عطف به یادداشت «خواب آشفته روشنفکری دینی» ۲

ادامه از قسمت اول: در اینجا من از میزبان خواهش کردم شرح مفصل‌تری از ماجرا بدهد تا زمینه‌ی بحث آشکار شود. و سرانجام قرار شد خود استاد ملکیان در ضمن پاسخگویی پرسش را برای آقای موحد تقریر کنند)

آقای ملکیان: «بله، سؤال دکتر هاشمی آقای دکتر [موحد] این است که چون در این اواخر، تقریباً در شش‌هفت‌هشت ماه اخیر دو تا از روشنفکران در واقع این سخن را پیش نهادند که دکتر سروش در پی تأسیس یک مثلاً کیش جدید، آیین جدید است و مثلاً حالا تعبیر کنیم به “فرقه‌ی سروشیه”،‌ “آیین سروش” و امثال ذلک، و دو تا از کسانی که قبلاً شاگردی آقای دکتر سروش را می‌کردند؛ آقای دکتر هاشمی می‌پرسند که حالا فارغ از این که واقعاً دکتر سروش در پی تأسیس یک کیش و آیین جدید به نام خودش هست یا نیست، که آن داستان دیگری است، اصلاً مرز بین این که من اصلاحگرم در درون یک دین یا من بدعتگذارم و دارم راهم را جدا می‌کنم از یک دین، از یک مذهب، و دارم دین و مذهب جدیدی احداث می‌کنم، تأسیس می‌کنم [کجاست؟] به تعبیر دیگر، یک متفکر دینی یا یک روشنفکر دینی را تا کی قبول کنیم که هنوز در دامن دین نیاکانی‌اش است ولی دارد تفسیرهای جدیدی به دست می‌دهد و از کی به بعد بگوییم نه دیگر او از دامن دین آبایی و اجدادی خودش بیرون رفته و دیگر دارد کم‌کم کم‌کم سخن نوئی می‌گوید که دیگر در طول دین آن آبا و اجدادش نیست بلکه در عرض دین آبا و اجدادش قرار می‌گیرد و می‌شود یک بدیل و یک شق در عرض آن دین. یعنی مثلاً فرض کنید که آقای ایکس را بگوییم این مفسر نوینی است از دین اسلام یا بگوییم نه دیگر ایشان از دین اسلام گذر کرده و دارد حالا یک دین جدیدی [عرضه می‌کند]. مرز بین اصلاحگری دینی یا حتی به تعبیری روشنفکری درون دینی با بیرون رفتن از مرزهای یک دین و خود بنیانگذار یک دین و مذهب شدن چیست؟ حالا فارغ از این موردِ خاص دکتر سروش که اصلاً کاری به آن بحث در واقع نداریم. سؤال آقای دکتر هاشمی از اساتید -از شما (خطاب به دکتر موحد) و آقای دکتر پورجوادی و سایر اساتید این بود در واقع».
پاسخ دکتر موحد و دکتر ملکیان به این پرسش بحثی علمی و بسیار خوب درافکند و حاضران جلسه هم سؤال‌ها و نقدهایشان را مطرح کردند، اما از آنجا که این مهمانیِ دوستانه عمومی نبود و اجازه‌ای برای ضبط گفته‌های دوستان و استادان گرفته نشده بود، به همین مقدار بسنده می‌کنم.

نویسنده: سید احمد هاشمی

منبع: کانال تلگرام حسین دهباشی، خشت خام، @iranoralhistory

تاریخ درج مطلب: چهارشنبه، ۵ آبان، ۱۳۹۵ ۳:۵۴ ب.ظ

دسته بندی: خاطرات سیاسی

One thought on “عطف به یادداشت «خواب آشفته روشنفکری دینی» ۲

  • تیر ۱۳, ۱۳۹۶ در t ۵:۴۲ ق.ظ
    Permalink

    پایان حیات روشنفکری دینی توسط دکترعبدالکریم سروش
    نام اصلی وی حسین حاج فرج الله دبّاغ متولد ۱۳۲۴ تهران است
    در دهه ۴۰ از دانشگاه تهران لیسانس داروسازى گرفت و مدتی در ” آزمایشگاه مواد غذائی , آرایشی و بهداشتی” مشغول بکار شد.در دهه ۵۰ هجری شمسی با هزینه همسرش زهرا شیخ عازم انگلیس شد و فوق لیسانس رشته شیمی تجزیه گرفت بعد برای دکتری در رشته ” فلسفه علم ” ثبت نام نمود , وی در حال گذراندن دوره بود که مواجه با انقلاب اسلامی شد و بدون اخذ مدرک دکتری، تحصیل را رها کرد و به ایران آمد و هیچگاه مدرک دکتری دریافت نکرد. او مدتی نماینده شهید بهشتی در مرکز شیعه لندن بود. در همین زمان نام خود را به عبدالکریم سروش تغییر داد . تغییر نام وی بخاطر ترس وی از ساواک بود وهم مقدمه ای برای رسیدن به رویای شهرت !!!.
    وی مقید به دستورات اسلام بود و کتابهای تضاد دیالکتیکی , و ایدئولوژی شیطانی و نهاد ناآرام جهان را قبل از انقلاب نوشت که موجب محبوبیتش در بین انقلابیون شد. در اوائل انقلاب در مصاحبه های تلویزیونی با احسان طبری و سران کمونیست و توده در کنارشهید بهشتی و مصباح یزدی از اسلام دفاع نمود. او عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی شد.کتابهای “اوصاف پارسایان ” ،”حکمت و معیشت” ، “قصه ارباب معرفت ” را که نوشته های جالبی در تفسیر نهج البلاغه و عرفان بودند قلم زد.
    دگردیسی وی در کتابهای “قبض و بسط تئوریک شریعت” , “مدارا و مدریت” , “صراطهای مستقیم “, “پلورالیسم دینی”=کثرت گرائی ,”رازدانی و روشنفکری و دینداری” , “فربه تر از ایدئولوژی” و….را که مبانی اندیشه های وی هم بودند عیان شد .
    در دهه  با منشی خود که یک دختر دانشجوی جوان بنام … بانکی بود ازدواج کرد و همسر اول خود , که موفقیت هایش را مدیون وی بود با سه فرزند بزرگ طلاق داد.
    او درعین حال که بیان ادبی قوی داشت مبهم و دوپهلو و غیرصریح نظرات عاریه گرفته اش را بیان میکرد وی از عمق وغنای معارف اسلامی بهره ای نداشت .
    سروش با کلام ادبی و ظاهرا” فیلسوفانه با زیرکی نظرات ” گادامر,جان هیک ، مونتگومری وات , پوپر ” را ترجمه و تکرار کرده , بنام خود نشر داد. در واقع او هیچ سخن تازه و نظریه جدیدی ارائه نداد بلکه کاملا” نسخه برداری نموده و نظرات دیگران را بیان نمود.
    مرجع تقلید ! وی در مورد جامعه باز و لیبرالیسم “کارل پوپر” بود وهمچنین نظریه آزادی “آیزایا برلین” زمینه ساز اندیشه تناقض نمای اسلام و دمکراسی و نسخه پیچی سکولاریسم یا همان جدائی دین از سیاست و تقلید از “علی عبدالرزاق ” شد .درحالیکه جدائی اسلام و سیاست ناممکن و بمعنی تعطیلی احکام و سپردن سرنوشت جامعه به غیرمسلمین است. پوپر لقب ” شوالیه ” را از ملکه انگلیس دریافت نمود.موسس بنیاد جامعه باز “جورج سوروس” سرمایه دار سیاسی نیز مقتدایش پوپر بود.
    کثرت گرائی دینی وی کپی برداری و ترجمه لغوی نظریه پلورالیزم دینی “جان هیک” بود.درحالیکه با توجه به تحریفهای سایر ادیان فقط اسلام دین نجات بخش بشریت خواهد بود.”ان الدین عندالله الاسلام ” ,” هو الذی ارسل رسوله بالهدی و دین الحق لیظهره علی الدین کله ”
    تئوری قبض وبسط وی که بظاهر کپی برداری کمتری بخرج داده , سخن جدیدی نیست و در واقع نوعی نسبی پنداشتن درک و فهم دینی است این تئوری بازنویسی “هرمنوتیک گادامر” است. برای اولین بار کشیک آلمانی “شلایرماخر” برای توجیه تناقضات کتاب مقدس هرمونوتیک و کلام جدید را مطرح کرد . بعد از وی هایدگر و گادامر این راه را رفتند. بیان این تئوری راجع اسلام دروازه شکاکیت و سستی در اعتقادات جزمی و نصوص دینی است.
    اما آخرین و جنجالی ترین کار وی در”بسط تجربه نبوی ” و “رویای رسولانه ” تئوری کلام محمدی را که کپی برداری و نیم خورده” نصرحامد ابوزید ” مصری بود بازگو کرد.عنوان باطل ” کلام محمدی ” ساخته ” مونت گومری وات ” خاورشناس مسیحی است. تجربه دینی را نیز اولین بار شلایرماخر برای توجیه ابهامات انجیل مطرح ساخت و “ویلیام جیمز ” آنرا گسترش داد که تنزل وحی تا سطح تجربه انسانی است.
    برطبق ادعای “ویلیام مونتگومری وات ” که بر اساس الهیات مسیحی راجع قرآن استنباط و قیاس مع الفارق نموده است : پیامبر در تولید قرآن نقش داشته است القای معنی از خداوند و ایجاد لفظ از پیغمبر بوده است. همچنین خطاپذیری وحی – تاثیر شخصیت و محیط پیغمبر بر وحی – تخیل خلاق شعرگونه و الهام ….همگی ترشحات و توصیفات “مونتگمری وات ” راجع وحی است و “نصرحامد ابوزید” تمامی سخنان خود را از وی رونویسی کرد و دکتر سروش نیز از “نصرحامد ابوزید” حرف به حرف و خط به خط کپی برداری و با دست پاچگی بنام خود انتشار داد. این طوطی دگراندیش جسورانه پیغمبر را توصیف به “راوی رویا” و تشبیه به “زنبورعسل” نمود!
    کلمه “رویا ” را اولین بار ” شاه ولی الله دهلوی ” راجع وحی بکار برد بعد وی شاگردش “سرسیداحمدخان هندی انگلیسی” نظرات تجربه بودن وحی – عدم وجود جبرئیل و انکار معجزات الهی …را مطرح کرد , به وی لقب ” شوالیه ” از طرف انگلستان داده شد.
    کتاب ” آیات شیطانی ” نیز بر اساس یک “رویا ” و خیال تلفیق با واقعیت بصورت رمان بوده و همانطور که از نامش پیداست نوشته ” شیطان ” بقلم ” سلمان رشدی ” است . تشکیک در وحی – جبرئیل – وهن پیغمبر , فحاشی و دشنام محتوای کتاب است . سلمان رشدی که خود یک مریض جنسی روانی است لقب “شوالیه = Sir ” را از ملکه دریافت نمود .
    سروش نیز که از دهه ۸۰ در غرب مشغول دریوزگی لقب ” شوالیه ” است , در “راوی رویای رسولانه ” موزیانه و مرموزانه کلمه ومفهوم “رویا ” را همانند “شاه ولی الله دهلوی” و “سلمان رشدی هندی انگلیسی” بکاربرد و با ابلیس هم صدا شد تا شاید ملکه انگلیس او را هم “Sir” خطاب کند!
    طبق اعتقاد میسیحیان خود “عیسی” وحی و کلام الله است و انجیل کلام خدا نیست کتابی دست نوشته لوقا- یوحنا – مرقس – متی …متناقض و با تحریفهای اساسی پلوس …که سرگذشت زندگی عیسی و سخنان اوست .برخلاف انجیل کنونی قرآن بسیار متفاوت و معجزه و سخن خداوند است وعینا” به زبان عربی توسط جبرئیل وحی شده است :
    “تنزیل الکتاب لا ریب فیه من رب العالمین” ,”تنزیل الکتاب من الله العزیز الحکیم”,”انا انزلناه قرانا” عربیا” لعلکم تعقلون”,”هذا لسان عربی مبین” , “کتاب فصلت ایاته قرانا” عربیا” لقوم یعلمون”,”کذلک اوحینا الیک قرانا” عربیا”, “هذا کتاب مصدق لسانا” عربیا”,”بلسان عربی مبین,”ان هو الا وحی یوحی علمه شدید القوی” “لاتحرک به لسانک لتعجل به ان علینا جمعه و قرانه فاتبع قرانه, “و اتلُ ما اوحیَ الیکَ مِن کتابِ ربِّکَ لا مبدِّلَ کلماتِه”, “قل ما یکونُ لی اَن اُبدِّله مِن تلقاءِ نفسی اِن اتّبعُ الاّ ما یوحی الیَّ”
    تکرار سخن دیگران و انطباق ناشیانه آن سخنان نامرتبط با قرآن و اسلام , جز سخن شاذ و نادر گفتن و دست آویزی برای مورد قبول غرب واقع شدن چیز دیگری نیست.اعوجاج فکری , عجب و خودعقل کل بینی کاذب او موجب سقوط و تبدیل شدن وی به یک روشنفکرنمای سوخته مثل ” احمد کسروی” شد.
    سلاح او ادبیات بظاهرقوی و فریبنده با باطنی سخیف و خفیف بود , بدفهمی وتاویل به رای اشعارمولوی جانمایه افکارش بود.شمشیر وی تحقیر و تمسخر و فحاشی ادیبانه علیه مخالفان فکریش بود .سروش در چاه ادبیات مغلق گوئی کم محتوی , شبه فلسفه و تقلید و عدم شفافیت و مرزبندی بین اسلام و مسیحیت و حمایت وسیطره فرهنگی غرب در ” لوتر” سازی ! فروافتاد .نمونه آن دادن جایزه آراسموس به وی همانند استادش پوپر بود.
    عشق وی به آوردن پارادایم جدید و نظریه پردازی موجب تنزل او شد. با تبلیغات رسانه هائی مثل BBC حتی خود و پیروانش باورشان شده بود که وی ” لوتر اسلام ” است!!!!
    بدین ترتیب نظریه کلام محمدی وی بطور کامل خط بطلان بر اندیشه روشنفکری دینی و التقاط و تذبذب کشید و برای همیشه چراغ خیالی آنرا خاموش نمود و خود به گورستان تکرارکنندگان شبهات دینی عصرجاهلیت پیوست.
    اکنون غرب به پوچی خود واقف گشته و تشنه معارف اسلام است ولی کماکان افراد کوچک بزرگنما شده ای مانند “حاج فرج الله دباغ !” دنباله رو غرب اند. تطبیق اندیشه های ورشکسته متکلمین مسیحی بعنوان کلام جدید با اسلام گرچه خطای فاحشیست اما با پاسخ سنجیده موجب فروریختن بسیاری از جریانات و شخصیتهای ساختگی و تحرک اندیشمندان دینی و آشکارشدن غنای فلسفه و کلام اسلامی خواهد شد.زمان تغییر قبله دانشمندان علوم انسانی ازغرب به اسلام فرارسیده است.
    سجاد هادیان ۱۳ تیر ۱۳۹۶ شمسی

    پاسخ دادن

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *