سربازهای نیار
جنگ پدیدهای است که قومیت نمیشناسد و زمانی که در کشوری آغاز میشود، تمام قومیتها و گروهها فارغ از تفاوتهای جزیی و کلی احساس وظیفه میکنند و برای پاسداری از مرزهای کشور در جبهههای جنگ حاضر میشوند. کتاب «سربازهای نیار» هم ماجرای شخصیتی است از اهالی یکی از روستاهای اردبیل؛ فردی بهظاهر ساده اما شجاع و حماسه آفرین که در جبهههای جنگ حضور یافت و خاطرات حضور خود در جبهههای جنگ را در کتابی قطور با قلم ساسان ناطق ثبت و ضبط کرده است. به همین بهانه گفتوگویی ترتیب دادیم با نویسنده کتاب تا از ابعاد پنهان خاطرات این اثر بیشتر مطلع شویم.
به مخاطبان ابتدا مختصری درباره آن بگویید؟
این کتاب، کتاب جغرافیاست؛ جغرافیایی که در آن روستای «نیار» و مردان سالخورده و نوجوانش را در هیأت سربازان کشور به تصویر میکشد. کلامالله اکبرزاده یکی از نوجوانان این روستا است که به جبهه رفت و شانه به شانه رزمندهها و هم روستاییهای خود با دشمن جنگید. وقتی رفت 15سال داشت و دلخوش به تیراندازی با اسلحه بود ولی وقتی برگشت جوانی 23 ساله، پخته و زیر و بالا دیده بود. عنوان کتاب هم به همین جغرافیا اشاره دارد چراکه در طول اثر غیر از راوی، رزمندههای دیگر این روستا را هم میبینیم. ما خاطرات آنها را هم میبینیم و صدایشان را میشنویم؛ شاید بهتر است بگویم این کتاب یککتاب چند صدایی است؛ صدایی بلند و رسا به تعداد سربازان روستای نیار.
علت اینکه سعی میکنید سراغ شخصیتهای گمنام جبههها بروید چیست؟
تصمیم مقابله با دشمن متجاوز را سیاستمداران یا فرماندهان کارکشته جنگ میگیرند؛ آن هم پشت میزهای کارشان و کیلومترها عقبتر از صحنه نبرد. کسی که در خط مقدم چشم در چشم دشمن دوخته، سربازان هستند و این سربازان همان مردم عادی هستند که دیوار به دیوار خانه ما در یک شهر و روستا زندگی میکنند و شاید هم از یک مغازه و نانوایی خرید میکنیم. هرچند قد افراشته فرماندهان رشید کشورمان پشت خاکریزها و در شب عملیات سایه انداخته بود، کشف رمز و راز عاشقی یک سرباز در رهایی از تعلقات زندگی برای دفاع از مردم شهر و کشورش، برایم زیبا و دوست داشتنی است. باید بپذیریم بسیاری از فرماندهان نامی کشورمان از همین مردم و سربازان عادی بودند که دانش آموخته هیچ دانشگاهی جز مکتب اسلام نبودند ولی با کارهایشان ژنرالهای چند ستاره و کاربلد دنیا را انگشت به دهان گذاشتند؛ در واقع نبوغ فرماندهان و بلوغ سربازان ما در جنگ شکوفا شد. فرماندهی و نظامیگری شغل است اما سربازی و بسیجی بودن، عشق است. بسیاری از سربازان و بسیجیان گمنام در طول جنگ رشادتها از خودشان نشان دادهاند و ما وقتی خاطرات آنها را میشنویم، بدون اینکه آنها را بشناسیم، سر و سینهمان را بالا میگیریم و با افتخار راه میرویم. جنگ تاوان سختی از ما برای حفظ وطن و تمامی علایقمان گرفت؛ یکی از این علایق سربازان و فرماندهانی هستند که خیلی وقتها دلمان بیبهانه برایشان تنگ میشود. گذشته از این مورد، خاطرات شخصیتهای عادی و مردم، ما را به بطن زندگی سوق میدهد. در این خاطرات خانواده از جایگاه مهمی برخوردار است و در رفت و برگشتهای زیادی میبینیم پناهگاه رزمندهها همان خانه پدر و مادر است؛ در واقع آنها برای حفظ بنیان همین خانواده میجنگند. بعضی از این نوع خاطرات بیشتر از هر چیزی خود زندگی را به تصویر میکشد.
لحن و بیان کتاب مثل دیگر آثار شما لحن ادبی دارد فکر نمیکنید انتخاب این سبک تکراری شده باشد؟
من داستاننویسم و بر این باورم که کارکرد ادبیات در ماندگاری واژه را خوب میشناسم. ما ایرانیها ذاتاً قصه گو هستیم و من سعی میکنم با پایبندی به روایت راوی، در کنار حفظ مستندات که از ارکان اصلی خاطرهنویسی است از بافت و پیرنگ قصه در روایت خاطرات استفاده کنم. البته باید به هر خاطره از منظر راوی آن نگاه کنیم چراکه هر قصهای زیباییهای خاص خودش را دارد. در کارنامه ادبی من چند کار هست که در آنها روایت خطی است و لحن راوی را لحاظ کردم اما استفاده از شگردهای داستانی را بهدلیل ماندگاری و تأثیرگذاری بر مخاطب، ترجیح میدهم.
کلامالله اکبرزاده را چگونه شخصیتی یافتید؟ آیا در بیان خاطرات خود توانست جزئیات را انتقال دهد یا با کمک دیگران ابعاد مختلف خاطرات او را پوشش دادید؟
مصاحبه یک همکاری و تعامل دوطرفه است و مصاحبه گر باهوش با سؤالات هدفمند به گونهای با راوی همراه میشود تا تصویر ذهنی چند سال قبل او، به تصویر واقعی قابل لمس برای خواننده تبدیل شود؛ در این صورت کار سخت نمیشود و جزئیات با کنکاش مصاحبه گر از میان خاطرات راوی خودنمایی میکند.
راوی کتاب همان سادگی و صداقت دوران نوجوانیاش را دارد هر چند پختهتر شده و در بهکارگیری واژهها دیگر آن صراحت گذشته را ندارد. در جلسه توجیهی ماقبل مصاحبه، همه چیز را برای اکبرزاده توضیح دادم و او با تیزهوشی و کنجکاوی دوران نوجوانی اش، خاطرات را پیش برد هرچند در میانه و پس از پایان کار به سراغ دوستانش رفتم و خاطرات و جزئیات دقیق تری را از آنها گرفتم. بُعد خللناپذیر چنین کارهایی پژوهش است؛ مصاحبه گر و نویسنده موظف است درستترین واقعه را پیش روی مخاطب قرار دهد.
از فضای جنگ در کتاب هم بگویید فضای جنگی در کتاب چگونه به تصویر کشیده شده است؟ آیا سعی کرده اید از کلیشهها دوری کنید؟
فضای پیش روی مخاطب در این کتاب فیزیکی و انگیزشی است. فضای فیزیکی را با کمک او و همرزمانش جلو بردم و از آنها خواستم بنا را بر توصیف بیرونی و مشاهده گری عینی خود قرار دهند نه ادراک و احساسات. در فضای انگیزشی که بیشتر به تأثیرات روحی روانی حاصل از رویدادهای پیرامونی برمی گشت، ذهنیت و برداشتهای خود راوی را دخیل قرار دادم. تصاویر جنگی کتاب همان واقعیتی است که برای راوی اتفاق افتاده است. از همان ابتدا قرار گذاشتیم بدون شعار و غلو پیش برویم و قضاوت را به خواننده واگذار کنیم. فضاسازی مناسب و واقعی صحنه به باورپذیری و همزادپنداری بهتر خواننده با شخصیتها کمک میکند.
مهمترین عملیاتهایی که در این کتاب بدان پرداخته شده کدام است؟
او تجربههای مختلفی را بهعنوان بیسیم چی و نیروی مهندسی رزمی از سر گذرانده و پس از حضور در منطقه کردستان، در عملیاتهای والفجر مقدماتی، والفجر 1، والفجر 4، والفجر 8، بدر، خیبر، کربلای 5 و چند عملیات دیگر حضور داشته است.
آیا در کتاب به تأثیرات جنگ بر فضای اردبیل هم اشارتی داشتید؟
جنگ که شروع میشود، خواهناخواه سایه سیاهش روی شهر و مردمانش میافتد. شاید نخستین تأثیر این پدیده شوم را بتوان در نگاه منتظر همسرانی دید که مردهایشان در دوردست میجنگند. اینجاست که بخش مغفول مانده یا کمتر توجه شدهای از موضوعات جنگ به میان میآید. با در نظر داشتن همین امر، هیچ راوی یا نویسنده منصفی به این راحتی از کنار تأثیر جنگ بر زندگی مردم رد نمیشود. در بیشتر کارهایم به زیست بوم راوی و رویدادهای مهم تاریخی محل زندگی او توجه میکنم. این کار همان بستری است که کار اصلی روی آن پیاده میشود و خواننده بر همین اساس، راوی رگ و ریشه او و همرزمانش را میشناسد و صداهای دیگری غیر از صدای راوی کتاب را میشنود. اردبیل یکی از دورترین شهرهای ایران به مناطق جنگی بود اما آنها از نخستین روزهای شروع جنگ در صحنه بودند و اسفند 1366 هم سایه هواپیماهای دشمن را روی شهر خود دیدند که در این کتاب به آن هم اشاره شده است.
چرا اینقدر حجم کتاب زیاده شده است؟
خاطرات، سرمایه سرباز و دارایی ملتی است که خوب جنگیده؛ به نوبه خودم میخواهم این خوب جنگیدن را نشان دهم. از طرف دیگر اکبرزاده در بیشتر عملیاتها حضور داشته و طبعاً مشاهدات و خاطراتش هم بیشتر میشود. از سوی دیگر، داستان در یاد ماندههای زیادی داشت که با وقایع و فرماندهان شناخته شده جنگ استان پیوند میخورد. بخش دیگر حجیم شدن کتاب برمی گردد به اینکه عمدتاً از راویان کتابها میخواهم کلی گویی نکنند چراکه کلی گویی دردی از مخاطب دوا نمیکند. یکی از علتهای کلی گویی فراموشی است، ولی من با استفاده از شگردهای یادآوری خاطرات (عکس، یادداشت، دوستانو…) از راویها میخواهم کلیگویی نکنند. بر این باورم دانستن سطحِ دانش عمومی جامعه را ارتقا میدهد. عمدتاً از راویها میخواهم بجای سخنرانی، با مخاطب حرف بزنند تا خواننده با زوایای تازهای از روزهای تلخ و شیرین گذشته روبهرو شود. متن نهایی کتاب بیش از این بود که با کنار گذاشتن بعضی خاطرات حاشیهای و نه چندان مهم، به این حجم رسیدیم. یادمان نرود ثبت خاطرات راهی است برای مبارزه با فراموشی.
منبع: روزنامه ایران، شماره 6720، شنبه 1396/11/28