ماجرای دامی که آمریکاییها در قضیه خرید موشک تاو برای ایران پهن کردند!

محسن رفیق دوست، وزیر وقت سپاه و مسئول پشتیبانی سپاه در کتاب خاطرات خود از تلاش برای خرید موشک تاو در زمان جنگ و نقش آمریکاییها در این بین می گوید:

ارتش از قدیم تعدادی از این موشک ها [موشک تاو] را داشت. ما هم از ارتش سهمیه می گرفتیم. خودشان هم مصرف می کردند. ولی خبردار شده بودیم که دارد تمام می شود. بچه های رزمنده هم هر وقت مرا می دیدند می گفتند: «حاجی! یک تاو، یک تانک، مالیوتکا، و بازوکا نمی توانند کار تاو را بکنند.» به این جهت، ما به خرید موشک تاو اقدام کردیم.

از کجا؟

از هر کسی که پیشنهاد می کرد. مثلا یک روز دیدم شش اعتبار خیلی رسمی باز کردند. از مراجع رسمی می آمدند: از بلوک شرق، از آلمان شرقی، حتی از بلوک غرب، همه اینها می گفتند که ما برای شما تاو تهیه می کنیم، اما هیچ کدام از اسرائیل نبودند. دلالها مثلا می گفتند شما اعتبار را به نام مصر باز کنید؛ دو تا از اعتبارهایم به نام مصر بود؛ حتی به نام سودان که البته خود آنها در آن دخالتی نمی کردند و خبر نداشتند.
وقتی دقت کردم متوجه شدم که حدود هفتصد هشتصد میلیون دلار پول ما بلوکه است؛ تاوی هم به دست ما نمی آید.

چطور بلوکه بود؟

مثلا گشایش اعتبار می کردیم.چند روز مانده به انقضای تاریخ گشایش اعتبار، طرف زنگ می زد و یک مشت حرف تحویل می داد. حتی در بعضی موارد که اعتبارمان باطل می شد، آنها ضمانت نامه گذاشته بودند و باز اعتبار را تمدید می کردیم، ولی تاو دستمان نمی آمد. تا اینکه در سفری به سوریه به من گفتند که یک ایرانی، که قبلا در ایران افسر شهربانی بوده و حالا مقیم امریکاست، می خواهد با شما ملاقات بکند. گفتم که بیاید. اسمش کریم بود، ولی نام خانوادگی اش را به خاطر ندارم. وقتی با من صحبت کرد فهمیدم حدس من درست است و این سناریو کار امریکایی هاست. با توجه به اینکه این سلاح برای ما استراتژیک بود، هدف آنها این بود که هم ارز دفاعی ما را در این قضیه بیشتر معطل بکنند و هم اینکه نتوانیم موشک تاو بخریم. لیست همه اعتباراتی را که باز کرده بودیم دست او بود. گفت: «چرا مستقیم از خود امریکا نمی خری؟» گفتم: «امریکا که در این قضیه این طور بازی کرده، در آنجا هم بازی می کند.»

اگر امریکایی ها واقعا می فروختند، شما از آنها خرید می کردید؟

من باور نداشتم که با پیشنهاد یک نفر بتوان به این مسئله اعتماد کرد. به او گفتم: «شما ما را تحریم کردید، حالا این حقه را هم دارید سوار می کنید. من به شما اعتماد ندارم.»
دفعه دوم که اجازه ملاقات خواست، به او اجازه ملاقات ندادم. این موضوع به ماجرای مک فارلین تبدیل شد که من اصلا در آن نقش نداشتم؛ از اول تا آخر.

امام در این باره پرس و جو نکردند؟

احمد آقا سوال کرد. گفتم مطمئن باشید من تاکنون اصلا از هیچ کانالی، که با صد واسطه با اسرائیل وصل باشد، خرید نکرده ام. البته، من از خریدهای ارتش خبر ندارم.

در حاشیه خرید اسلحه از اسرائیل، از شخصی به نام قربانی فر نام برده شده. شما قربانی فر را می شناختید؟

اصلا رابطه ای با او نداشتم. من حواسم خیلی جمع بود. شاید این قربانی فر شخصی باشد به اسم یعقوب نیمرودی که یهودی است و می گفتند قبل از انقلاب مدت ها سفیر اسرائیل در ایران بوده. در دهکده ای به نام آن فورون، در نزدیکی شهر کران مونتانای سوئیس، کنفرانس برگزار می شد. زمانی که در بنیاد بودم چند سال به این کنفرانس رفتم. این شخص هم دو بار به آن کنفرانس آمد و خودش را کشت که در دو قدمی من قرار بگیرد. من این آرزو را هم به دلش گذاشتم؛ یعنی به بچه ها گفته بودم مواظب باشید.یادم هست، پای کانتین، هتل که ایستاده بودم دوید که کنار من بیاید، بچه ها به او گفته بودند که بی خود تلاش نکن، این حاجی نه با تو سلام و علیک می کند و نه در جایی قرار می گیرد که با تو در یک عکس باشد. می گفتند فارسی هم خوب بلد بود. من خط ها را کور کرده بودم و حواسم جمع بود.

تاریخ درج مطلب: شنبه، ۱۹ مرداد، ۱۳۹۸ ۳:۴۰ ب.ظ

دسته بندی: خاطرات شهدا و دفاع مقدس

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *