ماجرای خوابی که امام را در راه مبارزه با رژیم شاه مصمم کرد!

دکتر غلامعلی رجایی می نویسد: چند روز پیش [این خاطره دکتر رجایی در تاریخ 20 بهمن 1386 منتشر شده] که به مناسبتی نشستی با دوست و همشهری دیرین و فداکار قدرناشناخته انقلاب و دفاع مقدس سردار سرلشکر دکتر غلامعلی رشید درباره گروه شهید سبحانی که در سال‌های پایان دهه پنجاه در دزفول علیه رژیم ستمشاهی قیام کردند و بعدها در زندان گروه انقلابی مسلحانه خط امامی منصورون را با همکاری دوستان به زندان افتاده از خرمشهر و اهواز و مسجدسلیمان و… تشکیل دادند داشتم، صحبت از آخرین خاطره‌ای بود که وی در مجلس روضه در منزل دکتر فیروزآبادی، رئیس ستاد کل نیروهای مسلح از مرحوم استاد علی دوانی درباره حضرت امام شنیده بود که برای اینجانب هم ناشنیده بود.
آقای رشید به نقل از مرحوم دوانی می‌گفت: در آغاز شکل‌گیری نهضت امام، علما و روحانیون حوزه علمیه جلسه‌ای تشکیل دادند که بحث اصلی آن این بود که آنان احساس می‌کردند روندی که امام برای مبارزه خود با شاه پیش گرفته، بسیار تند است و با توجه به اختناق موجود و ماهیت کاملا استبدادی و جبارانه رژیم شاهنشاهی، ادامه این روند برای وی و دیگر علما دردسرساز خواهد شد. برای همین تصمیم گرفتند با فرستادن نماینده‌ای به محضر امام، ایشان را از ادامه این روند به این شکل بازدارند و از او بخواهند قدری آهسته‌تر حرکت کند.
در میان جمع علما، مرحوم آیت‌الله سعیدی، شاگرد خاص و انقلابی حضرت امام هم بود که به جمع حاضر پیشنهاد کرد با توجه به شناختی که از روحیات حضرت امام دارد، بهتر است خود وی به عنوان نماینده روحانیون خدمت امام برسد و مطالب را بازگو کند و پیشنهاد وی نیز پذیرفته شد.
آقای سعیدی پس از این‌که به محضر امام رسید، پاسخی را که از وی شینده بود، اینچنین به جمع علما ارایه کرد (نقل به مضمون): حضرت امام پس از شنیدن مطالب من فرمودند: من خوابی دیده‌ام که بر مبنای آن این روند را انتخاب کرده‌ام و اگر تنهای تنها بمانم و در این راه شهید هم بشوم، این روند را ادامه خواهم داد و کوتاه نخواهم آمد.
خواب امام این بود که ایشان می‌گفت: در خواب دیدم نقشه ایران در اثر فتنه‌ای که ایجاد شده در هفت ـ هشت نقطه در حال آتش گرفتن است. من هرچه سر و صدا کردم و دیگران را به کمک دعوت کردم تا بیایند و نگذارند نقشه ایران بسوزد، فایده‌ای نداشت و احساس کردم باید به تنهایی این کار را بکنم؛ بنابراین دست به کار شدم و با دست و عبای خود هر طور که می‌شد، آتش را خاموش کردم و نگذاشتم نقشه ایران در آن آتش بسوزد.
امام پس از نقل این رویا فرمودند: احساس می‌کنم که رسالتی بر عهده من نهاده شده است و نباید ذره‌ای در انجام آن کوتاهی کنم.
مرحوم آقای دوانی می‌گفت: علما پس از شنیدن پاسخ پیام خود، ساکت شدند و هیچ نگفتند.

منبع: تابناک

تاریخ درج مطلب: پنجشنبه، ۱۹ بهمن، ۱۳۹۶ ۴:۰۵ ب.ظ

دسته بندی: خاطرات تاریخ معاصر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *