ناگفته هایی دیپلمات آمریکایی از مذاکرات با ایران؛ از نامه‌نگاری اوباما و رهبر انقلاب/ تلاش برای دیدار روسای‌جمهور ایران و آمریکا

محمد جواد روح (روزنامه نگار اصلاح طلب): ویلیام برنز، دیپلمات شناخته‌شده آمریکایی اخیراً کتابی با عنوان “گفت‌وگوهای پشت‌پرده” منتشر کرده و در آن پشت‌پرده‌هایی از نامه اوباما به مقام معظم رهبری، تلاش برای دیداری “اتفاقی” میان رؤسای‌جمهوری ایران و آمریکا، مذاکرات هسته‌ای و گفت‌وگوهای محرمانه را روایت کرده است.

ویلیام برنز و جیک سالیوان آمریکایی در مذاکرات مخفیانه با عباس عراقچی و مجید تخت روانچی از ایران ساختار توافق هسته‌ای را بنا کردند که بعدها توافق نهایی نیز بر همین بنیان امضا شد.
بخش‌‏هایی از کتاب خاطرات ویلیام برنز، ترجمه آرمین منتظری، که انتشارات کتاب‏سرا به‌زودی آن را منتشر می‏‌کند:

• جلیلى به دقت سخنان مرا یادداشت مى کرد و در طول سخنانم لبخند به لب مى آورد. در طول جلسه او و همکارانش مدام زیرچشمى به من نگاه مى کردند.

• گویى حضور یک آمریکایى در میز مذاکره چندان برایشان خوشایند نبود. در ادامه جلیلى نطقى ۴۵ دقیقه‌اى درباره تاریخ و فرهنگ ایران ایراد کرد که در جاى‌جایش بر نقش سازنده ایران در منطقه تأکید شده بود.

• وقتى جلیلى مى خواست از ارائه پاسخ‌هاى صریح طفره برود، سعى مى‌کرد افراد حاضر در مذاکره را گیج و مبهوت کند و این سخنرانى یکى از آن مواقع بود. در بخشى از سخنانش نیز گفت به صورت پاره‌وقت در دانشگاه تهران تدریس مى‌کند. آنجا بود که احساس کردم اصلا به دانشجویانش حسادت نمی‌کنم.

• جلیلى در پایان سخنانش برگه‌هایى از تفاهم شفاهى ایران در اختیار اعضای مذاکره‌کننده گذاشت. عنوان نسخه انگلیسى این برگه‌ها غلط املایى داشت. آنها به جاى اینکه در بالاى برگه بنویسند Paper Non (به معناى تفاهم شفاهى) نوشته بودند paper None (معناى لغوی‌اش می‌شود: هیچ کاغذى نیست). البته به‌زودى معلوم شد که همان عنوان اشتباه بیشتر برازنده آن کاغذ بوده است.

• سولانا و باقى ما نگاهى سریع به متن ارائه‌شده انداختیم. ناگهان نماینده فرانسه آهى کشید و غرغرکنان زمزمه کرد: “مزخرف است”. جلیلى ناگهان چهره‌اى بهت‌زده به خود گرفت و من هم نزدیک بود ژست قاطع خود را از دست بدهم. خوشبختانه دوربین‌ها از اتاق بیرون رفته بودند. همان روز عصر در یادداشتى کوتاه خطاب به رایس نوشتم: “مذاکره پنج‌ساعت‌ونیمه امروز با ایرانی‌ها آشکارا به من یادآورى کرد که احتمالا در طول چند سال گذشته چیزى را از دست نداده‌ایم”.

• در اوایل ماه مه، اوباما نامه طولانى محرمانه‌اى خطاب به آیت‌الله‌ خامنه‌اى ارسال کرد. اوباما سعى داشت با نوشتن این نامه راهى باز کند. اگرچه این نامه باید کاملا واضح و شفاف نوشته می‌شد؛ اما در نهایت به گونه‌اى نوشته شد که در صورت درز کردن به بیرون موجب ایجاد جنجال نشود.

• اوباما در این نامه بار دیگر بر سخنان خود در پیام نوروزى تأکید کرده بود. او در این نامه بر تصمیم آمریکا مبنى بر ممانعت از دستیابى ایران به سلاح هسته‌اى تأکید کرده و حمایت خود از موضع گروه ۱+۵ در وادار کردن ایران به دنبال کردن برنامه هسته‌اى صلح‌آمیز را اعلام کرده بود. او همچنین در این نامه تصریح کرد دولتش قصد دنبال کردن برنامه تغییر رژیم را نداشته و آماده است مذاکره با ایران را آغاز کند.

• رهبر عالى ایران یک هفته بعد به نامه اوباما پاسخ داده و او نیز سعى کرد سر نخ را به دست بگیرد. نامه آیت‌الله خامنه‌اى زبان مبهمى داشت؛ ولى حداقل براساس استانداردهاى انقلابیون ایران، تند و تیز و ارعاب‌آمیز محسوب نمى‌شد. اگرچه در آن نامه هیچ پاسخ روشنى به پیشنهاد اوباما براى گفت‌وگوى مستقیم داده نشده بود؛ اما ما اینگونه برداشت کردیم آیت‌الله خامنه‌اى براى گفت‌و‌گو تمایل جدى دارد.

• اوباما بلافاصله به نامه پاسخ داد. این بار نامه اوباما کوتاه‌تر بود و در آن پیشنهاد شده بود دو کشور گفت‌وگوهاى دوجانبه‌اى را به صورت مخفیانه آغاز کنند. اوباما در نامه من و پانیت تالوار را بعنوان نمایندگان آمریکا در مذاکره احتمالى معرفى کرده بود.

• این بار ریاست هیأت ایرانى را مجید تخت‌روانچى و عباس عراقچى، معاونان وزیرخارجه‌ برعهده داشتند. آنها نیز‌ مانند ظریف از دانشگاه‌هاى غرب فارغ‌التحصیل شده بودند. روانچى فارغ‌التحصیل دانشگاه کانزاس بود و عراقچى از دانشگاه کنت انگلیس فارغ‌التحصیل شده بود. هر دوى آنها ایرانیانى به‌شدت وطن‌پرست بودند. به آمریکایى ها به دیده شک و تردید می‌نگریستند و در بیان مواضعشان سرسخت و لجوج بودند.

• به‌زودى دریافتیم آنها در حل مشکل دیپلماتیک خلاق هستند. در طول ساعت‌ها مذاکره براى یافتن راه‌حلى عملى، طیف گسترده‌اى از هیجانات را تجربه کردیم. گاهى‌ روى میز می‌کوبیدیم یا از اتاق خارج می‌شدیم و حتى گاهى درباره مخمصه‌اى که در آن گرفتار شده بودیم، شوخى می‌کردیم. اگرچه اعتماد عنصر گمشده روابط ایران و آمریکا بود، اما من احترام حرفه‌اى فوق‌العاده‌اى براى عراقچى و روانچى قائل بودم. البته معتقد بودم بیان علنى این احترام ممکن است موجب بالا رفتن جایگاه آنها شود.

• عراقچى و روانچى دیپلمات‌هایى حرفه‌اى بودند نه ایدئولوگ. درعین‌حال، کاملا به کشورشان متعهد بوده، به انقلابشان افتخار می‌کردند و کاملا مصمم بودند خود را در چارچوب‌هاى دیپلماتیک حفظ کنند. اغلب درباره دشواری‌هایى که در داخل ایران با آن مواجه هستند، بسیار محافظه‌کارانه حرف می‌زدند. البته گاهى اوقات نیز می‌گفتند که رهبرى عالى دارند که ممکن است بگوید: من که به شما گفته بودم. حالا ثابت شد که آمریکایی‌ها قابل‌اعتماد نیستند و اوباما هم به اندازه بوش به دنبال سیاست تغییر رژیم است.

• از همان آغاز مشخص شد فضاى گفت‌وگوها در مقایسه با دور قبلى، بسیار متفاوت و نویدبخش‌تر است. ما به انگلیسى مذاکره می‌کردیم و هیچ مترجمى هم در کار نبود. به این‌ترتیب، به‌راحتى می‌شد به بحث‌هاى غیررسمى پرداخت.

• عراقچى و روانچى در برقرارى ارتباط با ما بسیار راحت بودند؛ اما همیشه مراقب بودند در چارچوب دستورالعمل‌هایشان سخن بگویند. اما در جلسات رسمى عمومى و گفت‌و‌گوهاى کوتاه ابایى از بگو‌مگو با ما نداشتند.

• آنها در نخستین روز گفت‌و‌گوها با رویکرد دو مرحله‌اى بعنوان بهترین راه‌حل موافقت کردند. ما درباره رئوس کلى توافق جامع نیز صحبت کردیم؛ اما به سرعت دریافتیم اگر حالا در این خصوص گفت‌و‌گو کنیم، وقتى براى پرداختن به مبادى کلى باقى نمی‌ماند. بنابراین، گفت‌و‌گو درباره توافق جامع را به وقت دیگرى موکول کردیم. اکثر وقت گفت‌و‌گو را به مشخص کردن چارچوب یک توافق موقت شش‌ماهه، تخصیص دادیم.

• عراقچى و روانچى کاملا منظور ما را در گفت‌و‌گوهایمان با خاجى دریافته بودند. اگرچه هر‌از‌چند‌گاهى بر “حق” ایران براى غنی‌سازى تأکید مى کردند، اما از آنجایى که موضع ما را کاملا درک کرده بودند، در این مرحله مانورى جدى روى این مساله نمی‌دادند.

• مشکل بعدى نگرانى ایرانی‌ها درباره تعهد دولت آمریکا به تعلیق تحریم‌ها بود. آنها می‌گفتند با توجه به نقش کنگره در اعمال تحریم‌ها، چطور می‌توانند مطمئن باشند در دوره موقت شش‌ماهه تحریم‌هاى جدیدى علیه‌شان اعمال نمی‌شود.

• نگرانى آنها کاملا منطقى بود. ما به تفصیل توضیح دادیم سیستم سیاسى آمریکا چطور عمل می‌کند و چرا معتقدیم دولت آمریکا، با فرض اعمال محدودیت شش‌ماهه بر برنامه هسته‌اى ایران، به تعلیق‌ها در بازه شش ماهه متعهد خواهد ماند. اما توضیحات ما هرگز ایرانی‌ها را کاملا قانع نکرد.

• واقعیت این است که با در نظر گرفتن سیستم سیاسى ناپایدار آمریکا، توضیحاتمان حتى براى خودمان هم قانع‌کننده نبود. به عراقچى گفتم: “بهترین کارى که می‌توانیم انجام دهیم این است که توافقى محکم انجام دهیم و هر دو به آن پایبند بمانیم”. البته کوس رسوایى و پوچى این حرف چند سال بعد به صدا درآمد.

• به موازات دیدار کرى و ظریف، جیک مشغول امکان‌سنجى احتمال دیدار اوباما و روحانى بود. سیگنال‌هاى ابتدایى که از ظریف و مذاکره‌کنندگان ایرانى دریافت کردیم، مثبت بود؛ اما هرچقدر که مشاوران روحانى بیشتر موضوع را بررسى کرده بودند، درباره تبعات سیاسى این دیدار در تهران، بیشتر نگران شده بودند.

• تا آن زمان روحانى در سازمان ملل خوش درخشیده بود. او برخلاف احمدی‌نژاد سخنان عقلانى و منطقى بر زبان آورده بود و حتى بر وقوع هولوکاست صحه گذاشته بود. روحانى همچنین با کمک ظریف در دیدارها و مصاحبه‌هایى که داشت چهره متفاوتى از دیپلماسى ایرانى ارائه کرده بود.

• ایرانى ها براى موافقت با سناریوى برخورد اتفاقى اوباما و روحانى پیش‌شرطى تعیین کردند. آنها مى خواستند در همین برخورد اتفاقى اوباما حق ایران براى غنی‌سازى اورانیوم را به رسمیت بشناسد. آنجا بود که فهمیدیم زحمات براى مهندسى این دیدار، آنقدرها هم ارزشش را ندارد.

• این بار ایرانى ها با پیشنهاد جدیدى بازگشتند. آنها پیشنهاد کردند در آخرین روز حضور روحانى در نیویورک، گفت‌و‌گویى تلفنى میان او و اوباما انجام شود‌ و دیگر هیچ پیش‌شرطى هم عنوان نشد.

• تماس تلفنى با روحانى زمانى برقرار شد که او سوار بر اتومبیل به سمت فرودگاه مى رفت. سکوت مختصرى که در خلال ارتباط گرفتن حاکم شد، گویى به اندازه یک عمر گذشت. کاملا طبیعى بود جیک نگران باشد آیا شماره را درست گرفته است یا خیر‌ یا اینکه مبادا همه اینها مقدمه‌چینى باشد تا ناگهان یک چهره رادیویى کانادایى روى خط حاضر شده و جوک‌هاى مسخره بگوید.

• در‌نهایت تماس برقرار شد. اوباما و روحانى یک گفت‌و‌گوى صمیمانه پانزده دقیقه‌اى با هم داشتند. اوباما پیروزى روحانى در انتخابات را تبریک گفته و تأکید کرد فرصتى تاریخى براى حل مساله هسته‌اى ایران پیش پایشان قرار گرفته است. اوباما که نگران بود مبادا سرویس‌هاى امنیتى خارجى این گفت‌و‌گو را شنود کرده باشند، تنها اشاره‌اى غیرمستقیم به گفت‌و‌گوهاى محرمانه کرد و روحانى با لحنى سازنده به اوباما پاسخ گفت و پیش از قطع کردن تلفن در اقدامى سوررئال به انگلیسى گفت: Have a nice day

• به نظر می‌رسید امکان دست یافتن به توافق بیشتر و بیشتر شده است. در اکتبر دو بار دیگر در باشگاه افسران در عمان با هیأت ایرانى گفت‌وگو کردیم. تعلیق تحریم‌ها همچنان مهم‌ترین نگرانى ایرانی‌ها بود. ما نمی‌توانستیم‌ از موضعمان درباره آزادسازى چهار میلیارد دلارى از درآمدهاى نفتى ایران کوتاه بیاییم؛ اما ایرانی‌ها خواهان آزادسازى ۱۸میلیارد دلار در طول شش ماه بودند که خیلى بیشتر از عدد مورد نظر ما بود.

• اختلافات ما در خصوص محدودیت‌هایى که باید بر نیروگاه اراک اعمال می‌شد، همچنان زیاد بود. در خصوص ادبیات مورد‌نظر ایرانی‌ها در متن توافق در‌خصوص “حق” غنی‌سازى نیز اختلافات جدى داشتیم. به منظور خنثى کردن سخنان منتقدان روند مذاکرات ۱+۵، در ادامه از ایران خواستیم نه تنها تولید سانتریفیوژهاى جدید را متوقف کند؛ بلکه از نصب آنها نیز خوددارى کند. این درخواست ما موجب شد عراقچى از کوره در رفته و با عصبانیت بگوید: “دیگر چه می‌خواهید؟”.

• ساعت دو بامداد بیست و چهارم نوامبر، به توافق بسیار نزدیک شدیم. صبر و تحمل وزرا دیگر به سر آمده بود. من و روانچى براى آخرین ملاحظات بر روى ادبیات متن با هم دیدار کردیم. در‌حالیکه خسته و درعین‌حال خلاص شده بودیم، به‌آرامى به هم تبریک گفتیم. ساعت چهار صبح، اشتون وزراى امورخارجه را به جشن امضاى توافق دعوت کرد.

• عراقچى نیم‌ساعت قبل از مراسم امضاى توافق با من تماس گرفت تا بگوید دو یا سه تغییر را باید در متن اعمال کند. ایرانی‌ها هرگز راضى نمی‌شدند و دست به هر کارى می‌زدند تا در هر موضوعى تا پایان ماجرا پیش بروند و نهایت انعطاف ما را بسنجند. من اما خیلى مؤدبانه خندیدم و گفت: “کمى براى این کار دیر شده، کار تمام است”.

تاریخ درج مطلب: سه شنبه، ۱۲ شهریور، ۱۳۹۸ ۸:۱۵ ق.ظ

دسته بندی: خاطرات سیاسی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *