عکس و خاطره منتشر نشده از بازگشت امام خمینی به ایران

امام روز 5بهمن می آید؛ سخنرانی آیت الله خامنه ای و شهید بهشتی در بهشت زهرا

وقتی شاه رفت، اعلام کردند که امام روز پنجم بهمن می‌آیند. آن موقع کاملاً آماده شده بودیم و همه چیز مشخص بود. قرار بر این بود که پنجم بهمن در بهشت زهرا یک سرود خوانده شود و همان برنامه در فرودگاه مهرآباد هم اجرا شود. به ما گفتند خودتان را برای فردا آماده کنید.
وقتی مردم اطلاع پیدا کردند که امام پنجم می‌آید از شهرستان‌ها آمدند. جمعی در مهرآباد منتظر بودند و تعداد زیادی هم در بهشت زهرا جا گرفته‌ بودند و با وجود سرمای هوا، همانجا ماندند تا امام فردا به مهرآباد بیایند. همان کاری که دوازدهم شد، قرار بود پنجم بشود. چهارم بهمن. بختیار گفت نمی‌گذارم امام بیاید و امام هم اعلام کرد اگر فرودگاه بسته است، من نمی‌آیم.
شب چهارم تلاشهایی شد که شاید رژیم تسلیم شود، ولی رژیم راه را باز نکرد. دیگر قطعی شد که امام نمی‌آید. تصمیم بر این شد که صبح روز پنجم بهمن، برنامه را به صورت تمرینی و بدون حضور امام اجرا کنیم. چون در بهشت زهرا جمعیت زیادی حضور داشت برنامه را در آنجا برگزار کردیم.
سخنران آن ‌روز، شهید بهشتی بودند، من و آقای مرتضایی‌فر هم مجری برنامه بودیم. عکسش هم هست. من دکلمه می‌خواندم و برنامه اجرا می‌کردم. آقای مرتضایی‌فر هم اعلام برنامه می‌کرد. در آن جا شهید بهشتی سخنرانی مفصلی کرد و به دولت بختیار اعلام کرد که این جمعیت برای ورود امام آمده‌اند، نه برای سخنرانی من. تا امروز کمیته استقبال از امام و نیروهای مذهبی این مردم را کنترل کرده‌اند، ولی از امروز به بعد دیگر مسئولیت به عهده شماست که باند فرودگاه را بسته‌اید و نمی‌گذارید هواپیمای امام بنشیند.
من وسط برنامه‌ها دکلمه‌ می‌خواندم و شعار می‌دادم. قرار بود موقع ورود امام، آقای مفتح، آقای ناطق نوری و بعضی از دوستان اطراف امام باشند و آقای مرتضایی‌فر هم نبض شعار را به دست بگیرد تا اگر کسی شعاری داد، فوری پشت بلندگو عوض کند و صلوات بفرستد. اول کف می زدند و بعد صلوات می فرستادند ولی برنامه ما در آن جا به هم ریخت و شکل دیگری پیدا کرد. یک سخنرانی و یک قطعنامه بود. سرود و آواز نبود. ولی آن روز باید دو تا سرود مفصل خوانده می‌شد؛ یک قرآن مفصل باید با ترجمه خوانده می‌شد. البته قرآن خوانده شد ولی نه به شکلی که موقع ورود امام بود.
سخنرانی شهید بهشتی که تمام شد، آیت‌الله خامنه‌ای روی سن برای مردم قطعنامه‌ای را در چند ماده خواندند که بندهایش در کتاب‌های تاریخ انقلاب هست. شامل این بود که ما تا حالا مردم را حفظ کردیم، از این به بعد مسئولیت با خودتان است. اگر خونی ریخته شود، تمام خون‌ها به گردن شما است. ما این دولت را قبول نداریم. دولتی که الآن وجود دارد، منبعث از ملت نیست. مردم یکپارچه رهبرشان را می‌خواهند و … .
در مراسم پنجم بهمن در بهشت زهرا، روی سن همه چیز را برای حضرت امام آماده کرده بودند، البته آن جا امام تریبون نداشتند، آقایان هم روی صندلی نبودند و ایستاده بودند. قرار بود به خاطر خستگی راه و کهولت سن، فقط برای امام صندلی بگذارند. آقای بهشتی ایستاده صحبت کردند و آیت‌الله خامنه‌ای هم ایستاده قطعنامه را خواندند و کل برنامه‌ها ایستاده بود.
پشت ما جمعیت نبود، ولی از جلو و دو طرف کاملاً احاطه شده بودیم. علما پایین نشسته بودند. حاج آقا منتظری، آقای هاشمی، آقای بهشتی، آقای مطهری و همه علما برای تأیید این حرکت در آن جا بودند. بعد هم چندتا چندتا از همان جا به دانشگاه تهران رفتند.
در آن مقطع تمام مردم عصبانی بودند. وقتی آقای بهشتی اینها را می‌گفت، آنها هم تکبیر و صحیح است می‌گفتند. مردمی که با وجود سرما از شهرستان‌ها آمدند و شب آن جا منتظر بودند تا امام را ببینند، بعد شنیدند که فرودگاه را بسته‌اند، چون برای امام خطر داشته و ایشان نمی‌آید.
جلسه بهشت زهرا با قرائت قطعنامه تمام شد و علما مشورت کردند تا شهید مطهری، شهید بهشتی و آقای هاشمی بعد از جلسه علما به دانشگاه تهران بروند و متحصن شوند و تا یک هفته بعد که امام آمدند، از همان دانشگاه تهران سوار ماشین شدند و به فرودگاه رفتند.
قرار شد علما یکجا نروند، چون ممکن بود دستگیر شوند. دوتا دوتا و پنج‌تا پنج‌تا رفتند و مسجد دانشگاه را تسخیر کردند، طوری که مسجد پر از روحانی شد. علما یک کمیته تشکیل داده بودند. روحانیون مختلف از شهرستان‌ها می‌آمدند و اعلام موضع می‌کردند. دانشگاهیان هم می‌آمدند و با متحصنین اعلام همبستگی می‌کردند. تحصن روحانیت شروع شد و اعلام کردند تا امام نیاید، ما در این جا متحصن خواهیم بود و این موضوع، جهانی شد. خبرنگاران می‌آمدند. مدام از آن جا اخبار مخابره می‌شد و موضع‌گیری‌های جدید انجام می‌شد.

راوی: حسین شمسایی

منبع: کانال تلگرام برنامه تلویزیونی گنج، @ganj_iran

تاریخ درج مطلب: دوشنبه، ۱۸ بهمن، ۱۳۹۵ ۸:۳۲ ق.ظ

دسته بندی: خاطرات مردمی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *