ماجرای سهام آیت الله قدوسی در کارخانه سیمان!

آنچه میخوانید بخشی از گفتگوی علاءالدین میرمحمد صادقی با پایگاه نشر آثار و اندیشه های شهید بهشتی است که تقدیم میگردد:

قبلا اشاره کردید به ماجرای کارخانه سیمان و این که یک روز آقای بهشتی با شما تماس گرفته بودند و تشریف آورده بودید منزل.

بله ما وقتی که آمدیم تهران توی رشته های مختلف فعالیت کردیم و کشیده شدیم بیشتر به کسب و کار و با ترکمن ها. آن روزها اینطور بود که خیلی در بنگاه ها رایج نبود که کسی پولش را توی بانک بگذارد و یا چک بدهد. آنروز ها هیچکدام از آنها نه چکی داشتند و نه با بانکی ارتباط داشتند. پولهایشان را می گذاشتند توی جیبشان و می آمدند اینجا و شروع می کردند به خرید. حالا به علت هایی به ما اعتماد کرده بودند و می آمدند دفتر ما. اول صبح که می آمد پولش را که آن روزها مثلا ده هزار تومان بود می گذاشت اینجا و راه می افتاد توی بازار که برود و خرید بکند. ما یک انباری هم بغل حجره مان گرفته بودیم که اینها وسایل شان را می گذاشتند آنجا و بسته بندی می کردند و بعدا می دادیم بریشان ارسال می کردند. خود بخود اینها جنس های مختلفی می خواستند از عطاری و قماش و وسایل شوینده و چیزهای مختلف خریداری می کردند منجمله سیمان. ما خود بخود رفتیم توی کار سیمان و نمایندگی سیمان گرفتیم. بعد کم کم بعضی از کارخانه ها دربست تولیدشان را در اختیار ما گذاشتند و خودمان هم یک مقداری از سهام این سیمان فارس و خوزستان را که مهندس فالور مسئولش بود خریدیم و دیگر تقریبا یک شهرتی پیدا کردیم که ما توی کار سیمان هستیم. یک روز شهید بهشتی بمن تلفن کردند که شما فردا صبح بیائید اینجا. من گفتم خیلی خوب. من آمدم دیدم شهید قدوسی هم آنجا نشسته اند. البته من آقای قدوسی را درست نمی شناختم ولی آقای بهشتی گفتند آقای قدوسی هستند. بعد گفتم امری دارید تا انجام بدهم. گفتند این آقای قدوسی یک منزلی داشتند در نهاوند و این منزل را فروختند و دویست و پنجاه هزار تومان منزل را فروختند و این را ما فکر کردیم که به یک کاری بزنیم و حالا که شما توی سیمان هستید اگر مصلحت میدانید اینرا برای ایشان سهام خریداری کنید. من گفتم که فعلا سیمان خوبه و سهامش هم سود می دهد نسبت به سهام های دیگر که من بقیه اش را نمی شناسم. ولی چون مهندس فالور هم سرپرستش هست خوب است. گفتند خیلی خوب این پول منزل آقای قدوسی را شما بدهید برای سهام کارخانه سیمان و بما دادند و ما هم برای آقای قدوسی سهام خریدیم. تا ایشان زنده بودند نسبتا سود خوبی هم می دادند که ما هر سال وصول می کردیم و می دادیم به آقای قدوسی ولی بعد که شهید شدند دیگر خانواده اش رفتند همان روز ها سهام را فروختند. مقصود توی همین منزل همین جا طبقه پائین بود که من آمدم این اتاق دم درب و این معامله انجام شد که شهید قدوسی هم سهام دار سیمان شدند در ازای خونه شان که فروخته بودند در نهاوند و دویست و پنجاه هزار تومان سهم سیمان برایشان ما خریدیم.

تاریخ درج مطلب: جمعه، ۶ مرداد، ۱۳۹۶ ۷:۰۷ ق.ظ

دسته بندی: خاطرات تاریخ معاصر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *