عملیات مرصاد به روایت راننده مجاهدین: نیروها خوابشان برد!

هادی شعبانی، راننده رئیس وقت شورای مرکزی مجاهدین خلق (مژگان پارسایی) و از نیروهای حاضر در عملیات مرصاد (فروغ جاویدان) می‌گوید: «بعد از قبول قطعنامه از سوی ایران بود که مسعود (رجوی) سریعا جلسه‌ای گذاشت و گفت باید تا یک هفته دیگر به ایران حمله کنیم چراکه قبول قطعنامه از سوی جمهوری اسلامی نشان‌دهنده ضعف نیروهای ایرانی در جبهه‌های جنگ است و گفت که ما مقصر بودیم که ایران قطعنامه را قبول کرد چون وقتی ما در عملیات چلچراغ، مهران را تصرف کردیم، شعار «امروز مهران، فردا تهران» سر دادیم و رژیم ایران ترسید که ما بتوانیم وارد تهران شویم و به همین خاطر سریعا آتش‌بس را پذیرفت. بعد از این صحبت‌ها بود که سازماندهی جدید شروع شده و تیپ‌ها و لشکر‌های جدید تشکیل شدند. بعدها مسعود عنوان کرد که در یک طرح هماهنگ با ارتش عراق قرار شده بود آن‌ها (نیروهای عراقی) از جنوب به ایران حمله کنند تا ما بتوانیم به راحتی از سمت غرب پیشروی کنیم.»

شعبانی در گفت‌وگو با خبرگزاری فارس افزود: «همه ما فکر می‌کردیم که واقعا این طرح عملی است. مسعود می‌گفت نیروهای ایران دیگر انگیزه جنگیدن ندارند و مردم هم خسته شده‌اند و منتظر جرقه‌ای هستند تا علیه حکومت شورش کنند. حتی وقتی به او گفتیم در بعضی یگان‌ها کمبود نیرو داریم، مسعود می‌گفت نگران نباشید در اولین شهر که وارد شویم مردم به ما می‌پیوندند و کمبودها جبران می‌شد. از طرفی هم برای ما که با انگیزه مبارزه به سازمان پیوسته بودیم، این عملیات آخرین فرصت بود که بر اساس تصور و القائات سازمان، یا می‌کشتیم و پیروز می‌شدیم یا کشته می‌شدیم.»

به گفته او «آن شب، شب اتمام حجت مسعود با بچه‌ها بود و طوری صحبت کرد که همه می‌گفتند همین امشب حمله را شروع کنیم. حتی برخی افراد در شبانه‌روز ۲ ساعت می‌خوابیدند و فقط کار می‌کردند به همین خاطر خیلی از نیروها در حمله فروغ از فرط خستگی در میدان نبرد خوابشان برد! آموزش‌ها بسیار مختصر بود و آن‌ هم برای کسانی که ۲، ۳ روز قبل از اروپا برای شرکت در عملیات آمده بودند. فقط هم آموزش تیراندازی با کلاش و کلت بود. کسانی که حین عملیات می‌رسیدند که اصلا همین آموزش مختصر را هم نمی‌دیدند فقط سلاحشان را می‌گرفتند و به میدان جنگ فرستاده می‌شدند. سازمان به دروغ به آن‌ها می‌گفت مثلا الان در کرمانشاه هستیم شما هم به آنجا بروید. افرادی در اروپا بودند که بچه خود را تحویل همسایه‌شان داده بودند تا به عملیات برسند. کسانی که حتی دست چپ و راست خود را نمی‌دانستند، چه برسد به استفاده از سلاح!»

شعبانی با اشاره به استفاده سازمان از اسرای ایرانی در عراق برای شرکت در عملیات مرصاد گفت: «برخی از این اسرا، اسیران ایرانی موجود در زندان‌های عراق بودند که در آنجا به بدترین شکل با آن‌ها رفتار می‌شد. سازمان از این فرصت استفاده کرد و به آن‌ها گفت اگر برای شرکت در عملیات به ما بپیوندید آزاد خواهید شد. برخی از آن‌ها به این امید که در حین عملیات بتوانند فرار کنند، قبول کردند. اما غالب این اسرا کسانی بودند که در عملیات آفتاب اسیر شده بودند که تعدادشان به حدود ۳۰۰ نفر می‌رسید. این اسرا بیشتر از نیروهای ارتش بودند که تعدادی در سردشت، تعدادی در فکه و تعدادی هم حین عملیات چلچراغ اسیر شده بودند. همه این اسرا در پادگان معروف به «دبس» در کرکوک نگهداری می‌شدند که اردوگاه اسرای سازمان بود. وقتی عملیات شروع شد سازمان مجبور بود از حداکثر نیروهایش استفاده کند به همین دلیل سراغ این اسرا هم رفت. برخی از اسرا اعلام آمادگی کردند که تعدادشان کم بود. بقیه آن‌ها را در اتاقی حبس کردند و مقداری آب و غذا برایشان گذاشته و به آن‌ها گفتند هر موقع در عملیات پیروز شدیم می‌آییم سراغ شما و رفتند. یکی از مسئولان عملیات به نام «احمد واقف» گفت روز دوم مجددا سراغ آن‌ها رفتیم و به دروغ به آن‌ها گفتیم که ما توانستیم کرمانشاه را تصرف کنیم هر کس می‌خواهد بیاید. تعدادی گول خوردند و آمدند و مابقی را دوباره حبس کرده و رفتیم. به این ترتیب سازمان توانست حدود ۴۰ نفر از اسرا را در عملیات شرکت دهد که اکثر آن‌ها در صحنه عملیات گریختند. سازمان هم این موضوع را می‌دانست ولی می‌گفتند چاره‌ای نیست باید تعداد نیروها را افزایش داد. این زمانی بود که «کرند» در حال تصرف توسط نیروهای ایران بود و این یعنی محاصره نیروهای سازمان در اسلام‌آباد.»

او که در عملیات مرصاد در واحد توپخانه مشغول بوده، خاطره‌ای نقل کرد: «استراتژی سازمان در عملیات فروغ استراتژی «پرچم نظامی» بود. یعنی هر کس که جلوی شما را گرفت او را بکشید و این «هر کس» یعنی پاسدار. یکی از دوستان تعریف می‌کرد که تعدادی از نیروهای پاسدار را در عملیات فروغ اسیر کردیم و آن‌ها را با دست بسته در گوشه‌ای نگه داشتیم. هوا خیلی گرم بود و آن‌ها بسیار تشنه بودند. یکی از افراد پیش فرمانده گردان «عبدالوهاب فرجی» (افشین) رفت و از او پرسید با این اسرا چه کار کنیم؟ افشین که علاقه زیادی به کلت داشت اسلحه‌اش را بیرون آورد و با اشاره گفت همه آن‌ها را این‌طور آب بدید. با اشاره افشین، همه اسرا تیرباران شدند و اجساد آن‌ها روی هم ریخته شد و از آن عکس گرفتند. این عکس تا مدت‌ها به عنوان یکی از مهمترین دستاوردهای عملیات فروغ جاویدان در جلسات معرفی می‌شد.»

شعبانی درباره بازتاب شکست عملیات فروغ جاویدان در داخل سازمان هم گفت: «بازتاب این شکست آنقدر وحشتناک بود که مسعود تنها یک هفته بعد از آن اعلام نشست عمومی کرد و دستور داد تا همه نیروها حتی مجروحین را از بیمارستان به این نشست بیاورند. من آن موقع در بیمارستان بستری بودم با همان تخت بیمارستان مرا به سالن آوردند. وضع خیلی خراب بود و اکثر نیروها بریده بودند چون از یک طرف به تهران نرسیده بودیم و از آن بدتر اینکه دوباره به عراق برگشتیم و نمی‌دانستیم آینده چه می‌شود، آتش‌بس هم که برقرار شده بود. مسعود در آن نشست شروع به توجیه کرد و این کار را هم خوب بلد بود. مثلا می‌گفت ما در این عملیات ۱۵۰۰ کشته دادیم در حالی که توانستیم ۵۵ هزار نفر از نیروهای رژیم را بکشیم! و حرف‌هایی از این دست. با این حال فضای بعد از مرصاد بسیار سنگین بود. سازمان برای شکستن این فضا اقدام به وارد کردن نیروهای جدید از اروپا کرد. به آن‌ها می‌گفتند چند ماه برای آموزش بیاید و هر کس که خواست می‌تواند بعد از آموزش برگردد. مسعود می‌گفت ما خودمان را برای عملیات فروغ ۲ آماده می‌کنیم، ولی دیگر فایده‌ای نداشت. این وضع ادامه پیدا کرد تا اینکه بعد از حمله امریکا به عراق به اوج خود رسید.»

شعبانی با اشاره به ترور سرلشکر صیاد شیرازی افزود: «اصولا هر عملیات موفقی که در داخل ایران انجام می‌شد سازمان جشن مختصری می‌گرفت ولی ترور صیاد یک اتفاق ویژه بود و سازمان هم سنگ تمام گذاشت. آن روز جشن عمومی اعلام شد و تیر هوایی و شیرینی و شام جمعی هم دادند. اتفاقی که به ندرت می‌افتاد. مسعود هم در یک نشست عمومی این ترور را تبریک گفت. بالاخره شهید صیاد یکی از فرماندهان بزرگ عملیات مرصاد بود که ضربه سختی به پیکر سازمان وارد کرد.»

منبع: تاریخ ایرانی

تاریخ درج مطلب: یکشنبه، ۷ مرداد، ۱۳۹۷ ۴:۵۸ ب.ظ

دسته بندی: خاطرات شهدا و دفاع مقدس

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *