلیون دلار چه شد؟ ایشان فشار آورد که این برای مخارج بوده است، من ناچار شدم به پرداختکننده مراجعه کنم. آنها 2 میلیون دیگر دادند که به آقای زاهدی تحویل شد!
اگر دکتر امینی خود را نوه امینالدوله، صدراعظم، میخواند که زیر نامه دستور پادشاه وقت، همان مظفرالدین شاه، که نوشته است: امینالدوله، من ناخوش هستم و ناگزیر باید برای معالجه به مسافرت اروپا بروم، شما قرض از روسها بکنید که من بتوانم این مسافرت را انجام دهم، نوشته: اعلیحضرت، راضی نشوید که ایران زیر بار قرض خارجی رود و من افراد این مملکت را سرانه به یک پول به روسها بفروشم… پس به عقیده من باید این مطلب روشن شود و بر حسب وظیفه بگوید این پول چه شده و به کی داده شده و به چه مصرفی رسیده است؟ ولو اینکه به ارزش از دست دادن کرسی صدارت ایشان تمام شود. او باید این سر را برای مردم ایران روشن سازد و از زیر بار ننگی که برای اسلاف و اعقاب خواهد گذاشت، خود را برهاند. باید مخبران جراید دولتی داخلی و خارجی از ایشان سؤال کنند که موضوع چه بوده و برای روشن شدن افکار عمومی، مطلب را چنانچه بوده توضیح دهند. شما هیئت تحریریه که نمیدانم کی هستید و در کجا میباشید و فقط آدرس شما را در سوئیس با شماره بانکی شما که در روزنامه نوشتهاید، میشناسم، وظیفه دارید در جواب مقالهای که نوشتهاید، نامه مرا درج کنید. گو اینکه این مطلب برای من گران تمام میشود و با اینکه در این گوشه خود را دور از سیاست نگاه داشته و توقعی از هیچ کس و هیچ مقامی و هیچ جمعیت و جبههای ندارم ولی ناگزیرم این چند کلمه را نوشته و مطلب را تا آنجا که میدانم روشن سازم. فقط توقع من از تمام وطنخواهان و جبهههای مختلف، این است که موضوع را دنبال کنند و انتظار من از دکتر امینی این است که از این نصیحت غفلت نکند».

آقای امینی را فقط به خاطر مصاحبه بعد از فرار شاه تبعید کردند یا دلایل دیگری هم برای این امر وجود داشت؟

ایشان اول به اتهام شرکت در کودتا دستگیر و زندانی شد. بعد هم به مصدق نامهای نوشت به این مضمون: «من از حضرتعالی کسب تکلیف کردم که از این کارِ گند کنارهجویی کنم، موافقت نفرمودید. بالاخره، این جوان آن چه را نباید بکند کرد و با حیله و مکر همه را از من پنهان داشت. من چه مسئولیتی در قبال اعمال خلاف کسی که خود مسئول بود و فرار اختیار کرده است، میتوانم داشته باشم؟ این گندکاری و این عمل ناجوانمردانه، دستوری است که خود لابد از آنجا به رئیس گارد داده است. آخرین ضربه بیآبرویی را این جوان به من زد، خداوند انشاءالله جزای او را بدهد. به هر حال آبرویی برای من باقی نماند و متهم به خیانت هستم. کفیل دربار، ابوالقاسم امینی». غیر از مصاحبه، این نامه هم قطعاً در تبعید ایشان تأثیر داشته، چون همه اتهامات را متوجه دربار و شخص شاه میکند.

با تشکر از فرصتی که در اختیار ما قرار دادید.

منبع: روزنامه جوان، شنبه 1396/5/28

تاریخ درج مطلب: یکشنبه، ۲۹ مرداد، ۱۳۹۶ ۱:۰۷ ق.ظ

دسته بندی: خاطرات تاریخ معاصر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *