فرق خاطره نویسی و تاریخ شفاهی

تاریخ شفاهی در حال تبدیل شدن به شاخه ای از علم تاریخ است، شاخه ای نیرومند که آینده روشنی دارد و می‌تواند برای تاریخ، بازویی محکم و استوار باشد. این شعبه از علم که در حال تأسیس است، می تواند بدور از ایرادات و اشکالات که اَشکال دیگر تاریخ نگاری در عصر باستان و میانه داشته، به صورتی عالمانه تأسیس شده و رشد یابد.
این نکته را از آن جهت عرض می کنم که شاخه های دیگر علم تاریخ، تحت تأثیر عوامل مختلف، در بسیاری از موارد، از اتقان علمی برخوردار نیستند، زیرا هسته اولیه آنها و نیز متد و سنتی که بر اساس و در بستر آن شکل گرفته، عالمانه نیست. خرافه و قصه گویی در آنها فراوان است و به دلیل کهنه شدن این بیماری، بسادگی نمی‌توان از زیر سایه و سلطه این سنت ها بیرون رفت.
اما اگر علمی امروزه تأسیس می شود می تواند و باید از آن فضاها بدور باشد و با اساسی عالمانه، کارش را آغاز کند.
لوازم این که علمی، عالمانه تأسیس شود چیست؟‌
چطور می شود از دست فضاسازی‌هایی که نوعا در علوم انسانی سایه بر پژوهشها و تحقیقات می اندازد دور شد؟
در درجه اول باید این علم آگاهانه و با برنامه ریزی تأسیس شود؛ یعنی از اول با علم به این که چه گام‌هایی را در تأسیس بر می‌داریم، اقدام کنیم. برخی از علم صرفا از روی ضرورت و بدون آگاهی پیشین پدید می‌آیند و به همین دلیل شرایط و سنت‌های موجود و عرف و آداب و عادت روی آن تأثیر می‌گذارد. در حالی که اگر علم با آگاهی تأسیس شود، دقیقا مثل یک کارخانه‌ای است که از اول با برنامه ایجاد می‌شود نه مانند یک کارگاه محلی که آرام آرام و از روی ضرورت اجزاءش در طول سالیان شکل گرفته است.
نکته دوم این است که توجه داشته باشیم که این علم برای علم و دانایی باشد نه آن که صرفا در خدمت ما یا هر کس دیگر باشد. بنده در باره علوم فنی و پزشکی و این قبیل صحبت نمی‌کنم، بلکه در باره علوم انسانی، آن هم بخشی از آن سخن می‌گویم که جنبه‌های خاصی در آن از نظر جهت گرفتن در جهت اهداف و خدمت به افکار و ایدئولوژی‌های خاص هست. دانش خاطرات، اگر در ظرفی رشد یابد که هدفش خدمت کردن به اهداف خاصی باشد، از مسیر علمی خود جدا می شود، زیرا بیش از آن که به علم بودن و لوازم آن توجه کند، با رفتن در راهروهای فرعی برای دستیابی به اهداف خاص، مسیر اصلی را ترک می‌کند. برای مثال تبلیغاتی نوشتن در یک خاطرات، می‌تواند مسیر علمی بودن کار تاریخ شفاهی را غبارآلود کند، در حالی که اگر از همین آغاز تمرکز روی واقع گرایی باشد، و ادبیات واقع گرایانه روی خاطرات سایه افکند، کارهای بعدی هم در همین مسیر پیش خواهد رفت. در این زمینه، خاطرات برای سیاست یا خاطرات به قصد جا انداختن یک آدم یا جریان، یا خاطره نویسی برای تقویت یک موضع سیاسی با خاطره نویسی به عنوان یک علم و خاطرات برای دانستن و آگاهانیدن، متفاوت است.
سخن در این است که خاطره نویسی ما طوری نباشد که تا در رأس قدرتیم معنا و مفهوم داشته باشد، اما اگر ما رفتیم، مشتی جوهر و کاغذ باشد. اگر برای پیشرفت دانش تاریخی ما باشد، چه بر سر قدرت باشیم یا نباشیم، ارزش ذاتی خود را خواهد داشت.
تجربه نشان داده است که ما در ایران در علوم تازه تأسیس شانس بیشتری داریم، در حالی که در علومی که از قدیم داشته ایم و تحت سیطره خرافات و مناسبات فاسد فکری بوده، کمتر توانسته ایم پیشرفت داشته باشیم. دلیل آن هم روشن است، گسست ما از آن فضاهای فکری که هاله‌ای از جهل در اطراف یک علم کشیده، بسیار دشوار است.
اگر ما علم تازه تأسیسی مانند تاریخ شفاهی را در مسیری بیندازیم که باز در اطراف آن هاله‌های ظلمانی سایه افکند، از همین آغاز، علم یاد شده را پای بت جهل قربانی خواهیم کرد. ویژگی‌های چنین علمی این است که بظاهر علم و دانایی است اما در باطن جهل و خرافه و تحریف و خارج شدن از مسیر. هرچند در همان حال باز آگاهی‌هایی در آن وجود دارد.
برای علم شدن خاطرات یا تاریخ شفاهی، ویژگی‌های خاصی باید باشد که بتواند آن را از افتادن در ورطه نابودی نجات دهد و ارکان آن را عالمانه به پیش ببرد. مع الاسف ما این شرایط را نداریم، به دلیل آن که خاطرات امروزین ما، در مراکزی تدوین می شوند که اهداف ویژه دارند. آنها برای اثبات برخی از مسائلی که با واقع گرایی میانه‌ای ندارند، دست به این نگارش و انتشار می‌زنند. صاحبان این قبیل خاطرات، بسیاری از اوقات مجبور به کار گزینشی یا خودسانسوری هستند. در بیشتر وقت‌ها شفاف عمل نمی‌کنند، در بیشتر موارد انگیزه‌های خاصی را دخالت می‌دهند. متهم شدن این قبیل کتابها به حذف و اضافه‌های عجیب و غریب، یکی از مهم‌ترین مشکلاتی است که علم یاد شده با آن دست بگریبان است. بیشتر این مراکز با اهداف خاص برنامه خاطره نویسی را پیش می‌برند.
خوب و بد بودن این افراد یا انتشار آثار بد و گزینشی در مقایسه با دشواری مورد بحث ما در باره ماهیت علم بودن تاریخ شفاهی چندان مهم نیست. مهم آن است که وقتی سیاست روز با علم تاریخ خلط شد، ترکیبی که پدید می‌آید در درجه نخست استخدام آن علم برای سیاست و به بیراهه بردن آن است. وقتی از علم بودن ساقط شد، رشد آن متوقف می شود و ما به رغم هزینه هایی که کرده‌ایم، نتیجه جدی نگرفته ایم.
شفافیت مهم ترین نیاز ما در علم تاریخ است. شما ممکن است در سیاست مجبور به تقیه و پنهان کاری باشید، اما در تاریخ نباید چنین رفتاری داشته باشیم. اگر تاریخ، بخشی از دانایی بشری بوده و تعریف علم شامل آن می‌شود، باید خاصیت نوری علم را داشته باشد. علم ذاتا نور است، و نور هم شفاف و شفاف کننده است. هر مقدار که از شفافیت آ> کاسته شود، از نور و طبعا از علم کاسته شده است. درافتادن با دانایی، عین جهل است و این کاری است که ما در همه علوم باید پیگیر آن باشیم. در تاریخ بیشتر و بیشتر. در خاطرات نیز همچنین. وقتی مطالبی گفته نشود، گفته شده‌ها جایگاه واقعی خود را نخواهند داشت و روشنگر نخواهند بود.

نویسنده: رسول جعفریان

منبع: خبرگزاری خبرآنلاین

تاریخ درج مطلب: دوشنبه، ۲ اردیبهشت، ۱۳۹۲ ۸:۰۲ ق.ظ

دسته بندی: مقالات

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *