ماجرای سرقت اسناد و خاطرات صادق طباطبایی توسط وزارت اطلاعات!

در اینجا قبل از آنکه به ذکر مطالبی در ارتباط با آقای بهشتی بپردازم، مقدمتاً عرض کنم که مقدار زیادی از یادداشت‌هایم که به صورت روزانه و بعدها به صورت موردی تقریر می‌کردم، در سه نوبت به سرقت رفت. متأسفانه بار آخر که شامل چندین سند مهم و قسمت عمده ای از خاطراتم با ذکر جزئیات آن ها بود، توسط کسانی ربوده شد که هرگز تصورش را هم نمی‌کردم. آنها از طرف وزارت اطلاعات خودمان به سرقت برده شد! به این شکل که منزل ما در جوار یکی از خانه‌های تیمی وزارت اطلاعات بود. شبی که باید از طریق استراق سمع و شنود تلفنی متوجه شده باشند، من از ساعت 9 شب تا 3 بعد از نیمه شب در خانه نخواهم بود، از طریق بالکن وارد اتاقم شدند و همه آنها را با خود بردند. غروب آن شب در تلفنی که با سفیر آلمان داشتم در ارتباط با برنامه‌ای که در رابطه با منافقین تدارک دیده شده بود، توضیح دادم و ضمن آن به اسناد و مدارکی اشاره کردم که دست داشتن منافقین در ترور های داخل کشور را ثابت می کرد و تاکید کردم که همه این مدارک درون کیفی در اتاقم و پیش رویم قرار دارند و فردا صبح اول وقت نسب به ارائه آنها جهت تجدید نظر دولت آلمان در ارتباط با تشکیلات منافقین اقدام خواهم کرد.
بعد از این تلفن، سر شب مرحوم حاج احمد آقا خمینی زنگ زد که؛ اگر آمادگی داری من و خواهرت بیاییم به خانه ات، اگر نه! تو بیا اینجا تا یک گپ شبانه‌ای داشته باشیم. به شوخی به ایشان گفتم اگر طبق عادت ساعت 11-10 شب خوابت نمی‌ گیرد و نمی روی بخوابی، می‌‌آیم. به هرحال حدود ساعت 9 رفتم منزل حاج احمد آقا و ساعت 11:30 هم برگشتم. وقتی وارد منزل شدم تا در گاراژ را باز کردم صدایی شنیدم. آن روزها تنها بودم و کسی جز من در خانه نبود، با این حال اهمیت ندادم و رفتم خوابیدم. سحر وقتی بلند شدم برای نماز، برنامه روز را که مرور کردم دیدم کیف در جای خودش نیست. فیش ویدئویی را هم که به تلویزیون متصل کرده بودم تا فیلم مربوط به منافقین را ببینم کشیده شده بود. بلند شدم و هر چه گشتم کیف را پیدا نکردم. اتاقی که کنار اتاق خوابم بود، پنجره ای به بالکن داشت که از آنجا به پشت‌بام می رفت. از این طریق خیلی راحت می شد به خانه همسایه مجاور رفت و آمد داشت. ساختمان مجاور منزل ما، خانه تیمی آقایان بود. پنجره را نیمه باز رها کرده و رفته بودند. پنجره کشویی بود و فقط از داخل بسته می شد و از بیرون کاملا بسته نمی‌شد. کنار این اتاق یک سوئیت مهمان بود. رفتم آنجا، دیدم که توری پنجره باز شده و شیشه شکسته است. پیدا بود از پنجره حمام آمده‌اند داخل و از همان جا هم بیرون رفته‌اند. احتمالا” در مضیقه وقت بوده اند، چون نتوانسته بودند اسناد را عکس‌برداری کنند، لذا کل اسناد را با خود برده بودند. موضوع را تعقیب کردم و به آقای فلاحیان و معاونین ایشان گفتم، اما سرانجام به جایی نرسید. اسناد ارزشمندی در آن کیف بود که از دست رفت. از جمله اصل مدرک دکترایم، که خاطرات دوران تحصیل را برایم زنده می کرد. در دوران دانشجوئی ما، اساتید معمولا روز امتحان شفاهی، هر یک چیزی به رسم یادگار برای دانشجویان می‌نویسند، استادان من هم هر یک چیزی برایم نوشته بودند که با به سرقت رفتن آنها دیگر امکان تهیه المثنی وجود نداشت.

علاوه بر آنها خاطرات و یادداشت های روزانه ام از دو مقطع اساسی تاریخ انقلاب، یعنی مقطع شکل‌گیری شورای انقلاب و نقش مرحوم شهید بهشتی در آن و نظراتی که امام (ره) به صورت موردی داده بودند، نوار آخرین سخنان آقای بهشتی در ارتباط با برنامه ها و اقدامات شورای انقلاب که یک هفته، ده روز قبل از آمدن امام به ایران ضبط شده و به پاریس فرستاده شده بود، به همراه یادداشت های حاشیه ای مربوط به این نوار وخاطرات مربوط به مقطع روی کار آمدن دولت موقت از ابتدا تا مرحله استعفای آن و ماجرای تشکیل دولت مشترک شورای انقلاب و دولت موقت و نقشی که من در آن داشتم، در این ماجرا به سرقت رفت.

راوی: سید صادق طباطبایی

منبع: در گفتگو با مرکز نشر آثار و اندیشه های شهید بهشتی

تاریخ درج مطلب: دوشنبه، ۲ مرداد، ۱۳۹۶ ۳:۴۶ ق.ظ

دسته بندی: خاطرات سیاسی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *