ماجرای حضور جهانگیری در انتخابات؛ خودش مخالف بود اما نیم ساعت پایانی قانع شد!
آنچه میخوانید بخشی از گفتگوی اسحاق جهانگیری با روزنامه ایران است:
اما گفته میشد شما در ابتدا موافق این ایده نبودید…
من با این موضوع که چند نامزد هم جهت در انتخابات باشند مخالفت چندانی نداشتم، حتی میگفتم تعدادی نامزد شوند. اما پیش شرط این موضوع این بود که این نامزدها حتماً میبایست از میان کسانی باشند که با آقای دکتر روحانی هماهنگ و ایشان به آنان اعتماد کامل داشته باشند.
روایت شده که شما ابتدا ثبتنام در انتخابات را نپذیرفته اید. این روایت درست است؟
هیچ وقت موافق نبودم شخص خودم به صحنه انتخابات بیایم. نه تنها انتخابات بلکه اساساً رویکرد من این گونه است که هیچ گاه در فضای مبهم حرکت نمیکنم.
منظورتان از فضای مبهم چیست؟
کسی که نامزد میشود و پا به میدان رقابت انتخاباتی میگذارد، میخواهد پیروز انتخابات باشد. معتقد بودم در بیرون از دولت هم میتوانم نقش خود را در دفاع از دولت یازدهم به خوبی ایفا کنم و شاید نیازی نباشد برای دفاع از کارنامه و دستاوردهای کابینه؛ حتماً نامزد شوم.
اما تریبونهایی که در اختیار نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری قرار میگیرد، مؤثرتر است و دامنه نفوذ بیشتری دارد؟
مجموعه چنین استدلالهایی که اشاره کردید، باعث شد نهایتاً به مشورت و نظر دوستان تمکین کنم. اما در مراحل اولیه، هرقدر به من گفته شد، قبول نکردم. سران اصلاحطلبان و دوستان زیادی از جریان اصلاحات، جلسات مختلفی با من برگزار کردند، آقای روحانی هم چندان موافق این موضوع نبودند.
در واپسین روزهای ثبتنام انتخاباتی این خبر شنیده شد که آقای جهانگیری در جلسهای با رئیس دولت اصلاحات حضور یافتهاند تا به نامزدی در انتخابات مجاب شوند.
من با آقای خاتمی، آیتالله موسوی خوئینیها و شورای اصلاحطلبان جلسات متعدد و مشورتهای بسیاری داشتم. آیتالله هاشمی رفسنجانی نیز در این خصوص، دو بار با من صحبت کردند. من به صراحت به ایشان گفتم این حرفها را نزنید. اما مشورتها و بحثها همین طور ادامه داشت تا اینکه روز آخر ثبتنام نامزدها، دوستان با آقای روحانی صحبت کردند. البته پیش از آن هم آقای روحانی دو بار با من صحبت کرده بودند.
آقای روحانی ابتدا با نامزدی شما موافق نبودند؟
ایشان موافق نبودند. دوبار با من صحبت کردند و گفتند که بیشتر روی این موضوع فکر کن و با هم صحبت کنیم.
اگر موافق نبودند، چرا از شما خواستند که درباره ثبتنام در انتخابات فکر کنید؟
این موضوع از سوی دوستان اصلاحطلب با ایشان مطرح میشد و ایشان هم نمیخواستند نظری برخلاف نظر دوستان اصلاحطلب مطرح کنند.
روند و محتوای مذاکره شما با آقای روحانی درباره بحث ثبتنام انتخاباتی تان، از ابتدا تا جلسه آخر چگونه بود؟
روند این گونه بود که آقای روحانی پیش از فرارسیدن روز آخر ثبتنام نامزدها، دوبار با من صحبت کردند و هر دوبار درعین اینکه موافق نبودند، از من خواستند ثبتنام کنم اما من قبول نمیکردم، ایشان هم تأکید داشت این طور با قطعیت نفی و رد نکن و بیشتر روی موضوع تأمل کن تا بعد با هم صحبت کنیم. در چند جلسه بعدی که داشتیم، این موضع هم مجدد، مطرح میشد. تا در نهایت شنبه، یعنی روز پایانی مهلت ثبتنام نامزدها فرارسید. ساعت 4 عصر آن روز در این باره با هم صحبت کردیم. ایشان در خاتمه این گفتوگو از من خواستند با آقای خاتمی صحبت کنم و ایشان را برای ثبتنام نکردن خودم، قانع کنم. این فرایند، آنقدر طول کشید که نیم ساعت آخر زمان قانونی ثبتنامها فرا رسید. در این هنگام، حس کردم اگر خدایی نکرده نتیجه انتخابات به گونه دیگری رقم بخورد، ممکن است مورد انتقاد قرار بگیرم و دیگران بگویند به شما گفتیم و از شما خواستیم، ثبتنام کنید اما شما استبداد رأی داشتید و با ترجیح منافع شخصی، در انتخابات ثبتنام نکردید و در ناکامی انتخابات تأثیرگذار بودید. به این جمعبندی که رسیدم، دیگر درنگ نکردم، در همان نیم ساعت پایانی مهلت قانونی ثبتنام نامزدها، با خدای خود معامله کردم و برای حضور رسمی در عرصه رقابتهای انتخاباتی، راهی ساختمان وزارت کشور شدم.
آقای روحانی با رئیس دولت اصلاحات هم مشورت کردند؟
می دانم که با ایشان مذاکره داشتند.
شما هم با رئیس دولت اصلاحات مذاکره کردید؟
مفصل با ایشان صحبت کردم. به هر حال ایشان به این موضوع اصرار داشتند.
گویا، رئیس دولت اصلاحات در آخرین مکالمه، خطاب به شما گفتهاند خودتان نامزد شوید و پس از اعلام نظر منفی شما، تأکید کردهاند که اگر نمیآیید، آقای ظریف را مجاب کنید در انتخابات ثبتنام کند. این نقل قول را تأیید میکنید؟
در آخرین ساعتهای مهلت قانونی ثبتنامها، دیگر فرصت نبود تا به جماران بروم و به صورت حضوری با آقای خاتمی گفتوگو کنم. لذا تلفنی با ایشان صحبت کرده و همه مسائل را مفصل با ایشان مطرح کردم. ایشان در این تماس گفتند مسئولیت حضور نیافتن با خود شماست، اما باید آقای ظریف را مجاب کنید که در انتخابات ثبتنام کند. در فرصت باقی مانده، نه میشد آقای ظریف را پیدا کرد و نه حتی در صورت پیداکردن، مجالی باقی مانده بود که بتوانم ایشان را مجاب کنم. درنتیجه، برخی مشورتهای دیگر هم انجام شد و در نهایت در انتخابات ثبتنام کردم.
منبع: روزنامه ایران، شماره 6558، چهارشنبه 1396/5/11